مزدک
مزدک (پیامبر ایرانی)
زماني که "قباد اول" در سال 488 ميلادي به سلطنت ساسانيان رسيد، کشور ايران به دنبال چند سال قحطي و خشکسالي و خسارات ناشي از جنگ هاي "پيروز" پدر "قباد" در آستانه ی ورشکستگي کامل اقتصادي قرار داشت. بزرگان کشور از قبيل "شاهپور" سرکرده خاندان مهران اختيارات کامل کشور را در دست داشتند و موبدان زرتشتي در غرور و خودسري تنها به منافع و قدرت خود مي انديشيدند. در چنين شرايطي مردم سعي کردند تا درخواست ها و شکايات خود را از طريق مردي سخندان به نام مزدک که بسیار شیوا سخن می گفت، به گوش شاه برسانند.
مزدک (کلمه ی مزدک با فتح میم از مزدا می آید) فرزند مردی "بامداد" نام از اهالي شهر استخر (واقع در استان فارس که هم اکنون شهر تخریب شده ای است) بود. تاریخ تولد او در دست نیست، اما تاریخ کشته شدنش در سال 524 یا 528 میلادی بوده است. او براي اصلاح امور کشور، آرا و عقايدي خاص خود به وجود آورد که برگرفته از تعليمات ماني و فلسفه ی افلاطون بود. او خود را شاگرد مردي به نام "زرتشت خورگان" مي دانست که سال ها در بيزانس زندگي کرده و با عقايد يوناني و افلاطونيان کاملاً آشنا بود. مزدک در زمان پادشاهی "قباد یکم ساسانی" دعوی پیامبری کرد. اوضاع مملکت در این زمان سخت آشفته بود و هبتالیان از جانب مشرق و شمال پی در پی به ایران هجوم میآوردند. کشمکشهای شدید و خونین مذهبی میان موبدان زرتشتی و یهودیان، فرقههای مختلف مسیحی با یکدیگر و دولت ایران با مسیحیان که آنان را عوامل امپراتوری روم میدانست، در جریان بود. خشکسالیهای پیاپی نیز مردم گرسنه و محروم را به عصیان وامیداشت.
مزدک به دو اصل نور و ظلمت و رهایی نهایی نور معتقد بود و میگفت انسان باید از علایق دنیوی بپرهیزد تا هرچه بیشتر به رهایی نور از بند ظلمتِ ماده یاری داده باشد. اما وی برخلاف مانی ازدواج را منع نکرد و داشتن یک همسر را کافی میدانست. (در مخالفت با ازدواج های مکرر اشراف و بزرگان و گسترش حرم سراها) مزدکیان همچینین گیاهخوار بودند و باور داشتند که با کردار نیک و بدون انجام امور ظاهری دینی میتوان رستگار شد.
مزدک مانند کاردینال های مسیحی ردا و کلاهی سرخ بر تن و سر می پوشانید. مزدک با توجه به جنبه علمی این معتقدات میگفت خداوند مواهب حیات را برای استفاده ی همگان آفریده است. اما حرص و زیاده خواهی و انباشتن مال به خشونت و بدرفتاری و نابرابری میانجامد. این گونه باورها با نظام اجتماعی عصر ساسانی به هیچ روی سازگار نبود. زیرا در آن جامعه، طبقات از یکدیگر جدا بودند و کسی نمیتوانست، ولو به لیاقت و استعداد، از حد اجتماعی خود تجاوز کند. مزدک که سخنوری ورزیده بود و نفوذ کلام بسیار داشت به هواخواهی مردم مستمند، از درباریان میخواست که دست به تعدیل ثروت بزنند.
ثعالبی از قول مزدک مینویسد: «خداوند وسیله معیشت را در زمین نهاد تا مردم آنها را به تساوی میان خود تقسیم کنند چنانکه هیچ یک از آنان نتواند بیش از سهم خود بگیرد، اما مردم به یکدیگر ستم ورزیدند و در پی آن بر آمدند تا بر دیگری برتری یابند؛ زورمندان ناتوانان را بشکستند، روزی و دارایی را برای خود گرفتند. بسیار ضروری است که از توانگران بگیرند و به تهیدستان دهند چنانکه همه در دارایی برابر گردند. هر آنکه در خواسته، زن و کالا فزونی حق او بر آنها بیش از دیگران نیست.» بدین ترتیب او خواستار مساوات و برابری مردم و مالکیت بوده است. از جمله توزیع ثروت از طریق تقسیم اراضی بزرگ، جلوگیری از احتکار، تعدیل سهم مالکان از بازده زمین، ادغام آتش مقدس و کاستن تعداد آتشکدهها و ساده کردن سازمان دستگاهی موبدان زرتشتی و به دنبالش کوتاه کردن دست موبدان در امور اجرایی کشور. به گونه ای که ادوارد براون از او به عنوان اولین فیلسوف کمونیسم یاد کردهاست.
به تدریج، نهضت مزدک به انقلاب اجتماعی بزرگی تبدیل گردید و با آن که مزدک پیروان خود را از ستیز و کینه جویی منع کرده بود، کار به خشونت و افراط کشید و قیام ها و اعتراضات سراسر کشور را فرا گرفت. نهضت مزدک در واقع واکنشي تند عليه نظام اقتصادي و اجتماعي و ظلمي بود که از سوي موبدان و زمينداران و اشراف نسبت به مردم مي شد. در ابتدا قباد که خود به نوعي خواهان کوتاه کردن دست اشراف و بزرگان از دخالت در اداره کشور بود، از مزدک و اصلاحات او حمايت کرد ولي وقتي بعد از خلع از سلطنت توسط اشراف و موبدان، دوباره به قدرت بازگشت، ديگر حاضر به ياري مزدک نشد. در واقع ظهور مزدک حاصل سال ها کشمکش ميان ثروتمندان و عامه مردم بود. کشاورزي و دامداري و اهميت به تقسيم عادلانه ثروت و رعايت حقوق همه طبقات اجتماعي که روزگاري از بنيادي ترين اصول تعليمات زرتشتي و موبدان بود، در اين زمان فراموش شده بود و مذهبي که از طريق موبدان اجازه هرگونه تجاوز و قانون شکني را به طبقه حاکمه مي داد با آن مذهب زرتشتي و مزديسنايي اصيل بسيار فاصله داشت.
مزدک خود را مصلح دین زرتشت می دانست و معتقد بود که این آیین از سرچشمه ی زلالش که نوید دهنده ی دادگری -نیکی - راست کرداری- راست گفتاری- و پالایش درون از آلودگی ها بود جدا شده و به بیراهه رفته است. او اهورامزدا را منشا خیر و نیکی و روشنایی می دانست و اهریمن را منشا ظلمت و شر و تاریکی و کینه و ستم. او مانند مانی همه ی انسان ها را برابر می دانست و اندیشه ی فره ایزدی شاه و پاکی خون و نژاد اشراف و پستی و آلودگی فرودستان را مردود می شمرد. فردوسی در شاهنامه از مزدک و قیام او و اندیشه هایش چنین یاد می کند:
بیامد یکی مرد مزدک به نام سخن گوی و با دانش و رای و کام
گران مایه مردی و دانش فروش قباد دلاور بدو داد گوش
به نزد جهاندار دستور گشت نگهبان آن گنج و گنجور گشت
...
همی گفت هر کو توانگر بود تهی دست با او برابر بود
نباید که باشد کسی بر فزود توانگر بود تار و درویش پود
...
نهضت مزدک به تدريج به انقلابي توأم با اعمال افراطي از سوي روستاييان بدل شد. آنان به اراضي و اموال بزرگان حمله کرده، آن ها را غارت و ضبط مي کردند. قباد پس از بازگشت دوباره به قدرت متوجه شد که مزدکيان که اينک جمعي از درباريان نيز به آنان پيوسته بودند، با جانشيني پسرش خسرو مخالف هستند، به همين دليل از آنان رويگردان شد. با شدت گرفتن اعتراضات مردمي تحت لواي مزدک، خسرو اول که بعدها به "خسرو انوشيروان" معروف شد، ترتيب مجلسی را برای مباحثه ی مذهبي ميان مزدکيان و زرتشتيان و مسيحيان داد. در اين مجلس بزرگ ترين موبدان زرتشتي به همراه اسقف عيسويان که مخالف مزدکيان بود، شرکت داشتند. این مجلس در واقع یک توطئه بود. سربازان که با شمشيرهاي برهنه آماده بودند، به آنان يورش آورده همه ی مزدکیان را از دم تيغ گذراندند. در اين واقعه تمام بزرگان مزدکي و خود مزدک به قتل رسيده و ساير مزدکيان قتل عام شده، اموال آنان مصادره و کتاب هايشان سوزانده شد. به گفته ی خواجه نظام الملک در سیاست نامه: « انوشیروان فرمود تا مزدک را بگرفتند تا سینه در چاه کردندش، چنان که سرش بر بالای زمین بود و پاهایش در چاه. آن گاه تا گردنش گچ فرو ریختند تا در میانه ی گچ فسرده بماند.» هم اکنون آرامگاه مزدک در شهر لار (از توابع استان فارس) واقع است.