تاریخ سلسله ها و پادشاهی های ایرانی

 
هنگامی که سخن از تاریخ ایران به میان می آید، منظور تاریخ اقوام و مردمانی است که خود را به نحوی از انحاء ایرانی می‌خوانده‌اند و در جغرافیایی که دربرگیرنده ی ایران امروز و سرزمین‌هایی که از دیدگاه تاریخی بخشی از ایران بزرگ (ایرانشهر) بوده‌اند، می زیسته‌اند. فلات ایران هیچ گاه خالی از سکنه یا تمدن نبوده ‌است. پیش از ورود آریاییان [ مساله ی ورود آریاییان به فلات ایران یک فرضیه ی ثابت نشده است که توسط برخی مورخین آلمانی در زمان هیتلر پرورانده شده است تا بتوانند اقوام ایرانی و هندی را با خود همراه سازند. ] تمدن های بسیار کهنی در فلات ایران شکفته و پژمرده شده اند و تعدادی نیز هنوز شکوفا هستند. برای نمونه می توان به تمدن شهر سوخته در سیستان، تمدن ایلام در شمال خوزستان [2700-539 پیش از میلاد مسیح]، تمدن جیرفت در کرمان، تمدن ساکنان تپه سیلک در کاشان، تمدن اورارتو در آذربایجان، تپه گیان در نهاوند و تمدن مانناییان در کردستان و آذربایجان [850-616 پ.م]، تمدن تپورها در تبرستان و تمدن کاسی‌ها در لرستان و کرمانشاه اشاره نمود.
ایلامیان یا عیلامی‌ها از هزاره چهارم پ. م. تا هزاره نخست پ. م. ، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب غربی ایران فرمانروایی می کردند. به قدرت رسیدن حکومت ایلامیان و قدرت یافتن سلسلهٔ عیلامی پادشاهی اوان در شمال دشت خوزستان مهم‌ترین رویداد سیاسی ایران در هزاره سوم پ. م. است. تا پیش از ورود مادها و پارس ها، تاریخ سرزمین ایران منحصر به تاریخ عیلام است.
 
آغاز شکل گیری پادشاهی یکپارچه در ایران:


1. مادها (678-550 پ.م)


مادها اولين حكومت و دولت مستقل ايراني را رسماً تشكيل دادند. گفته مي شود دولت ماد در سال 550 قبل از ميلاد مسيح تشكيل شد. در ابتدا دولت ماد داراي 6 قبيله بود كه پاركتن ها جنگجوترين و مغ ها صلح جوترين آن ها بودند. این 6 قبيله همواره در جنگ با یکدیگر بودند. مادها كشاورز و دامپرور بودند. ماد نام سرزمینی بود که تیره ی ایرانی مادها در آن ساکن بودند. این سرزمین دربرگیرنده بخش غربی فلات ایران بود. سرزمین آذربایجان فعلی در شمال غربی فلات ایران را با نام ماد کوچک و ناحیه امروزی کردستان، تهران (ری)، حوزه شمال غربی کویر مرکزی و همدان را با نام ماد بزرگ می‌شناختند. پایتخت ماد در گذشته هگمتانه نام داشت که بعدها به اکباتان تغییر نام داد. بعد از اينكه ديااكو پابه عرصه گذاشت مادها را متحد ساخت و حكومت یکپارچه بر مادها را بر عهده گرفت. ديگر پادشاهان ماد به ترتيب عبارتند از: فرورتيش(25سال) هووخ شتر(48سال) ايخ توويگو (35سال)


2. هخامنشیان (550- 330 پ.م)


هخامنشیان نام دودمانی پادشاهی در ایران دوره باستان است. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «هخامنش» می‌رساندند که سرکردهٔ خاندان پاسارگاد از خاندان‌های پارسیان بوده‌است. هخامنشیان، در آغاز پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد آورد و سپس گرفتن لیدیه و بابل، پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ از نوادگان (شاه انشان کیمن،کوروش یکم،کمبوجیه یکم) را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی می‌دانند. به پادشاهی رسیدن پارسی‌ها و دودمان هخامنشی یکی از رخدادهای برجسته ی تاریخ باستان است. اینان دولتی ساختند که دنیای باستان را به استثنای دو سوم یونان زیر فرمان خود در آورد. شاهنشاهی هخامنشی را نخستین امپراتوری تاریخ جهان می‌دانند. پذیرش و بردباری دینی از ویژگی‌های شاهنشاهی هخامنشی به شمار می‌رفت. از امپراطوری هخامنشیان به عنوان بزرگ ترین امپراطوری جهان از نظر جمعیت نیز نام برده شده است. بیش از ۴۹ میلیون نفر از ۱۱۲ میلیون جمعیت جهان آن زمان در این امپراطوری زندگی می‌کردند. مذهب پادشاهان هخامنشي زرتشتي بود ولي مذهب خود را به كسي تحميل  نمي كردند. خط آنان ميخي بود كه 42 علامت داشت و جزو با اقتدار ترين دولت هاي طول تاريخ جهان بود. اسامی پادشاهان هخامنشي به اين شرح است: كوروش كبير(21سال) كمبوجيه(6سال) داريوش اول(37سال) خشايارشاه (20سال) اردشير اول(40سال) داريوش دوم(19سال) اردشير دوم(43سال) اردشير سوم(37سال) ارشك(2سال) داريوش سوم(6سال).


3. سلوکیان (از ۲۴۹ تا ۳۲۴ پ.م) [ جانشینان اسکندر مقدونی]

پس از مرگ اسکندر (۳۲۳ پیش از میلاد)) فتوحاتش میان سردارانش تقسیم شد و بیشتر متصرفات آسیایی او که ایران هسته ی آن بود به سلوکوس اول رسید. به این ترتیب ایران تحت حکومت سلوکیان در آمد. پس از مدتی پارت ها نفوذ خود را گسترش دادند و سرانجام توانستند عاملی برای نابودی سلوکیان شوند. پادشاهان: سلوکوس یکم (از ۳۱۲ تا ۲۸۰ پیش از میلاد)، آنتیوخوس یکم (از ۲۸۰ تا ۲۶۱ پیش از میلاد)، آنتیوخوس دوم (۲۶۱ تا ۲۴۶ پیش از میلاد).


4. اشکانیان (امپراتوری پارت ها) (۲۴۷ پ.م. تا ۲۲۴ پس از میلاد) [ به تاریخ پس از میلاد توجه گردد]


اشکانیان از تیره ی ایرانی پرنی و شاخه‌ای از طوایف وابسته به اتحادیه داهه از عشایر سکاهای محدوده شرق دریای خزر بودند. آنان از ایالت پارت که مشتمل بر خراسان فعلی بود، برخاستند. نام سرزمین پارت در کتیبه‌های داریوش پَرثَوَه آمده‌است که به زبان پارتی، پهلوی می‌شود. چون پارتیان از اهل ایالت پَهلَه بودند، از این جهت در نسبت به آن سرزمین ایشان را پهلوی نیز می‌توان خواند. ایالت پارتی‌ها از مغرب به دامغان و سواحل جنوب شرقی دریای مازندران و از شمال به ترکستان و از مشرق به رود تجن و از جنوب به کویر نمک و سیستان محدود می‌شد. قبایل پارتی در آغاز با قوم داهه که در مشرق دریای مازندران، آمل می‌زیستند، در یک جا سکونت داشتند و سپس از آنان جدا شده، در ناحیه خراسان مسکن گزیدند. آمل در آن زمان پایتخت اقلیمی اشکانیان بود. امپراتوری اشکانیان (۲۵۰ پ.م. ۲۲۴ م.) که با نام امپراتوری پارت‌ها نیز شناخته می‌شود، یکی از قدرت‌های سیاسی و فرهنگی ایرانی در ایران‌زمین بود که به نام موسس و بنیانگذار آن، ارشک نامیده شد. این امپراتوری در قرن ۳ پیش از میلاد توسط ارشک رهبر قبیله پرنی پس از فتح ساتراپ پارت در شمال شرقی ایران تاسیس گردید. وی سپس علیه سلوکیان قیام کرد. مهرداد یکم (۱۷۱–۱۳۸ پ.م) با تصرف مناطق ماد و بین‌النهرین، قلمرو اشکانی را تا حد زیادی گسترش داد. پهناوری دولت اشکانی در دوره اقتدارش از رود فرات تا هندوکش و از کوه‌های قفقاز تا خلیج فارس را شامل می‌شد. به دلیل قرار گرفتن جاده ابریشم در گستره حکومت اشکانی و قرار گرفتن مسیر تجاری بین امپراتوری روم و حوزه مدیترانه و امپراتوری هان در چین، این امپراتوری به مرکزی برای تجارت تبدیل شد. پادشاهان:
ارشک (اشک یکم) ، تیرداد یکم (اشک دوم) ، اَردوان یکم (اشک سوم)، فریاپت (اشک چهارم)، فرهاد یکم (اشک پنجم)، مهرداد یکم (اشک ششم)، فرهاد دوم (اشک هفتم)، اردوان دوم (اشک هشتم)، مهرداد دوم (اشک نهم)، گودرز نخست، اُرُد نخست، سیناتروک (اشک دهم)، فرهاد سوم (اشک یازدهم)، مهرداد سوم (اشک دوازدهم) اُرد دوم (اشک سیزدهم)، فرهاد چهارم (اشک چهاردهم)، تیرداد دوم، فرهاد پنجم یا (فرهادک) (اشک پانزدهم) (۲ پ.م- ۴ م)، ملکه موزا (۲ پ.م- ۴ م) همراه با پسرش فرهاد پنجم، اُرد سوم (اشک شانزدهم) (۴- ۶ یا ۷ م)، ونُن یکم (اشک هفدهم) (۷ یا ۸- ۱۲ م)، اردوان سوم (اشک هیجدهم) (۱۲- ۳۹ یا ۴۰ م) ، تیرداد سوم (ح۳۶ م)، وردان (اشک نوزدهم) (۳۹ یا ۴۰- ۴۵ م)، گودرز دوم (اشک بیستم) (۴۱- ۴۵ م)، ونن دوم (اشک بیست و یکم) (۵۱ م)، بلاش یکم (اشک بیست و دوم) (۵۱- ۷۷ یا ۷۸ م)، پاکور (اشک بیست و سوم) (۷۸- ۱۰۸ یا ۱۱۰ م)، اردوان چهارم (۱۰۸- ۱۱۰ م)، خسرو (اشک بیست و چهارم) (ح۱۱۰- ۱۲۸ یا ۱۲۹ م)، بلاش دوم (اشک بیست و پنجم) (۱۲۸ یا ۱۲۹- ۱۴۷ م)، مهرداد چهارم (۱۲۸؟ یا ۱۲۹؟- ۱۴۷؟ م)، بلاش سوم (اشک بیست و ششم) (۱۴۷- ۱۹۱ م)، بلاش چهارم (اشک بیست و هفتم) (۱۹۱- ۲۰۸ م)، بلاش پنجم (اشک بیست و هشتم) (۲۰۸- ح۲۱۶ م)، اردوان پنجم (اشک بیست و نهم) (ح۲۱۶- ۲۲۶ م)، بلاش ششم  واردوازد.
سرانجام کشمکش‌های داخلی و شکست های خارجی حیثیت واپسین شاهان اشکانی را بر باد داد. آخرین جنبشی که به پایان کار اشکانیان انجامید از پارس و به رهبری اردشیر بابکان آغاز شد. وی در سال ۲۲۴ میلادی بر اردوان چهارم شورید؛ اردوان در نبرد از اردشیر به سختی شکست خورد و خود نیز هنگام نبرد کشته شد. اردشیر در سال ۲۲۶ میلادی در تیسفون تاجگذاری نمود و خود را «شاهنشاه» خواند. بدین ترتیب دفتر دوره ی اشکانیان بسته شد اما یاد شکوهشان چنان در جهان زنده بود که یکصد و پنجاه سال پس از سقوطشان امپراتور روم یولیانوس ترجیح داد به او لقب «فاتح پارت‌ها» دهند.


5. ساسانیان(224 تا 651م)

شاهنشاهی ساسانی نام دودمانی ایرانی است که ۴۲۷ سال بر ایران فرمانروایی کردند؛ بنیان این شاهنشاهی یکپارچه را اردشیر (یا ارتخشتره؛ از ارت: مقدس، و خشتره: شهریار) بنا کرد. دودمان ساسانی آخرین دودمان پیش از دوره ی اسلامی در ایران بودند. شاهنشاهان ساسانی که ریشه‌شان از استان پارس بود، بر پهنه ی بزرگی از آسیای باختری چیرگی یافته، گستره ی فرمانروایی خود، کشور ایران را برای نخستین بار پس از هخامنشیان، یکپارچه ساخته و زیر فرمان تنها یک دولت شاهنشاهی آوردند. پایتخت ایران در این دوره، شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود. پادشاهان: اردشیر بابکان (پیرامون ۲۲۴-۲۴۳میلادی) شاپور یکم (پیرامون ۲۴۲-۲۷۲) هرمز یکم (۲۷۲-۲۷۳) بهرام یکم (۲۷۳-۲۷۶) بهرام دوم (۲۷۶-۲۹۳) بهرام سوم (۲۹۳) نرسی (۲۹۳-۳۰۲) هرمز دوم (۳۰۲-۳۱۰) آذرنرسی (۳۱۰) شاپور دوم (ذوالاکتاف) (۳۱۰-۳۷۹) اردشیر دوم (۳۷۹-۳۸۳) شاپور سوم (۳۸۳-۳۸۸) بهرام چهارم (۳۸۸-۳۹۹) یزدگرد یکم (۳۹۹-۴۲۱) بهرام پنجم (بهرام گور) (۴۲۱-۴۳۹) یزدگرد دوم (۴۳۹-۴۵۷) هرمز سوم (۴۵۹-۴۵۷) پیروز یکم (۴۵۸-۴۸۴) بلاش (۴۸۴-۴۸۸) قباد یکم (۴۸۸-۴۹۷) جاماسب (۴۹۷-۴۹۹) قباد یکم (۴۹۹-۵۳۱) (پادشاهی دوباره) خسرو یکم (خسرو انوشیروان) (۵۳۱-۵۷۹) هرمز چهارم (ترک‌زاد) (۵۷۹-۵۹۰) بهرام ششم (۵۹۰-۵۹۱) خسرو دوم (خسرو پرویز) (۵۹۱-۶۲۸) قباد دوم (شیرویه) (۶۲۸) اردشیر سوم (۶۲۸-۶۳۰) شهربراز (۶۳۰) خسرو سوم (۶۳۰) جوانشیر (۶۳۰) پوراندخت (۶۳۰-۶۳۱) گشتاسب بنده(۶۳۱) آزرمی دخت (۶۳۱) هرمز پنجم (۶۳۱) خسرو چهارم (۶۳۱) پیروز دوم (۶۳۱) خسرو پنجم(خسرو پرویز) (۶۳۱) یزدگرد سوم (۶۳۲-۶۵۱)

 
سلسله های پس از حمله ی اعراب مسلمان

 
6. گاوباریان


دودمان گاوبارگان یا سلسله دابویگان یا دابویگان گاوباری، دودمانی از شاهزادگان ساسانی است که از سال ۶۴۲ تا سال ۷۶۱ میلادی به مدت ۱۱۹ سال بر تبرستان و گیلان استیلا داشت. گرچه امپراتوری ساسانی در پی شکست از اعراب فرو پاشید و یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی در سال ۶۵۱ میلادی کشته شد، اما تیره‌هایی از شاهزادگان ساسانی همچنان تا قرن‌ها در سرزمین تبرستان فرمانروایی داشتند. مشهورترین این شاهزادگان، شاخهٔ اول گاوبارگانند. نسب این خاندان به جاماسب ساسانی فرزند پیروز یکم می‌رسد. جاماسب که در پایان دورهٔ نخست شاهنشاهی قباد یکم در سال ۴۹۶ میلادی به تخت سلطنت ایران جلوس نموده بود، پس از پنج سال با بازگشت قباد از پادشاهی کناره گرفت و از بیم قباد به ارمنستان رفت و پیرامون آنجا را به تصرف آورد. پس از جاماسب، فرزندانش بر آن نواحی فرمان می‌راندند. فرزند او نرسی پسر پیروز یکم به دستور انوشیروان دیوار دربند را ساخت. نوهٔ او فیروز به گیلان آمد و با شاهزادگان گیلانی وصلت کرد. او را پسری آمد که نامش گیلانشاه نهادند. فرزند گیلانشاه بنام گیل گیلانشاه و مشهور به گاوباره است و سر سلسلهٔ گاوبارگان بوده‌است. گیل گیلانشاه از سال ۶۴۲ میلادی بر گیلان و رویان فرمان می‌راند. در سال ۶۵۲ میلادی به فرمان یزدگرد سوم به فرمانروایی تبرستان منصوب شد. بعد از او فرزند ارشدش، دابویه جانشین پدر شد و فرزند کهتر بنام پادوسبان بر رستمدار حکومت یافت و سلسله‌ای که بناکرد(پادوسبانیان) تا زمان صفویان پابرجا بود. فرزندان دابویه شاخهٔ اول گاوبارگانند. دابویه در سال ۷۱۱ میلادی درگذشت و فرزندش به نام فرخان بزرگ یا اسپهبد فرخان که اعراب به او لقب ذوالمناقب داده‌اند، پادشاه شد. در دوران سلطنت او اعراب چندین بار قصد تبرستان کردند اما پیوسته شکست می‌ خوردند. اسپهبد دازمهر فرزند و جانشین فرخان بزرگ است که از سال ۷۲۸ تا ۷۴۰ میلادی بر تبرستان فرمانروا بوده است. پس از درگذشت اسپهبد دازمهر نوبت به فرمانروایی فرزندش خورشید رسید اما چون خورشید بیش از شش سال نداشت، برادر دارمهر، به نام فرخان کوچک نیابت فرمانروایی را برعهده گرفت و تا ۷۴۸ میلادی به مدت هشت سال در این مقام باقی بود و به نام اسپهبد حکومت می‌کرد. اسپهبد خورشید از ۷۴۸ تا ۷۶۱ میلادی پادشاهی کرد و لقب فرشواذ مرزبان داشت و در سن چهارده سالگی، فرمانروایی یافت. آغاز این دوره با اقتدار تمام گذشت اما در پایان آن که همزمان با حکومت منصور عباسی بود، با نیرنگ مهدی فرزند منصور و والی ری سپاهیان عباسی به قلمرو خورشید راه یافتند. خورشید متواری شد و به گیلان رفت، ساز لشکر کرد و پس از دو سال به قصد بازستانیدن تبرستان بدانجا روی نهاد. در همین زمان خبر یافت که فرزندان و زنان خاندان او اسیر و راهی بغداد شده‌اند. این خبر را تحمل نکرد و با زهر به زندگی خویش پایان داد و داستان تیرهٔ اول گاوبارگان به انجام رسید و این واقعه مصادف با سال ۷۶۱ میلادی برابر با ۱۴۴ هجری خورشیدی و ۱۳۰ سال یزدگردی و ۱۰۹ تبرستانی بود.


7. باوندیان

باوندیان خاندانی ایرانی از امیران تبرستان بودند که در حدود ۷۰۰ سال، بیشتر در مناطق کوهستانی آن ناحیه، فرمان راندند. در طول این زمان، باوندیان سه بار فروپاشیدند. قلمرو آنان تبرستان، در جنوب دریای خزر، باختر گیلان و در خاور استرآباد، شامل شهرهای آمل، سارویه (ساری)، مهروان و آبسکون بوده ولی این تقسیم‌بندی در طول تاریخ دگرگون شده است. از جمله سلاله محلی که در زمان خلفای عباسی، هنوز حکومت‌های محدود و منطقه‏ای خود را حفظ کرده بودند، خاندان باوند بود که در این ایام، در فرمانروایان باوندی لقب اسپهبد داشتند و گاهی نیز ملوک‌الجبال خوانده می‌شدند و این به این دلیل است که گاهی با آنکه سیطره خود را در دشت‌ها از دست می‌دادند ولی قدرت خود را در در نواحی کوهستانی نگهداری می‌کردند. سه شاخه این سلسله شامل: شاخه کاؤسیه، شاخه اسپهبدان و شاخه کینخواریه است. هر چند فرمانروایان این خاندان، بعدها برای حفظ قدرت موروثی خویش، ناچار به قبول آیین خلفا و اظهار اطاعت نسبت به آن‌ها شدند ولی تختگاه آن‌ها در جبال تبرستان تا مدت‌ها بعد همچنان کانون روح ایرانی باقی ‌ماند. از دوران خلافت مأمون هم، در حالی که، سالانه مبلغی به عنوان مال صلح به اعراب می‏دادند، آیین پدران خود را حفظ کردند. با آن که شورش مازیار در تبرستان، ادامه حکومت آنها را برای مدتی قطع کرد، اما در مدت زمان قیام علویان تبرستان، قدرت آن‌ها همچنان باقی بود و تا روی کار آمدن آل زیار نیز، این امر در همان تیره قدیم ادامه داشت. این سلسله تا پیش از روی‌کار آمدن صفویان می زیست تا در آن زمان توسط چلاویان نابود شد.


8. طاهریان(821 تا873 میلادی)

طاهریان از خاندان امیران و سرداران ناحیه‌ای در نزدیکی هرات به نام پوشَنگ یا فوشَنج بودند و در مبارزات ابومسلم برای روی کار آوردن بنی‌عبّاس شرکت داشتند. در اوایل قرن سوم هجری قمری، طاهر بن حسین، یکی از سرداران مأمون عباسی از طرف او امیر خراسان شد و به دلیل آن که عدم اطاعت خود را از مأمون اعلام کرد، اولین حکومت مستقل ایرانی بعد از اسلام در ایران تشکیل شد و حکومت او به طاهریان معروف گردید. در زمان طاهریان نیشابور به پایتختی برگزیده شد.  پادشاهان: طاهر بن حسین معروف به ذوالیمینین، طلحه بن طاهر، علی بن طاهر، عبدالله بن طاهر، طاهر بن عبدالله، محمد بن طاهر بن عبدالله، محمد بن طاهر بن عبدالله.


9. صفاریان(862 تا 912 میلادی)


صَفّاریان از دودمان‌های ایرانی فرمانروای بخش‌هایی از ایران بودند. پایتخت ایشان شهر زَرَنگ بود و خود را ازنوادگان ساسانیان می دانستند که پس از حمله اعراب به سیستان مهاجرت کرده‌اند. یعقوب لیث صفاری مردی عیار و جوانمرد در سیستان بود که به دلیل محبوبیتی که میان مردم آنجا به خاطر جنگ با خوارج به دست آورده بود توانست قدرت را به دست گیرد و به حکومت برسد . یعقوب لیث بعد از تشکیل حکومت خود ابتدا به کرمان و شیراز حمله کرد و آنجا را تسخیر نمود. سپس به خراسان رفته و آنجا را فتح کرد و حکومت طاهریان را نابود ساخت. بعد به تبرستان رفت ولی در جنگ با علویان تبرستان شکست خورد و عقب نشینی کرد. یعقوب لیث صفاری همیشه آرزو داشت روزی حکومت بنی عباس را سرنگون کند به همین جهت با لشکری فراوان خوزستان را تسخیر کرد و به سوی بغداد حرکت نمود اما در جنگ با خلیفه شکست خورد و به شدت زخمی گشت. در اواخر عمر دوباره با لشکر خود خوزستان را تسخیر کرد و قصد داشت دوباره با خلیفه جنگ کند اما در همین زمان به طور ناگهانی بیمار شد و کمی بعد از دنیا رفت. تمامی مورخان در اینکه یعقوب لیث مردی بسیار شجاع و دلاور و باهوش و سیاستمدار بود اتفاق نظر دارند . بعد از مرگ او برادرش عمر لیث فرمانروای سیستان و کرمان شد. عمرُلیث هم چون برادر مردی بسیار شجاع بود با این حال در ابتدای حکومت با خلیفه بیعت کرد. پس از چند سال عمر و لیث حکومت خراسان را از خلیفه ی بنی عباس خواست . خلیفه فرمان داد که اگر عمر و لیث در جنگ با امیر اسماعیل سامانی حاکم خراسان پیروز شود ،حکومت خراسان به دست او خواهد بود . عمر و لیث در جنگ با امیر اسماعیل سامانی شکست خورد و اسیر گشت و سپس به قتل رسید. پادشاهان: یعقوب لیث، عمرو لیث، طاهر بن محمد بن عمرولیث، لیث بن علی بن لیث، محمد بن علی بن لیث، احمد بن محمد بن خلف، خلف بن احمد.


10. علویان تبرستان(864 تا 928 میلادی)

علویان طبرستان گروهی از بزرگان اولاد علی ابن ابی‌طالب به نام ائمه علوی بایزیدی بودند که در قرن دوم هجری در تبرستان قیام کردند. حسن بن زید ملقب به داعی کبیر در آن ناحیه ظهور کرد، او در روز ۲۵رمضان سال۲۵۰ قمری برابر با ۱۴آبان ۲۴۳ شمسی وارد قریه سعید آباد (مرزن آباد فعلی) در چالوس بین کلار و رویان شد، دو روز در آنجا ماند و مردم از اطراف برای بیعت نزد او آمدند. سپس رهسپار رویان شد و نماز عید فطر را در مصلای رویان اقامه کرد، بعد با همراهی مردم که از آبادی‌های اطراف به او ملحق شدند به آمل رفت و عدهٔ بسیاری از افراد ناراضی و دست‌نشاندگان خلیفه (مانند طاهریان) او را تقویت کردند. وی به دعوت و نشر آیین تشیع زیدی و طرفداری از خاندان علی پرداخت. سلسله علویان تبرستان در تاریخ ۱۴ آبان ۲۴۳ خورشیدی تأسیس شد و پرچم سفید ایشان در دشت‌های تبرستان استوار گشت. مرکز حکومت آنان معمولاً آمل بود، انقراض آنان نیز به دست آل زیار و سامانیان صورت گرفت. پادشاهان: حسن بن زید، القائم، داعی الحق، حسن پسر مهدی، داعی صغیر.

 
11. سامانیان(874 تا1004 میلادی)


سامانيان اولين خاندان ايراني بودند كه پس از 300 سال دوباره رسم و رسوم ايرانيان را احياء نمودند .آن ها از روستايي به نام سامان در شهر سمرقند برخاستند و حدود 108 سال در ايران حكومت كردند. وزراي آنان اغلب از شعرا، ادبا و مورخان مشهور عصر خود بودند. سامانیان یکی از دودمان‌های ایران کهن بودند که کم و بیش بر همگی سرزمین‌های خراسان، هیرکان، مکران، سیستان، خوارزم و کرمان فرمان‌روایی کردند و باعث رشد و شکوفایی زبان فارسی دری شدند. سامانیان به زبان فارسی علاقه زیادی نشان می‌دادند. پادشاهان: سامان خدا، اسد بن سامان، یحیی بن اسد، نصر بن احمد، اسماعیل بن احمد، معروف به امیر ماضی، احمد بن اسماعیل، معروف به امیر شهید، نصر بن احمد، معروف به امیر سعید،  نوح بن نصر، معروف به امیر حمید، عبدالملک بن نوح، معروف به امیر رشید، منصوربن نوح، معروف به امیر سدید، نوح بن منصور، معروف به امیر رضی، منصور بن نوح، عبدالملک بن نوح، اسماعیل بن نوح.


12. آل زیار (زیاریان)(931 تا 1090 میلادی)

زیاریان یک سلسله زیدی مذهب از مناطق ساحلی دریای خزر بودند. آنان ابتدا در شمال ایران و طبرستان و گرگان حکومت می‌کردند. زیاریان هم جزو مردم کوه‌نشینی بودند که رسیدنشان به قدرت «بسط دیلمی» تاریخ ایران را شکل داد. مساله ی تبرستان از همان اوایل طلوع آن ها برای سامانیان حل نشده باقی مانده بود. اسفار – پسر شیرویه، هر چند ابتدا با سامانیان همراه بود، اما در آخر کار بر آنان شورید و به تدریج گرگان، طبرستان، قزوین، ری، قم و کاشان و خراسان را در قلمرو خود آورد. اسفار فرماندهی سپاه خود را به یکی از بزرگان ولایت، یعنی مرد آویچ پسر زیار سپرد، ولی خود با طغیان سربازان رو به رو گردید و در طالقان به قتل رسید. قلمرو حکومت مرد آویچ علاوه بر مازندران و قسمتی از گیلان، به شهرهای ری، قم و کرج ابودلف (کرهرود) و ابهر و بالاخره همدان رسید. حتی سپاه خود را به حدود دینور نیز فرستاد. مرد آویچ، اصفهان را فتح کرد و خیال حمله به بغداد را داشت. وی به زبان آورده بود که من شاهنشاهی ساسانی را بر می‌گردانم " (تاریخ الخلفاء سیوطی، ص ۲۵۹) و قصد داشت که مدائن را پایتخت قراردهد. او پس از آنکه مراسم جشن سده را در اصفهان بر پای داشت، به علت اختلافی که میان غلامان ترک و دیلم او پیش آمده، به دست غلامان ترک در حمام کشته شد. پادشاهان: مرداویج زیاری، وشمگیر، بیستون پسر وشمگیر، قابوس پسر وشمگیر، منوچهر پسر قابوس، انوشیروان پسر منوچهر.

 
13. آل بویه (بوییان) (932 تا 1055 میلادی)

بوییان دودمانی از دیلمیان بودند و به زبانی ایرانی صحبت می‌کردند. سرزمین بوییان دیلمستان بود. هم اکنون نیز روستایی با نام بویه در شهرستان املش وجود دارد که فاصله چندانی با دیلمان لاهیجان ندارد. دیلیمیان ایرانی‌تبار بودند. در باختر و مرکز ایران دو دودمان از دیلمیان به نام آل زیار (۳۲۰ ه. ق.) و آل بویه که هر دو از سرزمین‌های شمالی برخاسته‌اند نواحی مرکزی و باختری ایران و فارس را از دست خلفای عرب آزاد کردند. دیلمیان نام قوم و دیلمی نام گویشی در منطقه کوهستانی گیلان بود به نام دیلمستان. دیلمیان سخت نیرو گرفتند و مدت ۱۲۷ سال حکومت راندند و چون خلفا در برابر آن‌ها چاره‌ای جز تسلیم ندیدند حکومت بغداد را به آن ها واگذاشتند و خود به عنوان خلیفگی و احترامات ظاهری بسنده کردند.
در سال‌های ناتوانی و انحطاط بغداد که فرماندهان ترک و کرد و گیل و دیلم خلیفه را هم در تختگاه وی دست نشانده قدرت و غلبه خویش ساخته بودند، با آن که در ایران اندیشه ی ایجاد یک قدرت پایدار همراه با زنده ساختن حکومتی مانند حکومت ساسانیان در خاطر بسیاری از داعیه داران این دوره، از گیل و دیلم و طبری شکفته بود، به بار نشستن این آرزو آن هم در یک مدت کوتاه، تا اندازه‌ای تنها برای آل بویه ممکن شد که آن نیز به سبب اختلافات خانگی، تقید به پیروی از دعوت زیدیان و برخورد با آشوب‌های خراسان به نتیجه نرسید، با این حال بنیانگذار این سلسله علی بن بویه دیلمی ملقب به عمادالدوله و برادر زاده‌اش فنا خسرو بن حسن معروف به عضدالدوله، با وجود محدود بودن قلمرو خویش و با آن که در زمان آن ها فرصتی هم برای زنده ساختن فرهنگ باستانی در قلمروشان پیدا نشد، باز استعداد خود را برای بازسازی وحدت و یکپارچگی از دست رفته قرن های دور نشان دادند. هر چند دولت آن ها علی ‌رغم پایبندی به رسم دوره با تکیه بر یک پادشاه باستانی مانند بهرام گور هم موفق به ایجاد تعادل پایدار عصر از یاد رفته بهرام در قلمرو یزدگرد نشد، باری طی چندین دهه فرمانروایی آن ها، قدرت خلفای عباسی، که پیش از آن نقش فعالی را در تعیین سرنوشت مردم ایران داشت، ناتوان ساخت و بدین گونه عناصر تازه‌ای از نژادها و اقوام گوناگون مردم ایران بار دیگر آنچه را ایران با پیمودن سال ها به اعراب و ترکان اهل سُنت واگذاشته بودند، این بار همراه آیین شیعه، دیگر بار، و گرچه برای مدتی کوتاه، به دست آوردند.
سه تن از فرزندان بویه که گویا شغل ماهیگیری در گیلان داشتند، به خدمت فرماندهان آل زیار در آمدند. البته، ماکان کاکی هم از آنان حمایت می‌کرد. همچنین، این سه برادر: علی، احمد و حسن مورد حمایت مردآویچ نیز قرار گرفتند. فتح اصفهان برای مرد آویچ، ظاهراً توسط علی که برادر بزرگ‌تر بود صورت گرفت. پس از قتل مرد آویچ، غلامان ترک از ترس غلامان دیلمی، به خصوص ابوالحسن علی بن بویه به اطراف گریختند و میدان تنها برای دیلمیان خالی ماند. علی بن بویه به همراه برادر خود، احمد که کنیه ابوالحسین داشت به گشایش اهواز توفیق یافت (۳۲۶ ه. ق.). علی بن بویه پس از به دست آوردن خوزستان، راهی فارس شد و احمد نیز به کرمان روی آورد و به فتح آن سرزمین دست یافت (۳۳۴ه. ق). سپس، به بغداد رفت و المستکفی بالله – خلیفه عباسی – را مطیع خود ساخت. خلافت بغداد که پیشرفت های برادران بویه را با چشم خود می‌دید، به خاطر دیدگاه برخی از وزیران خود، از جمله «ابن مقله» با آنان از در سازش در آمد و لقب ویژه برای آنان فرستاد که علی را «عمادالدوله» و حسن را «رکن الدوله» و احمد را «معزالدوله» نامید.
همان معزالدوله بود که در بغداد دستور داد دشنام به آل علی موقوف شود و مراسم عزاداری ماه محرم را برپاداشت. به خصوص، در ایام عاشورای سال ۳۵۲ ه. ق. که جمع کثیری در بغداد گرد آمدند و بازارها بسته شد، مردم آن روز آب ننوشیدند و در بازارها خیمه پر پا کردند و بر آن خیمه‌ها پلاس آویختند و زنان بر سر و روی خود می‌کوفتند. از این زمان رسم زیارت قبور ائمه رایج گردید و بغداد به دو قسمت مهم شیعه نشین (کرخ) و سنی نشین تقسیم شد (۳۶۳ ه. ق.). همچنین، مقام نقابت علویان هم در زمان آل بویه تأسیس شد. در زمان رکن الدوله بود که مذهب شیعه رسمیت کامل یافت.

 
14. غزنویان(۹۷۵تا 1187 میلادی)

دولت غَزنَوی یا غزنویان (۳۴۴ ه.ق. - ۵۸۳ ه.ق.) یک حکومت ترک تبار و مسلمان اهل تسنن در بخشی از شرق خاورمیانه و جنوب آسیای میانه بود. اما به عنوان مروج و ناشر اسلام مورد توجه و تایید خلافت عباسی بود. شهرت این حکومت در جهان، بیشتر به خاطر فتوحاتی است که در هندوستان انجام داده‌است. اوج قدرت غزنويان در زمان سلطنت سلطان محمود غزنوي بود. غزنويان حدود 231 سال بر سرزمين پهناور ايران حكومت كردند. پادشاهان: ناصرالدین سبکتکین، اسماعیل پسر سبکتکین، سلطان محمود غزنوی (محمود بن سبکتکین)، محمد پسر محمود، سلطان مسعود غزنوی (مسعود بن محمود)، مودود پسر مسعود، مسعود دوم پسر مودود، علی پسر مسعود، عبدالرشید پسر محمود، طغرل غاصب، فرخزاد پسر مسعود، ابراهیم پسر مسعود، مسعود سوم پسر ابراهیم، شیرزاد پسر مسعود، ارسلانشاه پسر مسعود، بهرامشاه پسر مسعود، خسروشاه پسر بهرامشاه، خسرو ملک پسر خسروشاه.

 
15. سلجوقیان( ۱۰۲۹–۱۱۹۴ میلادی)


سَلجوقیان (سَلاجقه، آل‌سلجوق) نام دودمانی ترک‌تبار است که در سده‌های پنجم و ششم هجری (یازدهم و دوازدهم میلادی) بر بخش‌های بزرگی از آسیای غربی -شامل ایران کنونی- فرمانروایی داشتند. سلجوقیان زبان فارسی را زبان رسمی و درباری قرار دادند و وزیران این دوره - به‌ویژه عمیدالملک کندری و خواجه نظام‌الملک - خدمات مهمی به گسترش دانش‌ها کردند. اين سلسله حدود 123سال در ايران حكومت كرد. مركز سلجوقيان در ابتدا در ماوراءالنهر و در شهر جند بود. سلجوق كه رياست قوم را بر عهده داشت مسلمان شد و ديگر افراد قبيله نيز مسلمان شدند. آنان از سلطان محمود غزنوی درخواست كردند كه در شمال خراسان زندگي كنند. سلطان محمود نيز قبول كرد. به اين ترتيب روز به روز بر قدرت آنان اضافه شد. سلطان محمود غزنوي كه احساس خطر مي كرد به آنان دستور داد به سرزمين قبلي خود بازگردند ولي سلجوقيان نپذيرفتند و ميان آنان جنگ رخ داد. پس از مرگ سلطان محمود پسرش سلطان مسعود با آنان جنگ كرد ولي شكست سختي خورد و باعث انقراض غزنويان شد. سرانجام در 20 شوال سال 429 هجري طغرل پس از تصرف نيشابور خود را شاه خواند. پادشاهان: رکن‌الدین طغرل ‌بیک بن سلجوق، عضدالدوله الپ ارسلان بن جعفري بيك، جلال الدين ابوالفتح حسن ملكشاه[ ملکشاه پسر آلپ ارسلان، بعد از مرگ پدرش به کمک خواجه نظام‌الملک به کرسی سلطنت نشست. او به کمک فراست و دانایی خواجه نظام‌الملک توانست به تمام رقیبان سلطنتی خود از جمله شاهزادگان مدعی سلاجقه غلبه کند. به علاوه این که توانست سرزمین‌های تحت اشغال سلجوقیان را گسترش بدهد. از متصرفات او می‌توان به باز پس گیری سمرقند از فاطمیون مصر و انطاکیه از روم شرقی نام برد. عراق عرب، گرجستان، ارمنستان، آسیای صغیر و شام از دیگر محدوده‌های تخت تصرفات او می‌باشد. حکومت ملکشاه که در سال ۴۶۵ هجری آغاز شده بود، بعد از بر کناری خواجه نظام‌الملک و روی کار آمدن تاج‌الملک قمی، حرکت رو به زوال را پیش گرفت. عاقبت خواجه نظام‌الملک، در نهاوند به دست یکی از اسماعیلیان به نام ابوطاهر در سال ۴۸۵ هجری کشته شد. البته بنا به روایتی، خواجه نظام الملک به دست یکی از غلامان خود و به تحریک تاج الملوک که پیشکار ترکان خاتون همسر زیبای ملکشاه بود، با ضربت دشنه کشته شد. ملکشاه نیز در همان سال و تنها سی و پنج روز پس از مرگ خواجه نظام الملک، در حالی که در بغداد مهمان خلیفه ی عباسی بود، دچار بیماری زردی گردید و درگذشت.] ، ركن الدين ابوالمظفر بكياق، غياث الدين ابو شجاع محمد، معزالدين ابوالحارث سلطان احم سنجر (41سال).


16. خوارزمشاهیان (۱۰۹۸ تا ۱۲۱۹ میلادی)

 
نوشتکین نیای بزرگ خوارزمشاهیان، غلامی بود از اهالی غرجستان که توسط سپهسالار کل سپاه خراسان در زمان سلجوقیان خریداری شد. این غلام رفته رفته در دوران فرمانروایی سلجوقیان به سبب استعداد سرشار و کفایتی که از خود نشان داد به زودی مدارج ترقی را طی کرد و به مقامات عالی رسید تا این که سرانجام به امارت خوارزم برگزیده شد. نوشتکین صاحب ۹ پسر بود که بزرگ‌ترین آن ها، قطب الدین محمد نام داشت. پس از نوشتکین، فرزندش محمد از جانب برکیارق به ولایت خوارزم رسید و سلطان سنجر نیز بعدها او را در آن سمت ابقاء کرد. بدین ترتیب دولت جدیدی بنیانگذاری شد که بیش از هر چیز برآورده و دست پرورده ی سلجوقیان بود. قطب الدین محمد به مدت سی سال تحت قیومیت و اطاعت سلجوقیان امارت کرد. پسرش اتسز هم که بعد از او در ۵۲۲ ق / ۱۱۲۸ م به فرمان سنجر امارت خوارزم یافت، از نزدیکان درگاه سلطان سلجوقی بود. هر چند بعدها کدورتی بین وی و سلطان سنجر پدید آمد که به درگیریهای متعددی هم منجر شد، اما تا زمان حیات سلطان سنجر، اتسز نتوانست به توسعه ی قلمرو خوارزمشاهیان کمک چندانی بکند. چون اتسز پیش از سنجر وفات یافت، پسرش ایل ارسلان «۵۵۱ ق / ۱۱۵۶ م» امیر خوارزم شد. اما در زمان او که سلطان سنجر نیز وفات یافته بود، نزاع داخلی سلجوقیان، امکانی را فراهم آورد تا ایل ارسلان به قسمتی از خراسان «۵۵۸ ق / ۱۱۶۳ م» و ماوراءالنهر «۵۵۳ ق / ۱۱۵۸ م» که هر دو در آن ایام دچار فترت بودند، دست یابد و به این ترتیب نزدیک به پانزده سال به عنوان خوارزمشاه حکومت کند. بعد از ایل ارسلان، منازعاتی که بین پسرانش سلطانشاه و علاءالدین تکش برای دستیابی به فرمانروایی ولایات بروز کرد، بارها موجب رویارویی نیروهای این دو برادر شد، تا این که عاقبت با استیلای تکش این درگیری ها به پایان رسید. در زمان تکش تمامی خراسان، ری و عراق عجم، یعنی آخرین میراث سلجوقی به دست خوارزمشاهیان افتاد. غلبه تکش بر تمام میراث سلجوقی، نارضایتی خلیفه ی بغداد را به دنبال خود داشت که اثر این ناخرسندی و عواقب آن، بعدها دامن گیر محمد بن تکش شد. با درگذشت علاءالدین تکش «رمضان ۵۹۶ ق / ژوئن ۱۲۰۰ م»، پسرش محمد خود را علاءالدین محمد خواند و به این ترتیب سلطان محمد خوارزمشاه شد. بیست سال «۵۹۶ - ۶۱۶ ق / ۱۲۰۰ - ۱۲۱۹ م» فرمانروایی علاءالدین محمد خوارزمشاه به طول انجامید. سلطان محمد که میراث دشمنی با خلیفه را از پدر داشت، از همان آغاز امارت، خود را از تأیید و حمایت فقی‌هان و ائمه ولایت محروم دید به همین دلیل ناچار شد تا بر امیران قبچاق خویش، یعنی ترکان قنقلی که خویشان مادرش ترکان خاتون بودند، تکیه کند و با میدان دادن به این دسته از سپاهیان متجاوز، بی‌رحم و عاری از انضباط که در نزد اهل خوارزم بیگانه هم تلقی می‌شدند، به تدریج حکومت خوارزمشاه را در همه جا مورد نفرت عام ساخت. در طی همان ایامی که محمد خوارزمشاه قدرت خود را در نواحی شرقی مرزهای ماوراءالنهر گسترش می‌داد و خلیفه بغداد - الناصر الدین بالله - برای مقابله با توسعه قدرت او در جبال و عراق سرگرم توطئه بود، در آن سوی مرزهای شرقی قلمرو خوارزمشاهیان، قدرت نو خاسته‌ای در حال طلوع بود که مغولان نام داشتند. آن ها هم پادشاهی خوارزمشاهیان و هم خلافت اسلامی عباسیان را نابود ساختند. پادشاهان: قطب‌الدین محمد، علاءالدین اتسز، ایل ارسلان، جلال‌الدین سلطانشاه، علاءالدین تکش، علاءالدین محمد، جلال‌الدین منکبرنی.


17. ایلخانان(۱۲۵۶ تا ۱۳۳۵ میلادی)


نام سلسله‌ای است که از سال ۶۵۴ تا ۷۵۰ ه‍. ق. معادل ۱۲۵۶ تا ۱۳۳۵ میلادی در ایران حکومت می‌کردند و فرزندان چنگیزخان مغول بودند. لشکریان چنگیزخان نخستین بار در سال ۶۱۸ ه‍. ق. معادل ۱۲۲۱ میلادی به خراسان حمله نمودند. چنگیزخان در سال ۱۲۲۵ میلادی به مغولستان بازگشت و در آنجا درگذشت. سال ۱۲۵۱ م. منگو یا منگل، خان بزرگ یا قاآن، بر آن شد تا با اعزام برادرانش هولاکو و قوبیلای (کوبلاخان) به ترتیب به ایران و چین پیروزی‌های مغولان را تحکیم و تکمیل کند. هولاکو با فتح ایران سلسله ایلخانیان ایران و قوبیلای با فتح چین سلسله یوان چین را بنیاد گذاردند. فتح ایران به دست هلاکوخان پیامدهای مهمی چون پایان کار اسماعیلیان و انقراض خلافت عباسیان در پی داشت. ایلخانان در ابتدا دین بودایی داشتند اما به تدریج به اسلام گرویدند. ایلخانان مسلمان خود را سلطان نامیده و نام‌های اسلامی برگزیدند. پادشاهان: هولاکو، اباقاخان هولاکو، سلطان احمد تکودار بن هولاکو، ارغون‌خان بن اباقا، گیخاتون بن اباقا، بایدوخان بن طرغان، غازان بن ارغون، اولجایتو خدابنده بن ارغون، ابوسعید بهادرخان بن اولجایتو، ارپاگاون، موسی خان، محمد خان، ساتی بیک، شاه جهان ایلخانی، سلیمان خان، طغا تیمورخان، انوشیروان.


18. جلایریان(1335 تا 1432 میلادی)


پس از مرگ ایلخان ابوسعید بهادرخان که به انقراض سلسله ی هولاکویی انجامید، شماری از شاهزادگان و مدعیان دیگر مغول درصدد تسلط بر امپراتوری ایلخانی و یا بخش هایی از آن برآمدند و پیامد آن کشمکش‌های پیوسته برای کسب قدرت بود که پاره‌ای از آن به گونه حاکمیت آل جلایر (یا جلایریان) چهره نمود که قلمروشان به موازات بین النهرین، آذربایجان و بعدها شروان دامن گسترانیده بود. این سلسله با قدرت یابی شیخ حسن بزرگ در بغداد به سال ۷۴۰ق/۱۳۴۰م آغاز شد. دوره ی اوج حکمرانی آل جلایر مقارن است با دوران حکومت شیخ اویس و با مرگش دوره ی زوال این سلسله آغاز می‌شود که مقارن است با حملات تیمور به ایران و بین النهرین و اوج گیری ترکمانان قراقویونلو. پادشاهان:  شیخ حسن بزرگ، شیخ اویس بهادرخان، جلال‌الدین حسین‌خان، غیاث‌الدین سلطان احمد بهادر، شاه محمود.


19. آل مظفر یا مظفریان (1335 تا 1393 میلادی)

آل مظفر سلسله‌ای بود که در قرن هشتم هجری بیشتر بر جنوب ایران و گاه بر تمام ایران بزرگ به جز خراسان حکومت می‌کرد. پادشاهان: مبارزالدین محمد، شاه محمود، عمادالدین احمد، نصره الدین شاه یحیی، شاه شجاع، زین العابدین بن شاه شجاع، شاه منصور .

 
20. آل اینجو (1321 تا 1357 میلادی)


در هرج و مرج خونین و ویرانگری که از سلطه ی ملوک الطوایفی در پایان عصر ایلخانان در سراسر ایران به وجود آمد، کرمان، یزد و فارس عرضه ی نزاع و رقابت میان دو خاندان مدعی آل اینجو و آل مظفر شد که حاصل نزاع آن ها ادامه آشوب ها و خونریزی‏های بیشتر گشت. با این حال دیوان خواجه حافظ، نام و خاطره پادشاهان هر دو سلسله را در عرصه ی شعر و ادب پارسی بلند آوازه ساخت. آل اینجو منسوب بودند به امیر شرف الدین محمود اینجو، از ملازمان درگاه ایلخان که چون در آغاز کار در فارس وکیل املاک خاصه ایلخانی(اینجو) بود، خاندانش به این عنوان شهرت یافت. وی که نسب خود را به خواجه عبدالله انصاری هروی ، زاهد و صوفی معروف عهد سلاجقه - وفات 481 ق / 1088 م- می‏رساند، نظارت املاک خاصه ایلخان و وزارت اصفهان، یزد، کرمان و فارس در سواحل و بنادر را بر عهده داشت. در آن ایام ، شرف الدین محمود، از عواید این املاک، ثروت فراوان اندوخت و املاک شخصی بسیار حاصل کرد. در اواخر عهد ابو سعید بهادر خان ، داعیه ی استقلال برافراشت و در فترت بعد از او، یک چند در فارس حکومت کرد. سرانجام در بغداد به دربار شیخ حسن ایلکانی رفت و نزد او اعتبار و حیثیت قابل ملاحظه یافت. چندی بعد، در ملازمت یکی از سرکردگان مغول به نام یاغی باستی، از خاندان چوپانیان، به فارس آمد و داعیه قدرت طلبی یافت، اما به دست یاغی باستی کشته شد. بعد از او برادرش جمال الدین ابو اسحاق، معروف به شیخ ابو اسحاق و شاه شیخ، با دفع یاغی باستی، ولایت فارس و اصفهان را تحت حکم خویش در آورد و در مدت پانزده سال فرمانروایی در فارس، خود را نمونه یک پادشاه هنر پرور، صاحب ذوق و عشرت دوست نشان داد. رقیب و مدعی او، مبارز الدین محمد که فرمانروای یزد بود، وی را غافلگیر کرد و از فارس بیرون راند. چندی بعد اصفهان را هم از دست او بیرون آورد و شاه شیخ به دست مبارز الدین محمد اسیر شد. مبارز الدین او را به شیراز برد و در آنجا به سال 758 ق/ 1357 م به قتل آورد. فرمانروایی شادمانه اما کوتاه او در فارس، در اشارت حافظ به عنوان یک دولت مستعجل اما درخشان یاد شده است. مرثیه‏ای که عبید زاکانی در سوگ او سرود، سیمای شجاع و عشرت جوی و شادخوار او را در هاله‏یی از شکوه و جلال ناپایدار تصویر کرد. با مرگ او دولت آل اینجو در فارس منقرض شد.


21. کیاییان(1389 تا 1592 میلادی)


کارکیاییان، کیاییان، آل‌کیا و یا سادات ملاطی دودمانی ایرانی در شمال ایران (گیلان و دیلمستان) بوده اند. از قرن هشتم هجری به بعد تا سال ۱۰۰۰ قمری حکومت کردند. نسب این سادات به علی بن حسین امام چهارم شیعیان باز می‌گردد. به فرمانروایان این سلسله کارکیا اطلاق می‌شد. شاه اسماعیل صفوی در نزد خاندان کیاییان پرورش یافت و بعدها به کمک کیاییان سلسله ی صفویان را تأسیس نمود. سرانجام نیز صفویان این دودمان را نابود کردند. پادشاهان: سید امیر کیای مَلاطی، پسر حسن کیا، بنیانگذار حکومت خاندان کیاییان در گیلان، سید علی کیا پسر امیرکیا، سید هادی کیا پسر امیرکیا، تنکابن، سید محمد پسر سید مهدی، سید حسین کیا پسر سید علی کیا، سیدرضا یا سید رضی کیا پسر سید علی کیا، سید حسین کیا، پسر سید علی کیا، سید ناصر کیا پسر سید محمد، سید حسین کیا نوه سید علی کیا، ناصر کیا پسر سید محمد، سید محمد پسر ناصرکیا، میرزا علی کیا پسر سلطان محمد، سلطان حسن پسر سلطان محمد، سلطان احمد اول فرزند سلطان حسن، کارکیا علی پسر سلطان احمد، کارکیا سلطان حسن دوم پسر سلطان احمد، خان احمد خان پسر کارکیا سلطان حسن.


22. تیموریان یا گورکانیان ایران(۱۳۷۰ - ۱۵۰۶ میلادی)


تیموریان یا گورکانیان ایران دودمانی ترک تبار بودند. بنیان‌گذار این دودمان امیر تیمور گورکانی بود که در آسیای میانه می‌زیست و سمرقند پایتختش بود. تیمور کشوری گسترده و دولتی سترگ ایجاد کرد و سرزمین ماوراءالنهر را به اهمیتی رساند که تا آن زمان هیچگاه بدان پایه نرسیده بود. او مرزهای خود را نخست در سرتاسر آسیای میانه و آنگاه سراسر خراسان و سپس به همه ی بخش‌های ایران و عثمانی و بخش‌هایی از هندوستان گسترش داد. از آنجایی که فتوحات تیمور بیشتر جنبه ی  یورش و هجوم داشتند تا تسخیر واقعی، اغلب این مناطق باز به زودی از تصرف تیموریان خارج می شدند. با این حال ماوراالنهر مدتی مرکز دولتی شد که بیشتر ایران و افغانستان را افزون‌ بر ماوراءالنهر در بر می‌گرفت. هنگامی که کشورهای گسترده ی تیموری تجزیه شدند، دوره ی هرج و مرج پیش آمد. به محض این که تیمور مرد، ترکان عثمانی و آل جلایر و ترکمانان درصدد تصرف کشورهای از دست ‌رفته ی خود برآمدند. با این همه، فرزندان تیمور موفق شدند که شمال ایران را کم و بیش به مدت یک سده برای خود نگاه دارند. هرچند آنان بیشتر با یکدیگر در کشمکش بودند. سرانجام شاهرخ موفق شد که مناقشات اقوام خود را تا حدی رفع و قدرت و اعتبار کشور را نگهداری کند. ولی پس از مرگ او تصرفاتش به قسمت‌های کوچک‌تر مجزا شد و به همین سبب صفویان و امرای شیبانی آن ها را به متصرفات خود پیوست کردند. با این حال خاندان تیموری از میان نرفت و نوادگان تیمور پس از چندی فرمانروایی خود را به هندوستان بردند و امپراتوری بزرگ گورکانیان هند را بنیاد گذاردند. پادشاهان: تیمور لنگ، خلیل سلطان، شاهرخ، الغ بیگ، عبدالله میرزا، بابر تیموری، ابو سعید، سلطان احمد، سلطان محمود، سلطان حسین بایقرا.

 
23. قراقویونلو(1378 تا 1469 میلادی)

 
ترکمانان قراقویونلو (۷۸۰ - ۸۷۴ ق /۱۳۷۸ - ۱۴۶۹م) سلسله‌ای از حکمرانان ترکمن بودند که برای مدت نزدیک به یک سده بر مناطقی از غرب و شمال غربی ایران فرمانروایی کردند. پادشاهان: قرامحمد، قره یوسف، قرااسکندر، جهانشاه، حسن علی فرزند جهانشاه.


24. آق قویونلو(1378 تا 1508 میلادی)

 
آق قویونلو سلسله‌ای از ترکمن‌های سنی بودند که بر قسمت‌هایی از قفقاز، شرق ترکیه و شمال ایران از ۱۳۷۸ تا ۱۵۰۸ میلادی فرمان می‌راندند. پادشاهان: قره عثمان، حمزه، نورالدین علی، اوزون حسن، سلطان خلیل، یعقوب.

 
25. صفویان(1501 تا 1722 میلادی)

 
صفویان دودمانی ایرانی و شیعه بودند که در سال‌های ۸۸۰ تا ۱۱۰۱ هجری خورشیدی (برابر ۱۱۳۵-۹۰۷ قمری و ۱۷۲۲-۱۵۰۱ میلادی) بر ایران فرمانروایی کردند. بنیانگذار دودمان پادشاهی صفوی، شاه اسماعیل یکم است که در سال ۸۸۰ خورشیدی در تبریز تاجگذاری کرد و آخرین پادشاه صفوی، شاه سلطان حسین است که در سال ۱۱۰۱ خورشیدی از افغان‌ها شکست خورد. دودمان پادشاهی صفویه به وسیله شاه اسماعیل یکم با تکیه بر پیروان طریقت تصوف علوی درست شد. این پیروان که بیشتر از ایل‌های آناتولی بودند و بعدها به قزلباش‌ها نام‌ور شدند بر سر باورهای خود سال‌ها به هواداری از آق‌قویونلوها و قراقویونلوها درگیر جنگ‌های پیاپی با دولت عثمانی بودند. اسماعیل جوان، نوه شیخ جنید، پسر شیخ صفی‌الدین و نوه اوزون‌حسن آق قویونلو زیر آموزش بزرگان قزلباش پرورش یافت و رهبر دینی آنان به شمار می‌آمد. زمانی که صفویان به قدرت رسیدند، مردم ایران بیش تر اهل تسنن بودند. شیعیان بیش تر در شهرهای مشهد، سبزوار، قم، کاشان و مناطق شمالی ایران ساکن بودند. با به قدرت رسیدن شاه اسماعیل و اعلام رسمیت تشیع، بیش تر مردم ایران به مذهب شیعه روی آوردند و تسنن، بیش تر مناطق مرزی را در بر می گرفت. از دلایل رسمی کردن مذهب تشیع به وسیله ی صفویان، ایجاد وحدت و یگانگی میان مردم، مشخص کردن ایران از دیگر کشورهای اسلامی و تامین استقلال کشور بود. پادشاهان: شاه اسماعیل یکم(۸۸۰ – ۹۰۲ خورشیدی)، شاه تهماسب یکم(۹۰۲ – ۹۵۵ خورشیدی)، شاه اسماعیل دوم (۹۵۵ – ۹۵۶ خورشیدی)، شاه محمد خدابنده (۹۵۶ – ۹۶۶ خورشیدی)، شاه عباس یکم (۹۶۶ – ۱۰۰۷ خورشیدی)، شاه صفی (۱۰۰۷ – ۱۰۲۱ خورشیدی)، شاه عباس دوم (۱۰۲۱ – ۱۰۴۵ خورشیدی)، شاه سلیمان (۱۰۴۵ – ۱۰۷۲ خورشیدی)، شاه سلطان حسین (۱۰۷۲ – ۱۱۰۱ خورشیدی) [ ایران در این دوره از محمود افغان شکست می خورد و سلسله ی صفویه نابود می شود. اما پس از آن مقاومت هایی در برخی نقاط از سوی بازماندگان صورت پذیرفت.] ، شاه تهماسب دوم (۱۱۰۱ – ۱۱۱۱ خورشیدی)، شاه عباس سوم (۱۱۱۱ – ۱۱۱۴ خورشیدی)، شاه اسماعیل سوم(۱۱۷۹-۱۱۹۳خورشیدی).
دانشمندان و فقیهان شیعه: مولانا فیض کاشانی، شیخ بهایی، میرداماد، میرفندرسکی، علامه مجلسی، ملاصدرا، سید نعمت‌الله جزایری و...
شاعران: صائب تبریزی، کلیم کاشانی، محتشم کاشانی، میر رضی آرتیمانی و ... .

 
26. افشاریان(1736 تا 1796 میلادی)

 
نادرشاه افشار در سال ۱۰۶۶ خورشیدی در ایل افشار در درگز در شمال خراسان به دنیا آمد. این ایل به دو شعبه ی بزرگ تقسیم می‌شد: یکی قاسملو و دیگری ارخلو یا قرخلو؛ نادر شاه افشار از شعبه ی اخیر بود. طایفه ی قرخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و دره ی گز و باخرز تا حدود مرو مسکن داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند. تعداد بسیاری از این ایل ها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند. نام اصلی او نادرقلی بود و هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود که همراه با مادرش در یکی از یورش های ازبک های خوارزم به اسارت آن ها در آمد. بعد از مدت کوتاهی از اسارت گریخته و به خراسان برگشت و در خدمت حکمران ابیورد باباعلی بیگ درآمد. او گروه کوچکی را به دور خود جمع کرده بعد از کنترل چند ناحیه ی خراسان خود را نادرقلی بیگ نامید. در این هنگام افغان‌ها به رهبری محمود افغان اصفهان را تصرف کرده بودند و شاه سلطان حسین صفوی را به قتل رساندند. با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دوم صفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود خود را پادشاه ایران خواند. ولی حکام نواحی گوناگون کشور حاضر به اطاعت از او نشدند. محمود افغان نیز که تنها بر اصفهان و نواحی اطراف آن حکومت می‌کرد کمی بعد به دست پسر عمویش به نام اشرف افغان به قتل رسید. هم زمان با این اوضاع و احوال نادر که از میزان نفوذ خاندان صفوی در میان مردم آگاه بود، به شاه تهماسب دوم پیوست و سردار سپاه او شد. وی سپس خراسان را به تصرف خود در آورد. شاه طهماسب نیز، نادر قلی را والی خود در خراسان اعلام کرد و پس از آن نادر نام خود را به طهماسب قلی تغییر داد. او بعد از سرکوب چند ایل ترک و کرد به حکمرانی کامل خراسان می‌رسد. آنگاه برای به قدرت رساندن شاه طهماسب با افغان ها وارد جنگ شده، رییس افغان ها یعنی اشرف افغان را در مهماندوست در نزدیکی دامغان(طی نبرد دامغان) و سپس در مورچه خورت اصفهان و برای بار سوم در زرقان فارس شکست داد و سپس در تعقیب وی، افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار می دهد و قبایل این دیار را مطیع می نماید. بدین ترتیب پس از هفت سال شورش افغان‌ها به پایان رسید. سپس نادر با دشمنان خارجی وارد جنگ شد و روس ها را از شمال ایران بیرون راند، اما در زمان جنگ با عثمانی ها که غرب ایران را در اشغال داشتند، متوجه شورشی در شرق ایران شد و جنگ را نیمه کاره رها کرده به آن سامان رفت. شاه تهماسب صفوی به قصد اظهار وجود دنباله ی جنگ وی را با عثمانیان گرفت که به سختی شکست خورد. در سال ۱۱۴۵ ه.ق. به دنبال یک قرارداد میان شاه طهماسب و دولت عثمانی که بخشی از آذربایجان را به آن دولت وا گذار می‌کرد، نادر رهبران ایل ها را که پشتیبان صفویه بودند در یک جا جمع نمود و با یاری آن ها طهماسب را از شاهی برکنار گردانیده پسر خردسالش به نام عباس (شاه عباس سوم) را به جانشینی برگزید و خود را نایب السلطنه نامید. اما در واقع قدرت اصلی در دست نادر بود. نادر شاه در عرض دو سال کل آذربایجان و گرجستان را از عثمانیان پس گرفت و عثمانیان را به سختی شکست داد. در سال ۱۱۴۸ قمری نادرشاه کلیه ی حکمرانان و کدخدایان ایران را در دشت مغان جمع کرد (بالغ بر ۲۰۰۰۰ نفر). او در قورولتای (شورای) دشت مغان اعلام کرد که وظایف خود را انجام داده و تصمیم به استراحت و کناره‌گیری از کارها دارد. بزرگان کشور که می‌دانستند او باطناً مایل به سلطنت است، وی را به سلطنت پذیرفتند. بدین ترتیب شاه تهماسب صفوی رسماً از شاهی برکنار شده و حکومت سلسله ی افشاریه با پادشاهی نادر آغاز شد. بدین ترتیب حکومت صفوی منقرض گردید. نادر اندکی بعد در ۱۱۴۸ ه.ق. تاجگذاری نمود. او برای ۱۲ سال پادشاهی کرد و در این مدت دائماً به لشکرکشی به نواحی گوناگون مشغول بود و در این مدت توانست بحرین، قندهار، خوارزم، بخارا و بسیاری نواحی دیگر را که برای سال‌ها از ایران جدا شده ‌بودند، به ایران بازگرداند. مهم‌ترین فتح او فتح هندوستان بود که پس از فتح دهلی حاکم دهلی غنیمت هایی ازقبیل کوه نور و دریای نور را به نادرشاه افشارتقدیم کرد. پادشاهان: نادرشاه افشار، عادلشاه افشار، ابراهیم‌شاه، شاهرخ‌میرزا.

 
27. زندیان(1750 تا 1794 میلادی)

این سلسله به سردمداری کریم خان زند از طایفه ی زند از سال ۱۱۶۳ هجری قمری در ایران به قدرت رسید. کریم‌خان، ایلخان طایفه زند بود. پدرش «ایناق خان» نیز ایلخان بود. کریم خان در آغاز یکی از سرلشکران سپاه نادرشاه افشار بود که پس از مرگ نادر با همراهانش بازگشت. او فردی مدبر بود. او را لحاظ برخورد با مردمان نیکوترین فرمانروا پس از حمله اعراب به ایران دانسته‌اند. کریم خان خود را وکیل الرعایا نامید و از لقب شاه پرهیز کرد. شیراز را پایتخت خود گردانید و در آبادانی آن کوشش نمود. ارگ، بازار، حمام و مسجد وکیل شیراز از کریمخان زند وکیل الرعایا به یادگار مانده‌است. اين سلسله 146 سال در ايران حكومت كرد و توسط كريم خان زند تاسيس شد. پس از كشته شدن نادر شاه ايران دوباره دستخوش آشوب شد. احمدخان ابدال از يك سو، آزادخان افغان از سويي ديگر و ابوالفتح و علي مردان و محمد حسن خان قاجار از ديگر سو. اما از ميان آنان كريم خان زند كه سربازي بيش نبود پيروز شد و سلسله ی جديدي به وجود آورد. کریم خان زند، توانست پس از فروپاشی حکومت نادرشاه افشار، تمام بخش‌های مرکزی، شمالی، غربی و جنوبی ایران را تحت حکومت خود درآورد. همچنین برادر وی، صادق‌خان زند، نیز موفق شد در سال ۱۱۸۹ ق. بصره را از امپراتوری عثمانی جدا کرده و به ایران پیوست نماید و از این طریق، نفوذ ایران را بر سراسر اروندرود، بحرین و جزایر جنوبی خلیج فارس مسلم گرداند. پادشاهان: کریم‌خان زند، زکی‌خان زند، ابوالفتح‌خان زند، صادق‌خان زند، علی‌مرادخان زند، جعفرخان زند، صیدمرادخان زند، لطفعلی‌خان زند.


28. قاجار(1785 تا 1925 میلادی)

سردودمان قاجاریه مربوط به یکی از طایفه‌های ترک اغوز شمال شرق ایران به نام ایل قاجار بود که بر اثر یورش مغول از آسیای میانه به ایران آمدند. آنان ابتدا در پیرامون ارمنستان ساکن شدند که شاه عباس بزرگ یک دسته از آنان را در استرآباد (گرگان امروزی) ساکن کرد و حکومت قاجاریه نیز از قاجارهای استرآباد تشکیل یافته‌است. قبیله قاجار یکی از قبایل قزلباش بود که جزء ارتش صفوی محسوب می‌شد. پس از یورش افغان ها و فروپاشی حکومت صفویه، شاه تهماسب دوم - پادشاه آواره ی صفوی - پس از مدتی به مازندران گریخت و فتحعلی خان قاجار خدمت وی را پذیرفت. فتحعلی خان قاجار سردار سپاه تهماسب دوم شد و در حقیقت تهماسب بازیچه‌ای در دست فتحعلی خان بود. اما با پیوستن نادر به سپاه تهماسب، فتحعلی خان مقام پیشینش را از دست داد و در مشهد به تحریک نادر کشته شد. پس از فتحعلی خان، پسر دوازده ساله‌اش محمدحسن خان قاجار جای او را گرفت. ولی نادر شاه افشار در زمان حکومتش برای جلوگیری از به قدرت رسیدن محمدحسن خان که در هنگام قتل پدر ۱۲ سال بیش نداشت یوخاری‌باش‌ها که ساکنین بالادست رود گرگان بودند را به حکمرانی منصوب کرد تا بدین ترتیب با ایجاد شکاف و چندگانگی میان طوایف قاجار، نگران ناآرامی‌های داخلی نگردد و اشاقه‌باش‌ها زیر نظر حکومت ایشان گردند. پس از مرگ نادر شاه در سال ۱۱۲۶ هجری خورشیدی، طایفه قاجارهای استرآباد به سردمداری محمدحسن خان در پی کسب پادشاهی برآمدند. اما در نهایت از کریم خان زند شکست خوردند و محمدحسن خان به دست یکی از اعضای قبیله یوخاری‌باش کشته شد. فرزندان او از جمله آغامحمد خان و حسینقلی خان جهانسوز به عنوان گروگان در دربار زندیه نگهداری شدند. یک بار حسینقلی خان که از سوی کریم خان زند برای سرکوبی حاکم استرآباد فرستاده شده بود، در سمنان یاغی شد، ولی به دست زکی خان زند کشته شد. پس از در گذشت کریم خان زند دگرباره جانشینان او به جان هم افتادند و با جنگ و نزاع‌های مستمر، زمینه ی تقویت و کسب اقتدار آغا محمد خان و سلسله قاجار را فراهم آوردند. در سال ۱۲۰۹ هجری قمری لطفعلی خان آخرین پادشاه زند پس از رشادت‌های بسیار به دست آغا محمدخان قاجار معروف به اخته خان کشته شد. در آن زمان کرمان پایتخت زندیه بود و آغا محمد خان پس از تصرف آن شهر مردم آن را به جرم خیانت به خود قتل عام کرد. آغامحمدخان با به دست آوردن شهر شیراز نیز دست به کشتار کسانی که از دودمان زند بودند زد، از روی انتقام، پسران لطفعلی خان را اخته نمود و دستور تجاوز جنسی به زن باردار و دختر لطفعلی خان زند و دیگر زنان این دودمان را داد و گروهی از افراد طایفه ی زند نیز به اطراف متواری شدند تا دست آقا محمد خان به آنان نرسد. دستگاه دیوانی زند به رهبری حاج ابراهیم کلانتر که به لطفعلی خان خیانت کرده بود به قاجارها پیوست و به جز تنی چند که به واپسین فرمانروای زند تا دم مرگ وفادار ماندند، دیگران رویه ی ابراهیم خان را پیش گرفتند. پادشاهان: آقا محمد خان (11سال)، فتحعلي شاه(38سال)، محمد شاه(14سال)، ناصرالدين شاه(49سال)، مظفرالدين شاه(11سال)، محمد علي شاه(3سال)، احمد شاه(6سال).

 
29. پهلوی (1925 تا 1979 میلادی / ۱۳۰۴ تا ۱۳۵۷ خورشیدی)


رضاخان میرپنج با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ به قدرت رسید و وزیر جنگ شد و سید ضیا طباطبایی نیز نخست‌وزیر. سه ماه بعد، سید ضیا برکنار شد و قوام نخست‌وزیر شد و رضاخان وزیر جنگ باقی‌ماند. بعدها وی به مقام نخست وزیری رسید. رضاشاه پهلوی، شاه ایران از (۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰) و بنیانگذار سلسله ی پهلوی بود. پس از وی پسرش، محمدرضا پهلوی از ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ خورشیدی شاه ایران شد. محمدرضا با کودتای ۲۸ مرداد، قدرت مطلقه ی پادشاهی اش را تحکیم کرد و با انقلاب اسلامی 1357 ش از قدرت برکنار شد. او آخرین پادشاه نظام شاهنشاهی در ایران به شمار می‌آید.