پس از سوار شدن نوح(ع) و عده ای از پیروان او بر کشتی، بسیاری دیگر از جمله "كنعان" یکی از پسران نوح سوار کشتی نشدند و با سر رسیدن توفان از میان رفتند. اما "سام"، "حام" و "يافث" سه فرزند ديگر نوح بودند كه با سوار شدن بر کشتی، همراه با پدر خود از امواج خروشان توفان در امان ماندند. حضرت ابراهيم(ع) پيغمبري است از نسل ‌سام [یکی از پسران حضرت نوح] و جدّ اعلاي بني‌اسرایيل و انبيای يهود. ابراهيم(ع) در كلده منطقه‌اي در مشرق بابل و در روستای "أور" به دنيا آمد. پس از ازدواج [دو همسر]، سارا براي ابراهيم "اسحاق" را به دنيا آورد و هاجر اسماعيل را. [البته در مجموع ابراهیم 8 فرزند داشته است.] چون فرزندان ابراهيم بزرگ شدند اسحاق با "رُفقا" دختر بتوئيل ازدواج كرد و حاصل اين ازدواج دو پسر به نام هاي عيسو و "يعقوب" بود. نام ديگر يعقوب، "اسرایيل" است. از اين رو فرزندان و نوادگان وي را بني‌اسرائيل مي‌گويند و يعقوب وارث ابراهیم [پدر بزرگش] و اسحاق[پدرش] گرديد و به پيامبري رسيد. قرآن هم فرزندان یعقوب یا بنی اسراییل را « باقی‌مانده ی کسانی که با نوح بر کشتی سوار شده‌اند»، خوانده ‌است. فرزندان و نوادگان اسحاق بيشتر در مصر و کنعان مي‌زيستند.
   اسراییل یا ییسایل در عبری از ترکیب دو کلمه سِر و اِل تشکیل شده است. "سِر" یعنی قدرت، رییس، سردار و امیر؛ و "اِل" نیز خدا معنی می دهد. اما یهودیان به گونه ای دیگر، خود معتقدند که اسراییل واژه‌ای عبری و ترکیبی از "اسرا" و "یل" است که در کتب یهود به معنی "غلبه کننده ی بر خدا و یا کُشتی گرفته با خدا" است. این نام از داستان کُشتی گرفتن یعقوب با خدا و یا فرشته ای از جانب خدا در تورات گرفته شده است که بعد از این مبارزه نام یعقوب به اسراییل تغییر می کند.[ داستان کُشتی گرفتن با خدا، یک حالت نمادین و رمانتیک است که منظور از آن این است که یعقوب توانست از عهده ی آزمون های سخت خداوند برآید و پیروز شود.] اسراییل نام دیگر حضرت یعقوب(ع) می‌باشد که خداوند چنین نامی را بر او گذارد. از این رو به فرزندان و نوادگان او «بنی اسراییل» گفته می‌شود. نام یعقوب ۱۶ بار در قرآن تکرار شده است. لقب اسراییل نیز در قرآن چند جا برای یعقوب آمده است. همچنین سوره‌ای به نام "اسراء" در قرآن وجود دارد که نام دیگر آن "بنی اسرائیل" است.
   یعقوب(ع) پسر اسحاق(ع) پسر ابراهیم(ع) بود و از همسران خود: راحیل، لیه، بلهاه[کنیز راحیل] و زلفاه[کنیز لیه]، صاحب دوازده فرزند پسر شد که نام های شان به ترتیب تولد: رئوبن، شمعون، لاوی، یهودا، یساکار، زبولون، دان، نفتالی، اشیر، جاد، یوسف و بنیامین بوده است که به بنی اسرائیل معروف اند. حضرت موسی پسر عمران پسر یصهر پسر قاهت پسر لاوی پسر یعقوب[ سومین پسر] است. پس بدین ترتیب، موسی از نوادگان حضرت ابراهیم و او نیز از نوادگان حضرت نوح می باشد. اما ذکر این نکته مهم است که یهودیان معتقدند در ابتدا بنی اسراییل دوازده قوم متحد از دوازده فرزند یعقوب بوده اند که بعدها بر اثر هجوم بیگانگان و جنگ‌های داخلی یازده قوم از آن ها از میان رفتند و یا به عنوان برده در قوم "یهودا" ادغام ‌شدند. افرادی که امروزه به بنی‌اسراییل منسوب می‌باشند، در واقع بازماندگان قوم یهودا از چهارمین پسران یعقوب می باشند و بدین خاطر نام دین خود را یهود نهاده اند. البته اسم یهودا نیز خود از یَهُوَه به معنای خدا اقتباس شده است.
   موسی پسر عمران و او پسر یصهر و او پسر قاهت و او پسر لاوی و او پسر یعقوب و او پسر اسحاق و او پسر ابراهیم و او پسر سام و او پسر نوح و او پسر لَمَك و او پسر مَتوشالَح و او پسر خنوخ‌ و او پسر یارِد و او پسر مَهَلَلْئیل و او پسر قینان و او پسر اَنوش و او پسر شیث و او نیز در نهایت پسر حضرت آدم است. پس به این نتیجه می رسیم که یهودیان معتقدند مطابق با آیات تورات مستقیماً و بدون واسطه به جد اعلای شان آدم یعنی نخستین بشر آفریده ی خدا می رسند و از نوادگان او به حساب می آیند؛ اگرچه مطابق با سایر ادیان نیز همه ی انسان ها از حضرت آدم می باشند، اما بنی اسراییل از نسل پسری حضرت آدم اند که بنابر اعتقادشان خون خالص حضرت آدم در رگ های آن ها جاری است. به ویژه این که تمامی پیامبران از دید یهودیان تنها از همین قوم برخاسته و این خود نشانه ی ارتباط و برگزیدگی این قوم از سوی خدا از طریق نسبت خونی اشان با حضرت آدم است. [ شاید یکی از دلایل تعصب یهودیان در حفظ دین شان و عدم تغییر مذهب و عدم پنهان کاری حتی در شرایط سخت مانند شکنجه و زندان و بردگی در دوره های مختلف تاریخی، همین اعتقاد باشد. یهودیان در ازدواج شان کمتر با دیگر مذاهب پیوند برقرار می کنند. آن ها چنین کاری را سبب ناخالصی خون یهود و فرزندان موسی و یعقوب و ابراهیم و آدم می دانند.]
   مادر موسی یوکابد دختر لاوی و خواهرش میریام(کُلثُم) بود. برادر بزرگ ترش هارون(آرون) که سه سال از موسی بزرگ تر بود، نام داشت. بنا به روایت تورات و قرآن، مادر موسی او را در سبدی انداخته به رود نیل سپرد و همسر فرعون آسیه او را از آب گرفت. آسیه، فرعون را راضی کرد که موسی را به فرزندی بپذیرند و بدین ترتیب، موسی در دربار فرعون بزرگ شد. موسی در جوانی به جرم کشتن یک قبطی[نام یک قوم در مصر که بعدها مسیحی شدند] تحت تعقیب قرار گرفت و به مدین رفت. در آن جا هشت سال به کاهن مدین که بنا به روایت مسلمانان، شعیب، نام داشت، خدمت کرد. آن گاه با صفورا (صپوراه) دختر شعیب ازدواج کرد. در بازگشت از مدین، به موسی از سوی خدا وحی شد و او به پیامبری بنی اسراییل برگزیده شد. موسی به همراهی برادرش هارون به نزد فرعون رفت و او را به یکتاپرستی فراخواند. موسی قوم بنی اسراییل را که در این زمان به بردگی گرفته شده بودند و روزگار بسیار سختی در مصر داشته اند، در خروج شبانه و مخفیانه از مصر رهبری کرد. این قوم به سخت کوشی و قدرت بدنی بسیار و جنگاوری در همان زمان شهره بودند، اما در مصر در بدترین وضعیت معیشتی به سر می بردند. بنا بر اعتقاد یهودیان، تورات ، در کوه سینا [ این کوه حوریب، جبل‌الله، کوه طور و جبل موسی نیز نامیده شده ‌است که در صحرای سینا در مصر واقع شده است.] بر موسی وحی شده است. کوه طور یا سینا کوهی ‌است که بنی‌اسراییل سه ماه پس از ترک مصر به آنجا رسیدند و در آنجا اردو زدند. در این کوه بود که یَهُوَه [نام خدای یهودیان] نخستین بار بر موسی وحی نمود و جبرییل به مانند بوته ی آتش بر وی ظاهر شد. بنی اسراییل به نوشته ی بسیاری، در زمان فرمانروایی رامسس دوم بود که از مصر رانده شدند. موسی رهبری این قوم را بر عهده داشت و به همراه پیروانش به سفری طولانی در میان صحرای سینا دست زد. اما پیش از رسیدن به سرزمین موعود یا مقدس شان [یعنی کنعان، همان جایی که بنی اسراییل در ابتدا می زیست و حضرت یعقوب نیز در آنجا دفن شده است] درگذشت. موسی زنی به نام صفورا و فرزندانی به نام گرشوم و الیصر داشت. پس از موسی بنا بر فرمان خدا، "یوشع بن نون" از یاران بسیار نزدیک او زمامدار و رهبر بنی اسراییل شد.
ده فرمان موسی:                                                
   ده فرمان فهرستی از مقدس ترین و نام دارترین دستورات مذهبی است که طبق تورات [کتاب مقدس یهودیان]، از جانب خدا بر موسی در محلی به نام کوه سینا وحی شد. به باور یهودیان، این احکام بر دو لوح سنگی حک شدند و موسی آن‌ها را برای قوم بنی اسراییل به عنوان اساس شریعت بازگو نمود. این فرمان‌ها محور شریعت یهود بوده و تمام احکام شریعت نیز در همین فرمان‌ها ریشه دارد. قوم بنی اسراییل بدین ترتیب، با پذیرفتن این فرمان‌ها با خدا هم‌ پیمان می‌شود. ده فرمان در باب بیست از "سِفر خروج" و در باب پنجم از "سِفر تثنیه" [از اسفار تورات]، به طور منظم و با تفاوت‌هایی بسیار اندک و نیز در جای جای تورات، به گونه‌ای پراکنده ذکر شده است. فرمان‌های دهگانه از این قرارند: 1. من خداوند خالق تو هستم که تو را از اسارت و بندگی مصر آزاد ساختم؛ 2. تو را معبود دیگری جز من نباشد. هیچ تصویری از آنچه در آسمان و یا بر روی زمین و یا در آب است، نساز و آن ها را پرستش ننما[یعنی شریکی برای خدا نیست]؛ 3. نام خدای خالقت را بیهوده بر زبان نیاور [یعنی سوگند دروغ نخور]؛ 4. روز شنبه را به یاد داشته باش تا آن را مقدس بداری؛ 5. پدر و مادرت را احترام بگذار؛ 6. قتل نکن؛ 7. زنا نکن؛ 8. دزدی نکن؛ 9. شهادت دروغ نده؛ 10. چشم طمع به مال و ناموس دیگران نداشته باش.
 
تورات [تنخ یا عهد عتیق]:
   یهودیان به کتاب مقدس خود "تنخ" می‌گویند. در حالی که مسیحیان نام "عهد عتیق" یا قدیم را در مقابل عهد جدید [انجیل] به این کتاب داده اند؛ مسیحیان عهد عتیق یا عهد قدیم یعنی کتاب مقدس یهودیان را پذیرفته و به عنوان بخش اول از دو بخش کتاب مقدس خود قرار داده‌اند و آن را مقدس و از سوی خداوند می دانند. اصطلاح عهد عتیق از نظر مسیحیان، ناظر بر پیمانی است که خداوند با پیامبران پیش از حضرت عیسی بسته است. در این پیمان، نجات بشر (یا مرتبه ای از آن) با وعده و وعید، قانون و شریعت به دست می آید، در حالی که در کتاب عهد جدید [انجیل] از نظر مسیحیان، نجات بشر تنها از طریق "محبت" حاصل می گردد. اما آنچه را که به نام "تورات" یعنی کتاب مقدس یهویان معروف گشته است، نامی است که مسلمانان بر این کتاب نهاده اند. تورات، لفظ عربی شده ی کلمه «تورا» به زبان عبری است که به معنای آموزش و راهنمایی است. در حالی که یهودیان کتاب مقدس خود را "تنخ" یعنی ناموس، شریعت و قانون می خوانند. کتاب مقدس یهودیان، در سال های 1406 تا 1446 قبل از میلاد مسیح، در کوه سینا به زبان عبری به حضرت موسی وحی شده است.
   تورات نام پنج سِفر معروف به "اسفار خمسه یا پنجگانه" است.[سِفر با کسره و به عربی یعنی کتاب بزرگ] اعتقاد به آسمانی بودن تورات از ضروریات دین یهود است. هر یهودی راست دینی باید گواهی دهد که همه ی کتاب مقدس از جانب خداوند وحی شده و در هیچ زمانی تغییر نیافته و نخواهد یافت. تورات مرجع اصلی قوانین و مقررات زندگی روزمره یهودیان است. خواندن تورات، یکی از مهم ترین وظایف مؤمنان یهودی است که عمدتاً باید روزی دو بار (صبح و شب)، سه "پاراشا" یا بخش از تورات را که با کلمات « بشنو ای اسراییل » شروع می شود، بخواند و یا به صورت هفتگی در کِنیسه [به معنای عبادتگاه یهودیان] قرائت شود. هر هفته روز شنبه (شباط) به طور معمول یک پاراشا(بخش) ی کامل خوانده می شود. به این ترتیب هر 54 پاراشای تورات که شامل 5845 "پاسوق" یعنی آیه است، در مدت یک سال یک دور قرائت می گردد. قرائت تورات علاوه بر شنبه ها، روزهای دوشنبه و پنجشنبه، در اول هر ماه، ایام عید، در روزه ها و در مراسم تکلیف نو بالغان پسر و دختر مرسوم است. تورات شامل ۶۱۳ فرمان از جانب خداوند است که این فرمان‌ها به "میتس وات" معروف‌اند و از زمان بردگی در سرزمین مصر تا زمان آزادی در سرزمین کنعان به صورت وحی بر پیامبران نازل شده‌اند. این فرامین پایه ی قانون مذهبی یهودیان (هلاخاء) را تشکیل می‌دهند.    همان گونه که گفته شد، تورات شامل پنج سِفر [کتاب] می باشد که عبارتند از:         1. سِفر پیدایش: شامل داستان آفرینش جهان و انسان، سرگذشت آدم و حوا، هابیل و قابیل(قائن)، نوح، ابراهیم، لوط، اسماعیل، اسحاق، یعقوب و فرزندان او و سرگذشت حضرت یوسف می باشد. 2. سِفر خروج: ماجرای بردگی بنی اسراییل در مصر، تولد و پیامبری حضرت موسی، خروج بنی اسراییل از مصر و سرگردانی آن ها در بیابان می باشد. در این سِفر، احکام بسیاری گفته شده و نحوه ی اعطای ده فرمان به حضرت موسی در همین بخش است.   3. سِفر لاویان: شامل احکام دینی و شرعی و آداب و قواعدی است که در واقع به منزله ی کتاب راهنمای کاهنان بنی اسراییل و آداب عبادت در معبد و حدود طهارت و پاکی و روابط جنسی و اوقات مقدس و اعیاد خاص می باشد.         4. سِفر اعداد: شامل مسافرت بنی اسراییل در بیابان و حوادثی که بین راه مصر و سرزمین موعود بر این قوم گذشت و فتح اراضی کنعان است.
5. سِفر تثنیه: تکرار شرایع و مقررات و فرمان های اسفار قبلی از زبان حضرت موسی خطاب به بنی اسراییل به طور اختصار و تعیین یوشع به عنوان رهبر بنی اسراییل و در نهایت، درگذشت حضرت موسی است.       
 
شرح و تفسیر کتاب مقدس و آسمانی یهودیان، تورات: [تنخ یا عهد عتیق یا قدیم]:
*** در زیر تنها برخی از آیات مهم و  قابل تامل در تورات آورده می شوند.
*** قابل ذکر است مطالبی که درون [ ] آمده اند، تفسیر من می باشند و از تورات یا شخص دیگری نیستند.
*** اعداد داخل متن، شماره ی آیه می باشند.
*** ذکر این نکته مهم است که قرآن، کتاب مقدس مسلمانان، کتب تورات و انجیل را تحریف شده توسط صاحبان قدرت سیاسی و دینی یهودی و مسیحی می خواند که با اصل کتاب متفاوت اند.
شرح و تفسیر تورات:
کتاب اول یا سفر پیدایش:
باب یک: پیدایش زمین و آسمان و موجودات
خداوند تا روز پنجم آسمان ها و زمین و همه ی حیوانات و گیاهان و درختان و آب و دریا و ... را می آفریند. سپس در روز ششم، آدم را آفرید. آیه ی 26. «و خدا گفت: آدم را بصورت ما و موافق شبیه ما بسازیم تا بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و بهایم و بر تمامی زمین و همه حشراتی که بر زمین می‌خزند، حکومت نماید.» آیه ی 27. «پس خدا آدم را به صورت خود آفرید. او را به صورت خدا آفرید.» 28. « و خدا ایشان‌ را بركت‌ داد و خدا بدیشان‌ گفت‌: بارور و كثیر شوید و زمین‌ را پر سازید و در آن‌ تسلط‌ نمایید، و بر ماهیان‌ دریا و پرندگان‌ آسمان‌ و همة‌ حیواناتی‌ كه‌ بر زمین‌ می‌خزند، حكومت‌ كنید.» 29. « و خدا هر چه‌ ساختـه‌ بـود، دیـد و همانـا بسیار نیكـو بود. و شام‌ بـود و صبح‌ بـود، روز ششـم‌.»
باب دوم: حضرت آدم و باغ عدن
2. « و در روز هفتم‌، خدا از همة‌ كار خود كه‌ ساخته‌ بود، فارغ‌ شد. و در روز هفتم‌ از همة‌ كار خود كه‌ ساخته‌ بود، آرامی‌ گرفت‌.»
 7. خداوند خدا پس‌ آدم‌ را از خاك‌ زمین‌ بسرشت‌ و در بینی‌ وی‌ روح‌ حیات‌ دمید، و آدم‌ نَفْس‌ زنده‌ شد. [این آیه و قبل از آن نشان می دهند آدم ابتدا در زمین بوده و از خاک زمین آفریده شد.] 
۸. و خداوند خدا باغی‌ در عدن‌ بطرف‌ مشرق‌ غَرْس‌ نمود و آن‌ آدم‌ را كه‌ سرشته‌ بود، در آنجا گذاشت‌.  ۹. و خداوند خدا هر درخت‌ خوشنما و خوش‌خوراك‌ را از زمین‌ رویانید، و درخت‌ حیات‌ را در وسط باغ‌ و درخت‌ معرفت‌ نیك‌ و بد را. [این آیه و آیات قبل نشان می دهد که خداوند در روی زمین باغی مانند بهشت را به وجود آورد نه در آسمان ها و از همه ی امکانات برخوردار بود. در حالی که جاهای دیگر زمین هنوز تا آن زمان به خوبی تکامل نیافته بودند.]  
۱۶. و خداوند خدا آدم‌ را امر فرموده‌، گفت‌: «از همة‌ درختان‌ باغ‌ بی‌ممانعت‌بخور،  ۱۷. اما از درخت‌ معرفت‌ نیك‌ و بد زنهار نخوری‌، زیرا روزی‌ كه‌ از آن‌ خوردی‌، هرآینه‌ خواهی‌ مرد.»
۱۹ و خداوند خدا هر حیوان‌ صحرا و هر پرندة‌ آسمان‌ را از زمین‌ سرشت‌ و نزد آدم‌ آورد تا ببیند كه‌ چه‌ نام‌ خواهد نهاد و آنچه‌ آدم‌ هر ذی‌حیات‌ را خواند، همان‌ نام‌ او شد.  ۲۰ پس‌ آدم‌ همة‌ بهایم‌ و پرندگان‌ آسمان‌ و همة‌ حیوانات‌ صحرا را نام‌ نهاد. لیكن‌ برای‌ آدم‌ معاونی‌ موافق‌ وی‌ یافت‌ نشد.[این آیات نشان می دهد جای آدم در زمین بوده است ولی جایی بسیار زیبا و مرفه]  
۱۸. و خداوند خدا گفت‌: «خوب‌ نیست‌ كه‌ آدم‌ تنها باشد. پس‌ برایش‌ معاونی‌ موافق‌ وی‌ بسازم‌.» ۲۱. و خداوند خدا، خوابی‌ گران‌ بر آدم‌ مستولی‌ گردانید تا بخفت‌، و یكی‌ از دنده‌هایش‌ را گرفت‌ و گوشت‌ در جایش‌ پر كرد.  ۲۲. و خداوند خدا آن‌ دنده‌ را كه‌ از آدم‌ گرفته‌ بود، زنی‌ بنا كرد و وی‌ را به‌ نزد آدم‌ آورد.[یعنی زن از دنده ی مرد ساخته شد]  ۲۳. و آدم‌ گفت‌: «همانا اینست‌ استخوانی‌ از استخوانهایم‌ و گوشتی‌ از گوشتم‌، از این‌ سبب‌ "نسا" نامیده‌ شود زیرا كه‌ از انسان‌ گرفته‌ شد.»
باب سوم: خوردن میوه ی ممنوعه 
۶. و چون‌ زن‌ دید كه‌ آن‌ درخت‌ برای‌ خوراك‌ نیكوست‌ و بنظر خوشنما و درختی‌ دلپذیر و دانش‌افزا، پس‌ از میوه‌اش‌ گرفته‌، بخورد و به‌ شوهر خود نیز داد و او خورد.  ۱۱ گفت‌: «...  آیا از آن‌ درختی‌ كه‌ تو را قدغن‌ كردم‌ كه‌ از آن‌ نخوری‌، خوردی‌؟»  ۱۲ آدم‌ گفت‌: «این‌ زنی‌ كه‌ قرین‌ من‌ ساختی‌، وی‌ از میوة‌ درخت‌ به‌ من‌ داد كه‌ خوردم‌.»[نامی از نوع میوه برده نمی شود.]  ۱۳ پس‌ خداوند خدا به‌ زن‌ گفت‌: «این‌ چه‌ كار است‌ كه‌ كردی‌؟» زن‌ گفت‌: «مار مرا اغوا نمود كه‌ خوردم‌. »  ۱۴ پس‌ خداوند خدا به‌ مار گفت‌: «چونكه‌ این‌ كار كردی‌، از جمیع‌ بهایم‌ و از همة‌ حیوانات‌ صحرا ملعون‌تر هستی‌! بر شكمت‌ راه‌ خواهی‌ رفت‌ و تمام‌ ایام‌ عمرت‌ خاك‌ خواهی‌ خورد.[از فریب شیطان چیزی نمی گوید بلکه از فریب مار که معلوم نیست چه شکلی بوده است - ولی بر پاها راه می رفته است - سخن گفته می شود.]  ۱۵ و عداوت‌ در میان‌ تو و زن‌، و در میان‌ ذُرّیت‌ تو وذریت‌ وی‌ می‌گذارم‌؛ او سر تو را خواهد كوبید و تو پاشنة‌ وی‌ را خواهی‌ كوبید.»  ۱۶ و به‌ زن‌ گفت‌: «اَلَم‌ و حمل‌ تو را بسیار افزون‌ گردانم‌؛ با الم‌ فرزندان‌ خواهی‌ زایید و اشتیاق‌ تو به‌ شوهرت‌ خواهـد بود و او بر تو حكمرانی‌ خواهد كرد.»  ۱۷ و به‌ آدم‌ گفت‌: «چونكه‌ سخن‌ زوجه‌ات‌ را شنیـدی‌ و از آن‌ درخت‌ خـوردی‌ كه‌ امـر فرمـوده‌، گفتم‌ از آن‌ نخـوری‌، پـس‌ بسبب‌ تـو زمیـن‌ ملعون‌ شـد، و تمام‌ ایام‌ عمـرت‌ از آن‌ با رنـج‌ خواهی‌ خورد.  ۱۸ خار و خس‌ نیز برایت‌ خواهد رویانید و سبزه‌های‌ صحرا را خواهی‌ خورد،  ۱۹ و به‌ عرق‌ پیشانی‌ات‌ نان‌ خواهی‌ خورد تا حینی‌ كه‌ به‌ خاك‌ راجع‌ گردی‌، كه‌ از آن‌ گرفته‌ شدی‌ زیرا كه‌ تو خاك‌ هستی‌ و به‌ خاك‌ خواهی‌ برگشت‌. »  ۲۰ و آدم‌ زن‌ خود را حوا نام‌ نهاد، زیرا كه‌ او مادر جمیع‌ زندگان‌ است‌.»
۲۲ و خداوند خدا [تورات حضرت آدم را در بسیاری از آیات خداوند (یعنی پدر فرزندان آدم] می نامد و آفریدگار او را خداوند خدا می خواند] را گفت‌: «همانا انسان‌ مثل‌ یكی‌ از ما شده‌ است‌، كه‌ عارف‌ نیك‌ و بد گردیده‌. اینك‌ مبادا دست‌ خود را دراز كند و از درخت‌ حیات‌ نیز گرفته‌ بخورَد، و تا به‌ ابد زنده‌ ماند.»  ۲۳ پس‌ خداوند خدا، او را از باغ‌ عدن‌ بیرون‌ كرد تا كار زمینی‌ را كه‌ از آن‌ گرفته‌ شده‌ بود، بكند.  ۲۴ پس‌ آدم‌ را بیرون‌ كرد و به‌ طرف‌ شرقی‌ باغ‌ عدن‌، كروبیان‌ را مسكن‌ داد و شمشیر آتشباری‌ را كه‌ به‌ هر سو گردش‌ می‌كرد تا طریق‌ درخت‌ حیات‌ را محافظت‌ كند.[پس باغ عدن در آسمان نبود بلکه در جایی در زمین بود که با سایر جاهای زمین فرق داشت و نیاز به کار کردن نبود. خدا آدم و حوا را از باغ عدن به جای دیگر زمین بیرون کرد تا به سختی افتند و کار کنند و یا مثل قبل در رفاه نباشند چون نافرمانی کردند.]
باب چهارم: هابیل و قائن [قابیل]
۱ و آدم‌، زن‌ خود حوا را بشناخت‌ و او حامله شده‌، قائن‌ را زایید و گفت‌: «مردی‌ از یهوه‌ حاصل‌ نمودم‌.»  ۲ و بار دیگر برادر او هابیل‌ را زایید. و هابیل‌ گله‌بان‌ بود، و قائن‌ كاركُن‌ زمین‌ بود.
بعد از کشتن هابیل توسط قائن یا همان قابیل،  ۱۶ پـس‌ قائن‌ از حضور خداونـد(حضرت آدم] بیـرون‌ رفـت‌ و در زمیـن‌ نـود، بطـرف‌ شرقــی‌ عـدن‌، ساكــن‌ شـد.  ۱۷ و قائن‌ زوجة‌ خود را شناخت‌. پس‌ حامله‌ شده‌، خنوخ‌ را زایید. و شهری‌ بنا می‌كرد، و آن‌ شهر را به‌ اسم‌ پسر خود، خنوخ‌ نام‌ نهاد.[این آیات نشان می دهند که غیر از آدم و حوا کسان دیگری نیز در زمین بودند که قائن با یکی از آن ها ازدواج کرد. این انسان ها بیرون از باغ عدن بودند و پس از آدم و حوا شکل گرفتند. ابهام؟؟؟؟؟ چون در باب این آدم ها قبلاً سخنی به میان نیامد. در ضمن گفته شد آدم و حوا اولین بشر بوده اند.]
باب پنجم: از آدم تا نوح
۱ این‌ است‌ كتاب‌ پیدایش‌ آدم‌ در روزی‌ كه خدا آدم‌ را آفرید، به‌ شبیه‌ خدا او را ساخت‌،  ۲ نر و ماده‌ ایشان‌ را آفرید.
در این باب از تاریخچه ی زیاد شدن انسان ها بر اثر زاد و ولد تا چند هزار سال سخن به میان می آید تا به حضرت نوح می رسد. پس میان آدم و نوح چند هزار سال [حدود 3 تا 5 هزار سال] فاصله است. [ اما در این باب در مورد این که فرزندان آدم با چه کسانی ازدواج کرده و تکثیر چگونه صورت می گیرد، با وجود آن که آدم و حوا اولین بودند، سخنی به میان نیامده. ابهام؟؟؟]
باب ششم: شرارت انسان ها
 ۵ و خداوند دید كه‌ شرارت‌ انسان‌ در زمین‌ بسیار است‌، و هر تصور از خیالهای‌ دل‌ وی‌ دائماً محض‌ شرارت‌ است‌.  ۶ و خداوند پشیمان‌ شد كه‌ انسان‌ را بر زمیـن‌ ساخته‌ بود، و در دل‌ خود محزون‌ گشت‌.  ۷ و خداوند گفـت‌: «انسـان‌ را كه‌ آفریـده‌ام‌، از روی‌ زمین‌ محو سازم‌، انسان‌ و بهایم‌ و حشرات‌ و پرندگان‌ هوا را، چونكه‌ متأسف‌ شدم‌ از ساختن‌ ایشـان‌.»  ۸ اما نـوح‌ در نظـر خداوند التفـات‌ یافـت‌. [سپس خداوند به نوح دستور ساخت کشتی می دهد.]
باب هفتم: توفان نوح
 ۲۳ و خدا محو كرد هر موجودی‌ را كه‌ بر روی‌ زمین‌ بود، از آدمیان‌ و بهایم‌ و حشرات‌ و پرندگان‌ آسمان‌، پس‌ از زمین‌ محو شدند. و نوح‌ با آنچه‌ همراه‌ وی‌ در كشتی‌ بود فقط باقی‌ ماند.  ۲۴ و آب‌ بر زمین‌ صد و پنجاه‌ روز غلبه‌ می‌یافت‌.
باب هشتم: خشک شدن زمین
۴ و روز هفدهم‌ از ماه‌ هفتم‌، كشتی‌ بر كوههای‌ آرارات‌ قرار گرفت‌.  ۱۳ و در سال‌ ششصد و یكم[سن نوح]‌ در روز اول‌ از ماه‌ اول‌، آب‌ از روی‌ زمین‌ خشك‌ شد.  ۲۱ ... وخداوند در دل‌ خود گفت‌: بعد از این‌ دیگر زمین‌ را بسبب‌ انسان‌ لعنت‌ نكنم‌، زیرا كه‌ خیال‌ دل‌ انسان‌ از طفولیت‌ بد است‌، و بار دیگر همة‌ حیوانات‌ را هلاك‌ نكنم‌، چنانكه‌ كردم‌.  ۲۲ مادامی‌ كه‌ جهان‌ باقی‌ است‌، زرع‌ و حصاد، و سرما و گرما، و زمستان‌ و تابستان‌، و روز و شب‌ موقوف‌ نخواهد شد.
باب نهم: عهد خدا – پسران نوح
 ۱ و خدا، نوح‌ و پسرانش‌ را بركت‌ داده‌، بدیشان‌ گفت‌: «بارور و كثیر شوید و زمین‌ را پر سازید.  ۲ و خوف‌ شما و هیبت‌ شما بر همة‌ حیوانات‌ زمین‌ و بر همة‌ پرندگان‌ آسمان‌، و بر هر چه‌ بر زمین‌ می‌خزد، و بر همة‌ ماهیان‌ دریا خواهد بود؛ به‌ دست‌ شما تسلیم‌ شده‌اند.  ۳ و هر جنبنده‌ای‌ كه‌ زندگی‌ دارد، برای‌ شما طعام‌ باشد. همه‌ را چون‌ علف‌ سبز به‌ شما دادم‌،  ۴ مگر گوشت‌ را با جانش‌ كه‌ خون‌ او باشد، مخورید. ۶ هر كه‌ خون‌ انسان‌ ریزد، خون‌ وی‌ به‌ دست‌ انسان‌ ریخته‌ شود، زیرا خدا انسان‌ را به‌ صورت‌ خود ساخت‌.  ۸ و خدا نوح‌ و پسرانش‌ را با وی‌ خطاب‌ كرده‌، گفت‌:  ۹ «اینك‌ من‌ عهد خود را با شما و بعد از شما با ذریت‌ شما استوار سازم‌،  ۱۰ و با همة‌ جانورانی‌ كه‌ با شما باشند، از پرندگان‌ و بهایم‌ وهمة‌ حیوانات‌ زمین‌ با شما، با هر چه‌ از كشتی‌ بیرون‌ آمد، حتی‌ جمیع‌ حیوانات‌ زمین‌.  ۱۱ عهد خود را با شما استوار می‌گردانم‌ كه‌ بار دیگر هر ذی‌جسد از آب‌ طوفان‌ هلاك‌ نشود، و طوفان‌ بعد از این‌ نباشد تا زمین‌ را خراب‌ كند. »  ۱۲ و خدا گفت‌: «اینست‌ نشان‌ عهدی‌ كه‌ من‌ می‌بندم‌، در میان‌ خود و شما، و همة‌ جانورانی‌ كه‌ با شما باشند، نسلاً بعد نسل‌ تا به‌ ابد.  ۱۸ و پسران‌ نوح‌ كه‌ از كشتی‌ بیرون‌ آمدند، سام‌ و حام‌ و یافث‌ بودند. و حام‌ پدر كنعان‌ است‌.  ۱۹ اینانند سه‌ پسر نوح‌، و از ایشان‌ تمامی‌ جهان‌ منشعب‌ شد.  ۲۰ و نوح‌ به‌ فلاحت‌ زمین‌ شروع‌ كرد، و تاكستانی‌ غرس‌ نمود.  ۲۱ و شراب‌ نوشیده‌، مست‌شد، و در خیمة‌ خود عریان‌ گردید. ۲۸ و نوح‌ بعد از طوفان‌، سیصد و پنجاه‌ سال‌ زندگانی‌ كرد.  ۲۹ پس‌ جملة‌ ایام‌ نوح‌ نهصد و پنجاه‌ سال‌ بود كه‌ مرد.
باب دهم: نسل نوح
۱۰ و ابتدای‌ مملكت‌ وی‌، بابل‌ بود و اَرَك‌ و اَكَدّ و كَلْنَه‌ در زمین‌ شِنعار.  ۱۱ از آن‌ زمین‌ آشور بیرون‌ رفت‌، و نینوا و رَحوبوت‌ عیر، و كالَح‌ را بنا نهاد. [در این باب تمامی فرزندان و نسل های بعدی را همراه با اسم و شهرشان یبان می دارد.]
باب یازدهم: برج بابل – نسل سام
۱ و تمام‌ جهان‌ را یك‌ زبان‌ و یك‌ لغت‌ بود. ۹ از آن‌ سبب‌ آنجا را بابل‌ نامیدند، زیرا كه‌ در آنجا خداوند لغت‌ تمامی‌ اهل‌ جهان‌ را مشوش‌ ساخت‌. و خداوند ایشان‌ را از آنجا بر روی‌ تمام‌ زمین‌ پراكنده‌ نمود. در ادامه به نسل سام تا تولد ابراهیم پس از سال ها اشاره می کند.
باب دوازدهم: دعوت خدا از ابرام –  فرود آمدن ابرام به مصر
۱ و خداوند به‌ ابرام‌ گفت‌: «از ولایت‌خود، و از مولد خویش‌ و از خانة‌ پدر خود بسوی‌ زمینی‌ كه‌ به‌ تو نشان‌ دهم‌ بیرون‌ شو، ۵ و ابرام‌ زن‌ خود سارای‌، و برادرزادة‌ خود لوط‌، و همة‌ اموال‌ اندوختة‌ خود را با اشخاصی‌ كه‌ در حران‌ پیدا كرده‌ بودند، برداشته‌، به‌ عزیمت‌ زمین‌ كنعان‌ بیرون‌ شدند، و به‌ زمین‌ كنعان‌ داخل‌ شدند. ۱۰ و قحطی‌ در آن‌ زمین‌ شد، و ابرام‌ به‌ مصر فرود آمد تا در آنجا بسر برد، زیرا كه‌ قحط‌ در زمین‌ شدت‌ می‌كرد. ۱۷ و خداوند فرعـون‌ و اهل‌ خانة‌ او را بسبب‌ سارای‌، زوجة‌ ابرام‌ به‌ بلایای‌ سخت‌ مبتلا ساخت‌.  ۱۸ و فرعـون‌ ابـرام‌ را خوانـده‌، گفت‌: «این‌ چیست‌ كه‌ به‌ من‌ كردی‌؟ چرا مرا خبر ندادی‌ كه‌ او زوجة‌ توست‌؟  ۱۹ چرا گفتی‌: او خواهر منست‌، كه‌ او را به‌ زنی‌ گرفتم‌؟ و الا´ن‌، اینك‌ زوجة‌ تو. او را برداشته‌، روانه‌ شو!»[خداوند ابراهیم را سرزنش می مکند.]
باب سیزدهم: ابرام و لوط
۱۱ پس‌ لوط تمام‌ وادی‌ اردن‌ را برای‌ خود اختیار كرد، و لوط بطرف‌ شرقی‌ كوچ‌ كرد، و از یكدیگر جدا شدند.  ۱۲ ابرام‌ در زمین‌ كنعان‌ ماند، و خیمه‌ خود را تا سدوم‌ نقل‌ كرد.  ۱۳ لكن‌ مردمان‌ سدوم‌ بسیارشریر و به‌ خداوند خطاكار بودند.  ۱۴ و بعد از جدا شدن‌ لوط‌ از وی‌، خداوند به‌ ابرام‌ گفت‌: «اكنون‌ تو چشمان‌ خود را برافراز و از مكانی‌ كه‌ در آن‌ هستی‌، بسوی‌ شمال‌ و جنوب‌، و مشرق‌ و مغرب‌ بنگر  ۱۵ زیرا تمام‌ این‌ زمین‌ را كه‌ می‌بینی‌ به‌ تو و ذریت‌ تو تا به‌ ابد خواهم‌ بخشید.[ادعای اسراییل بزرگ شاید در این آیه باشد.]
باب چهارده: جنگ
قبل از آن شرحی از جنگ ها و دستگیری لوط ارائه می شود که ابرام با 318 تن از مردانش او را نجات می دهد. ۱۶ و همة‌ اموال‌ را باز گرفت‌، و برادر خود، لوط‌ و اموال‌ او را نیز با زنان‌ و مردان‌ باز آورد.
باب پانزدهم: عهد خدا با ابرام
۱۸ در آن‌ روز، خداوند با ابرام‌ عهد بست‌ و گفت‌: «این‌ زمین‌ را از نهر مصر تا به‌ نهر عظیم‌، یعنی‌ نهر فرات‌، به‌ نسل‌ تو بخشیده‌ام‌.[ادعای ارض موعود و اسراییل بزرگ توسط یهودیان]
باب شانزدهم: هاجر و اسماعیل
 ۱ و سارای‌، زوجة‌ ابرام‌، برای‌ وی ‌فرزندی‌ نیاورد. و او را كنیزی‌ مصری‌، هاجر نام‌ بود. ۴ پس‌ به‌ هاجر درآمد و او حامله‌ شد. و چون‌ دید كه‌ حامله‌ است‌، خاتونش‌ بنظر وی‌ حقیر شد.  ۵ و سارای‌ به‌ ابرام‌ گفت‌: «ظلم‌ من‌ بر تو باد! من‌ كنیز خود را به‌ آغوش‌ تو دادم‌ و چون‌ آثار حمل‌ در خود دید، در نظر او حقیر شدم‌. خداوند در میان‌ من‌ و تو داوری‌ كند.»  ۶ ابرام‌ به‌ سارای‌ گفت‌: «اینك‌ كنیز تو به‌ دست‌ توست‌، آنچه‌ پسند نظر تو باشد، با وی‌ بكن‌.» پس‌ چون‌ سارای‌ با وی‌ بنای‌ سختی‌ نهاد، او از نزد وی‌ بگریخت‌.  ۷ و فرشتة‌ خداوند او را نزد چشمة‌ آب‌ در بیابان‌، یعنی‌ چشمه‌ای‌ كه‌ به‌ راه‌ شور است‌، یافت‌.  ۸ و گفت‌: «ای‌ هاجر، كنیز سارای‌، از كجا آمدی‌ و كجا می‌روی‌؟» گفت‌: «من‌ از حضور خاتون‌ خود سارای‌ گریخته‌ام‌.»  ۹ فرشتة‌ خداوند به‌ وی‌ گفت‌: «نزد خاتون‌ خود برگرد و زیر دست‌ او مطیع‌ شو.»  ۱۰ و فرشتة‌ خداوند به‌ وی‌ گفت‌: «ذریت‌ تو را بسیار افزون‌ گردانم‌، به‌ حدی‌ كه‌ از كثرت‌ به‌ شماره‌ نیایند.»  ۱۱ و فرشتة‌ خداوند وی‌ را گفت‌: «اینك‌ حامله‌ هستی‌ و پسری‌ خواهی‌ زایید، و اورا اسماعیل‌ نام‌ خواهی‌ نهاد،۱۲ و او مردی‌ وحشی‌ خواهد بود، دست‌ وی‌ به‌ ضد هر كس‌ و دست‌ هر كس‌ به‌ ضد او، و پیش‌ روی‌ همة‌ برادران‌ خود ساكن‌ خواهد بود.»  
باب هفده: عهد ختنه
۵ و نام‌ تو بعد از این‌ ابرام‌ خوانده‌ نشود بلكه‌ نام‌ تو ابراهیم‌ خواهد بود، زیرا كه‌ تو را پدر امت‌های‌ بسیار گردانیدم‌.  ۶ و تو را بسیار بارور نمایم‌ و امت‌ها از تو پدید آورم‌ و پادشاهان‌ از تو به‌ وجود آیند.  ۷ و عهد خویش‌ را در میان‌ خود و تو، و ذُریتت‌ بعد از تو، استوار گردانم‌ كه‌ نسلاً بعد نسل‌ عهد جاودانی‌ باشد، تا تو را و بعد از تو ذریت‌ تو را خدا باشم‌.  ۸ و زمین‌ غربت‌ تو، یعنی‌ تمام‌ زمین‌ كنعان‌ را، به‌ تو و بعد از تو به‌ ذریت‌ تو به‌ مِلكیتِ ابدی‌ دهم‌، و خدای‌ ایشان‌ خواهم‌ بود.» ۱۰ این‌ است‌ عهد من‌ كه‌ نگاه‌ خواهید داشت‌، در میان‌ من‌ و شما و ذریت‌ تو بعد از تو هر ذكوری‌ از شما مختون‌ شود،  ۱۱ و گوشت‌ قَلَفة‌ خود را مختون‌ سازید، تا نشان‌ آن‌ عهدی‌ باشد كه‌ در میان‌ من‌ و شماست‌. ۱۲ هر پسر هشت‌ روزه‌ از شما مختون‌ شود. ۱۵ و خدا به‌ ابراهیم‌ گفت‌: «اما زوجة‌ تو سارای‌، نام‌ او را سارای‌ مخوان‌، بلكه‌ نام‌ او ساره‌ باشد.  ۱۶ و او را بركت‌ خواهم‌ داد و پسری‌ نیز از وی‌ به‌ تو خواهم‌ بخشید. او را بركت‌ خواهم‌ داد و امتها از وی‌ به‌ وجود خواهند آمد، و ملوك‌ امتها از وی‌ پدید خواهند شد.» ۱۹ خدا گفت‌: «به‌ تحقیق‌ زوجه‌ات‌ ساره‌ برای‌ تو پسری‌ خواهد زایید، و او را اسحاق‌ نام‌ بنه‌، و عهد خود را با وی‌ استوار خواهم‌ داشت‌، تا با ذریت‌ او بعد از او عهد ابدی‌ باشد. ۲۰ و اما در خصوص ‌اسماعیل‌، تو را اجابت‌ فرمودم‌. اینك‌ او را بركت‌ داده‌، بارور گردانم‌، و او را بسیار كثیر گردانم‌. دوازده‌ رئیس‌ از وی‌ پدید آیند، و امتی‌ عظیم‌ از وی‌ بوجود آورم‌.   ۲۶ در همان‌ روز ابراهیم‌ و پسرش‌، اسماعیل‌ مختون‌ گشتند.  ۲۷ و همة‌ مردان‌ خانه‌اش‌، خواه‌ خانه‌زاد، خواه‌ زرخرید از اولاد اجنبی‌، با وی‌ مختون‌ شدند.
باب هجده: دیدار سه فرشته – شفاعت ابراهیم
۱۳ و خداوند به‌ ابراهیم‌ گفت‌: «ساره‌ برای‌ چه‌ خندید و گفت‌: آیا فی‌الحقیقه‌ خواهم‌ زایید و حال‌ آنكه‌ پیر هستم‌؟[ساره در این زمان نود سال و ابراهیم صد و نه سال داشت.]  ۱۴ مگر هیچ‌ امری‌ نزد خداوند مشكل‌ است‌؟ در وقت‌ موعود، موافق‌ زمان‌ حیات‌، نزد تو خواهم‌ برگشت‌ و ساره‌ را پسری‌ خواهد شد.» ۱۸ و حال‌ آنكه‌ از ابراهیم‌ هر آینه‌ امتی‌ بزرگ‌ و زورآور پدید خواهد آمد، و جمیع‌ امت‌های‌ جهان‌ از او بركت‌ خواهند یافت‌.[بنی اسراییل] ۲۰ پس‌ خداوند گفت‌: «چونكه‌ فریاد سُدوم‌ و عَموره‌ زیاد شده‌ است‌، و خطایای‌ ایشان‌ بسیار گران‌. [نام دو شهر است که خداوند به خاطر شرارت شان قصد نابودی شان می کند و ابراهیم از خدا طلب شفاعت می کند.]
باب نوزدهم: نابودی سدوم و عموره[قوم لوط]
۱۵ و هنگام‌ طلوع‌ فجر، آن‌ دو فرشته‌، لوط‌ راشتابانیده‌، گفتند: «برخیز و زن‌ خود را با این‌ دو دختر كه‌ حاضرند بردار، مبادا در گناه‌ شهر هلاك‌ شوی‌.»  ۲۳ و چون‌ آفتاب‌ بر زمین‌ طلوع‌ كرد، لوط‌ به‌ صُوغر داخل‌ شد.  ۲۴ آنگاه‌ خداوند بر سدوم‌ و عموره‌، گوگرد و آتش‌، از حضور خداوند از آسمان‌ بارانید.  ۲۵ و آن‌ شهرها، و تمام‌ وادی‌، و جمیع‌ سكنة‌ شهرها و نباتات‌ زمین‌ را واژگون‌ ساخت‌.[خداوند از شرارت قوم می گوید اما از نوع گناهشان چیزی نگفت] ۳۰ و لوط‌ از صوغر برآمد و با دو دختر خود در كوه‌ ساكن‌ شد زیرا ترسید كه‌ در صوغر بماند. پس‌ با دو دختر خود در مَغاره‌ سُكْنی‌ گرفت‌.  ۳۱ و دختر بزرگ‌ به‌ كوچك‌ گفت‌: «پدر ما پیر شده‌ و مردی‌ بر روی‌ زمین‌ نیست‌ كه‌ برحسب‌ عادت‌ كل‌ جهان‌، به‌ ما در آید. ۳۲ بیا تا پدر خود را شراب‌ بنوشانیم‌، و با او همبستر شویم‌، تا نسلی‌ از پدر خود نگاه‌ داریم‌.» ۳۶ پس‌ هر دو دختر لوط‌ از پدر خود حامله‌ شدند.  ۳۷ و آن‌ بزرگ‌، پسری‌ زاییده‌، او را موآب‌ نام‌ نهاد، و او تا امروز پدر موآبیان‌ است‌.
باب بیست: ابراهیم در جرار
۱۲۱ پس‌ ابراهیم‌ از آنجا بسوی‌ ارض‌جنوبی‌ كوچ‌ كرد، و در میان‌ قادش‌ و شور ساكن‌ شد و در جِرار منزل‌ گرفت‌.  ۲ و ابراهیم‌ در خصوص‌ زن‌ خود، ساره‌، گفت‌ كه‌ «او خواهر من‌ است‌.» و ابی‌ملك‌، ملك‌ جرار، فرستاده‌، ساره‌ را گرفت‌.  ۳ و خدا در رؤیای‌ شب‌، بر اَبی‌مَلِك‌ ظاهر شده‌، به‌ وی‌ گفت‌: «اینك‌ تو مرده‌ای‌ بسبب‌ این‌ زن‌ كه‌ گرفتی‌، زیرا كه‌ زوجة‌ دیگری‌ می‌باشد.» ۱۰ و ابی‌ملك‌ به‌ ابراهیم‌ گفت‌: «چه‌ دیدی‌ كه‌ این‌ كار را كردی‌؟»  ۱۱ ابراهیم‌ گفت‌: «زیرا گمان‌ بردم‌ كه‌ خداترسی‌ در این‌ مكان‌ نباشد، و مرا به‌ جهت‌ زوجه‌ام‌ خواهند كُشت‌.  ۱۲ و فی‌الواقع‌ نیز او خواهر من‌ است‌، دختر پدرم‌، اما نه‌ دختر مادرم‌، و زوجة‌ من‌ شد.[با عقل سازگار نیست. ضمناً کار ناروایی است که قبلاً ابراهیم بدین خاطر توسط خدا مواخذه شد.]
باب بیست و یک: تولد اسحاق
۲ و ساره‌ حامله‌ شده‌، از ابراهیم‌ در پیری‌اش‌، پسری‌ زایید، در وقتی‌ كه‌ خدا به‌ وی‌ گفته‌ بود.  ۳ و ابراهیم‌، پسر مولود خود را، كه‌ ساره‌ از وی‌ زایید، اسحاق‌ نام‌ نهاد. و ابراهیم‌، در هنگام‌ ولادت‌ پسرش‌، اسحاق‌، صد ساله‌ بود.  ۹ آنگاه‌ ساره‌، پسر هاجر مصری‌ را كه‌ از ابراهیم‌ زاییده‌ بود، دید كه‌ خنده‌ می‌كند.  ۱۰ پس‌ به‌ ابراهیم‌ گفت‌: «این‌ كنیز را با پسرش‌ بیرون‌ كن‌، زیرا كه‌ پسر كنیز با پسر من‌ اسحاق‌، وارث‌ نخواهد بود.»  ۱۱ اما این‌ امر، بنظر ابراهیم‌، دربارة‌ پسرش‌ بسیار سخت‌ آمد.  ۱۲ خدا به‌ ابراهیم‌ گفت‌: «دربارة‌ پسر خود و كنیزت‌، بنظرت‌ سخت‌ نیاید، بلكه‌ هر آنچه‌ ساره‌ به‌ تو گفته‌ است‌، سخن‌ او را بشنو، زیرا كه‌ ذریت‌ تو از اسحاق‌ خوانده‌ خواهد شد.  ۱۳ و از پسر كنیز نیز اُمّتی‌ بوجود آورم‌، زیرا كه‌ او نسل‌ توست‌.»  ۱۴ بامدادان‌، ابراهیم‌ برخاسته‌، نان‌ و مَشكی‌ از آب‌ گرفته‌، به‌ هاجر داد، و آنها را بر دوش‌ وی‌ نهاد، و او را با پسر روانه‌ كرد. پس‌ رفت‌، و در بیابان‌ بئرشبع‌ می‌گشت‌.  ۱۵ و چون‌ آب‌ مشك‌ تمام‌ شد، پسر را زیر بوته‌ای‌ گذاشت‌.  ۱۶ و به‌ مسافت‌ تیر پرتابی‌ رفته‌، در مقابل‌ وی‌ بنشست‌، زیرا گفت‌: «موت‌ پسر را نبینم‌.» ودر مقابل‌ او نشسته‌، آواز خود را بلند كرد و بگریست‌.  ۱۷ و خدا آواز پسر را بشنید و فرشتة‌ خدا از آسمان‌، هاجر را ندا كرده‌، وی‌ را گفت‌: «ای‌ هاجر، تو را چه‌ شد؟ ترسان‌ مباش‌، زیرا خدا آواز پسر را در آنجایی‌ كه‌ اوست‌، شنیده‌ است‌.  ۱۸ برخیز و پسر را برداشته‌، او را به‌ دست‌ خود بگیر، زیرا كه‌ از او اُمّتی‌ عظیم‌ بوجود خواهم‌ آورد.»  ۱۹ و خدا چشمان‌ او را باز كرد تا چاه‌ آبی‌ دید. پس‌ رفته‌، مشك‌ را از آب‌ پر كرد و پسر را نوشانید.  ۲۰ و خدا با آن‌ پسر می‌بود. و او نمو كرده‌، ساكن‌ صحرا شد، و در تیراندازی‌ بزرگ‌ گردید.  ۲۱ و در صحرای‌ فاران‌، ساكن‌ شد. و مادرش‌ زنی‌ از زمین‌ مصر برایش‌ گرفت‌. ۳۳ پس‌ ابراهیم‌ در زمین‌ فلسطینیان‌ ایام‌ بسیاری‌ بسر برد.
باب بیست و دو: قربانی کردن اسحاق
[ابراهیم از ساره اسحاق را و از کنیزش هاجر اسماعیل را به دنیا آورد.]   ۱ و واقع‌ شد بعد از این‌ وقایع‌، كه‌ خدا ابراهیم‌ را امتحان‌ كرده‌، بدو گفت‌: «ای‌ ابراهیم‌!» عرض‌ كرد: «لبیك‌.»  ۲ گفت‌: «اكنون‌ پسر خود را، كه‌ یگانة‌ توست‌ و او را دوست‌ می‌داری‌، یعنی‌ اسحاق‌ را بردار و به‌ زمین‌ موریا برو، و او را در آنجا، بر یكی‌ از كوههایی‌ كه‌ به‌ تو نشان‌ می‌دهم‌، برای‌ قربانی‌ سوختنی‌ بگذران‌.» [این در حالی است که قرآن به جای اسحاق از اسماعیل برای امتحان ابراهیم نام می برد.]  ۱۰ و ابراهیم‌، دست‌ خود را دراز كرده‌، كارد را گرفت‌ تا پسر خویش‌ را ذبح‌ نماید. ۱۱ در حال‌، فرشتة‌ خداوند از آسمان‌ وی‌ را ندا درداد و گفت‌: «ای‌ ابراهیم‌! ای‌ ابراهیم‌!» عرض‌ كرد: «لبیك‌.»  ۱۲ گفت‌: «دست‌ خود را بر پسر دراز مكن‌، و بدو هیچ‌ مكن‌، زیرا كه‌ الا´ن‌ دانستم‌ كه‌ تو از خدا می‌ترسی‌، چونكه‌ پسر یگانة‌ خود را از من‌ دریغ‌ نداشتی‌.»  ۱۳ آنگاه‌، ابراهیم‌، چشمان‌ خود را بلند كرده‌، دید كه‌ اینك‌ قوچی‌، در عقب‌ وی‌، در بیشه‌ای‌، به‌ شاخهایش‌ گرفتار شده‌. پس‌ ابراهیم‌ رفت‌ و قوچ‌ را گرفته‌، آن‌ را در عوض‌ پسر خود، برای‌ قربانی‌ سوختنی‌ گذرانید. ۱۶ و گفت‌: « خداوند می‌گوید: به‌ ذات‌ خود قسم‌ می‌خورم‌، چونكه‌ این‌ كار راكردی‌ و پسر یگانة‌ خود را دریغ‌ نداشتی‌،  ۱۷ هر آینه‌ تو را بركت‌ دهم‌، و ذریت‌ تو را كثیر سازم‌، مانند ستارگان‌ آسمان‌، و مثل‌ ریگهایی‌ كه‌ بر كنارة‌ دریاست‌. و ذریت‌ تو دروازه‌های‌ دشمنان‌ خود را متصرف‌ خواهند شد.  ۱۸ و از ذریت‌ تو، جمیع‌ امتهای‌ زمین‌ بركت‌ خواهند یافت‌، چونكه‌ قول‌ مرا شنیدی‌.»
باب بیست و سه: مرگ ساره
۱ و ایام‌ زندگانی‌ ساره‌، صد و بیست‌ و هفت‌ سال‌ بود. ۱۹ از آن‌ پس‌، ابراهیم‌، زوجة‌ خود ساره‌ را در مغارة‌ صحرای‌ مكفیله‌، در مقابل‌ ممری‌، كه‌ حبرون‌ باشد، در زمین‌ كنعان‌ دفن‌ كرد.
باب بیست و چهار: ازدواج اسحاق
۲ و ابراهیم‌ به‌ خادم‌ خود كه‌ بزرگ‌ خانة‌ وی‌ و بر تمام‌ مایملك‌ او مختار بود، گفت‌: «اكنون‌ دست‌ خود را زیر ران‌ من‌ بگذار.  ۳ و به‌ یهوه‌، خدای‌ آسمان‌ و خدای‌ زمین‌، تو را قسم‌ می‌دهم‌، كه‌ زنی‌ برای‌ پسرم‌ از دختران‌ كنعانیان‌ كه‌ در میان‌ ایشان‌ ساكنم‌ نگیری‌،  ۴ بلكه‌ به‌ ولایت و قبیله ی‌ من [ شهر ناحور در اَرام‌ نهرین]‌ ‌ و به‌ مولدم‌ بروی‌، و از آنجا زنی‌ برای‌ پسرم‌ اسحاق‌ بگیری‌.» ۱۵ و او هنوز از سخن‌ گفتن‌ فارغ‌ نشده‌ بود كه‌ ناگاه‌، رِفقَه‌، دختر بتوئیل‌، پسر مِلكه‌، زن‌ ناحور، برادر ابراهیم‌، بیرون‌ آمد و سبویی‌ بر كتف‌ داشت‌. ۵۹ آنگاه‌ خواهر خود رفقه‌، و دایه‌اش‌ را با خادم‌ ابراهیم‌ و رفقایش‌ روانه‌ كردند.  ۶۰ و رفقه‌ را بركت‌ داده‌، به‌ وی‌ گفتند: «تو خواهر ما هستی‌، مادرِ هزار كرورها باش‌، و ذریت‌ تو، دروازة‌ دشمنان‌ خود را متصرف‌ شوند. »۶۷ و اسحاق‌، رفقه‌ را به‌ خیمة‌ مادر خود، ساره‌ آورد، و او را به‌ زنی‌ خود گرفته‌، دل‌ در او بست‌. و اسحاق‌ بعد از وفات‌ مادر خود، تسلی‌ پذیرفت‌.
باب بیست و پنج: رحلت ابراهیم
 ۱ و ابراهیم‌، دیگر بار، زنی‌ گرفت‌ كه قطوره‌ نام‌ داشت‌.  ۲ و او زمران‌ و یقشان‌ و مَدان‌ و مِدیان‌ و یشباق‌ و شوحا را برای‌ او زایید. ۵ و ابراهیم‌ تمام‌ مایملك‌ خود را به‌ اسحاق‌ بخشید. ۷ این‌ است‌ ایام‌ سالهای‌ عمر ابراهیم‌، كه‌ زندگانی‌ نمود: صد و هفتاد وپنج‌ سال‌.  ۸ و ابراهیم‌ جان‌ بداد، و در كمال‌ شیخوخیت‌، پیر و سیر شده‌، بمرد. و به‌ قوم‌ خود ملحق‌ شد.  ۹ و پسرانش‌، اسحاق‌ و اسماعیل‌، او را در مغارة‌ مكفیله‌، در صحرای‌ عفرون‌بن‌ صوحارحتی‌، در مقابل‌ ممری‌ دفن‌ كردند.  ۱۰ آن‌ صحرایی‌ كه‌ ابراهیم‌ از بنی‌حت‌ خریده‌ بود. در آنجا ابراهیم‌ و زوجه‌اش‌ ساره‌ مدفون‌ شدند. ۱۷ و مدت‌ زندگانی‌ اسماعیل‌، صد و سی‌ و هفت‌ سال‌ بود كه‌ جان‌ را سپرده‌، بمرد و به‌ قوم‌ خود ملحق‌ گشت‌.  ۱۸ و ایشان‌ از حویله‌ تا شور، كه‌ مقابل‌ مصر، به‌ سمت‌ آشور واقع‌ است‌، ساكن‌ بودند.  ۱۹ و این‌ است‌ پیدایش‌ اسحاق‌ بن‌ ابراهیم‌. ابراهیم‌، اسحاق‌ را آورد. ۲۳ خداوند به‌ وی‌ گفت [رفقه]‌: «دو امت‌ در بطن‌ تو هستند، و دو قوم‌ از رحم‌ تو جدا شوند و قومی‌ بر قومی‌ تسلط خواهد یافت‌، و بزرگ‌، كوچك‌ را بندگی‌ خواهد نمود.»  ۲۴ و چون‌ وقت‌ وضع‌ حملش‌ رسید، اینك‌ توأمان‌ در رحم‌ او بودند.  ۲۵ و نخستین‌، سرخ‌ فام‌ بیرون‌ آمد و تمامی‌ بدنش‌ مانند پوستین‌، پشمین‌ بود. و او را عیسو نام‌ نهادند.  ۲۶ و بعد از آن‌، برادرش‌ بیرون‌ آمد و پاشنة‌ عیسو را به‌ دست‌ خود گرفته‌ بود و او را یعقوب‌ نام‌ نهادند. و درحین‌ ولادت‌ ایشان‌، اسحاق‌، شصت‌ ساله‌ بود.  ۲۷ و آن‌ دو پسر، نمو كردند، و عیسو صیادی‌ ماهر، و مرد صحرایی‌ بود. و اما یعقوب‌، مرد ساده‌ دل‌ و چادرنشین‌. ۳۳ یعقوب‌ به عیسو گفت‌: «امروز برای‌ من‌ قسم‌ بخور.» پس‌ برای‌ او قسم‌ خورد، و نخست‌زادگی‌ خود را به‌ یعقوب‌ فروخت‌.
باب بیست و شش: اسحاق در جرار
۱ و قحطی‌ در آن‌ زمین‌ حادث‌ شد، غیر آن‌ قحط‌ اول‌ كه‌ در ایام‌ ابراهیم‌ بود. و اسحاق‌ نزد ابی‌ملك‌، پادشاه‌ فلسطینیان‌ رفت‌. ۳ خداوند به اسحاق گفت: در این‌ زمین‌ توقف‌ نما، و با تو خواهم‌ بود و تو را بركت‌ خواهم‌ داد، زیرا كه‌ به‌ تو و ذریت‌ تو تمام‌ این‌ زمین‌ را می‌دهم‌ و سوگندی‌ را كه‌ با پدرت‌ ابراهیم‌ خوردم‌، استوار خواهم‌ داشت‌.  ۴ و ذریتت‌ را مانند ستارگان‌ آسمان‌ كثیر گردانم‌، و تمام‌ این‌ زمینها را به‌ ذریت‌ تو بخشم‌، و از ذریت‌ تو جمیع‌ امتهای‌ جهان‌ بركت‌ خواهند یافت‌. ۱۶ و ابی‌ملك‌ به‌ اسحاق‌ گفت‌: «از نزد ما برو، زیرا كه‌ از ما بسیار بزرگتر شده‌ای‌. »  ۱۷ پس‌ اسحاق‌ از آنجا برفت‌، و در وادی‌ جرار فرود آمده‌، در آنجا ساكن‌ شد.  ۳۲ و در آن‌ روز چنان‌ افتاد كه‌ نوكران‌ اسحاق‌ آمده‌، او را از آن‌ چاهی‌ كه‌ می‌كندند خبر داده‌، گفتند: «آب‌ یافتیم‌!»  ۳۳ پس‌ آن‌ را شَبَعه‌ نامید. از این‌ سبب‌ آن‌ شهر، تا امروز بِئرشَبَع‌ نام‌ دارد.
باب بیست و هفتم: برکت اسحاق
خلاصه آیات: اسحاق در حال مرگ بود و از عیسو می خواهد که شکاری کند و از آن غذا به او بدهد تا او را جانشین خود کرده و به او برکت دهد. اما زمانی که عیسو به شکار می رود، یعقوب به تحریک مادرش که او را بیشتر از عیسو دوست می داشت، خود را جای عیسو قرار می دهد و به دروغ از اسحاق پدرش [که نابینا بود] برکت و جانشینی می گیرد. وقتی عیسو برگشت، از مساله با خبر شده و بسیار عصبانی می گردد. ۴۱ و عیسو بسبب‌ آن‌ بركتی‌ كه‌ پدرش‌ به‌ یعقوب‌ داده‌ بود، بر او بغض‌ ورزید؛ و عیسو در دل‌ خود گفت‌: «ایام‌ نوحه‌گری‌ برای‌ پدرم‌ نزدیك‌ است‌، آنگاه‌ برادر خود یعقوب‌ را خواهم‌ كشت‌.»
باب بیست و هشت: فرار یا هجرت یعقوب
۱۰ و اما یعقوب‌، از بِئرشَبَع‌ روانه‌ شده‌، بسوی‌ حران‌ رفت‌.  ۱۱ و به‌ موضعی‌ نزول‌ كرده‌، در آنجا شب‌ را بسر برد، زیرا كه‌ آفتاب‌ غروب‌ كرده‌ بود و یكی‌ از سنگهای‌ آنجا را گرفته‌، زیر سر خود نهاد و در همان‌ جا بخسبید.  ۱۲ و خوابی‌ دید كه‌ ناگاه‌ نردبانی‌ بر زمین‌ برپا شده‌، كه‌ سرش‌ به‌ آسمان‌ می‌رسد، و اینك‌ فرشتگان‌ خدا بر آن‌ صعود و نزول‌ می‌كنند.  ۱۳ در حال‌، خداوند بر سر آن‌ ایستاده‌، می‌گوید: «من‌ هستم‌ یهوه‌، خدای‌ پدرت‌ ابراهیم‌، و خدای‌ اسحاق‌. این‌ زمینی‌ را كه‌ تو بر آن‌ خفته‌ای‌ به‌ تو و به‌ ذریت‌ تو می‌بخشم‌.  ۱۴ و ذریت‌ تو مانند غبار زمین‌ خواهند شد، و به‌ مغرب‌ و مشرق‌ و شمال‌ و جنوب‌ منتشر خواهی‌ شد، و از تو و از نسل‌ تو جمیع‌ قبایل‌ زمین‌ بركت‌ خواهند یافت‌.
باب بیست و نهم: لابان، یعقوب و زنانش
ادامه دارد.