کتاب جنبشهای اجتماعی: کلاسیک، مدرن، پست مدرن
جنبشهای اجتماعی: کلاسیک، مدرن، پست مدرن
انتشارات کویر ( در مرحله ی چاپ)
دکتر مهدی رهبری
فهرست
دیباچه
فصل نخست: دوران کلاسیک و پیشا صنعتی
فصل دوم: دوران مدرن و صنعتی
انقلاب
نگرش سیاسی
تغییرات بنیادین
انسان و جامعة توده ای
آنومی
نوسازی
ایدئولوژی
رهبری
سازمان
مبارزة طبقاتی
وضعیت اقتصادی
نفی استبداد
طلب آزادی
نابرابریها
تأثیرات جمعیتی
غیریت سازی
نوستالژی
روانشناسی اعتراض و شورش
اصلاحات
انسان یا ساختار
گزینش عقلانی
نقش موقعیتها و تصادفها
جرقههای انقلاب
نظامهای سمبلیک
اندیشمندان و انقلاب
مذهب و انقلاب
هنر و انقلاب
زنان و انقلاب
جنبشهای دهقانی
نقش رسانهها
خشونت در انقلابها
نقش سرکوب در مهار انقلابها
تأثیرپذیریهای خارجی
جهان گرایی انقلابها
فصل سوم: دوران پست مدرن و پسا صنعتی
فهرست منابع
دیباچه
آلکسی دو توکویل:
«ما به مدت شصت سال با این تصور که پایان انقلاب را دیدهایم، خود را فریب میدادیم. در هجدهم برومر انتظار میرفت که انقلاب پایان یابد و دوباره در سال 1814 چنین تصوری بهوجود آمد. من شخصاً فکر میکردم که در سال 1830 انقلاب احتمالاً پایان یافته است؛ یعنی هنگامی که دموکراسی در حرکتش هر حق دیگری را به جز حق مالکیت پایمال و تخریب کرده و در برابر حق باستانی و ضروری مالکیت متوقف شده بود. فکر میکردم انقلاب مانند یک اقیانوس، سرانجام ساحل خود را یافته است، اما در اشتباه بودهام. اکنون روشن است که این جزر و مد ادامه دارد و دریا هنوز هم بستر خود را وسعت میبخشد. بنابراین ما نهتنها پایان انقلاب شگفتانگیزی را که قبل از زمان ما شروع شده بود ندیدهایم، بلکه فقط به زحمت شاهد تولد نوزادی بودهایم. جامعه فرایندی رو به بهبود و اعتدال نیست، بلکه فرایند تغییر و تحول است».(1)
کمبود منابع طبیعی و وجود نیازهای حیاتی مختلف در بشر، سبب گردید که همواره روابط قدرت و یا سلطه میان انسانها حتی قبل از شکلگیری جامعه وجود داشته باشد. اما از زمان تشکیل جامعه، روابط قدرت و سلطه ابعاد وسیع تری به خود گرفت و در سطوح گسترده تری به وجود آمدند. از همان ابتدا عدهای به علت توانمندیهای جسمی، ذهنی، اقتصادی، محیطی و یا به دلیل وجود اراده و اتحاد میان خودشان، برخی دیگر را به اطاعت واداشتند و مورد بهره برداری قرار دادند. از جمله نمونة چنین مسألهای را میتوان در تقابل میان قبایل و اقوام مختلف و یا دولت شهرها مشاهده نمود. در مقابل چنین روابط سلطهای، مقاومت نیز از سوی گروههای مغلوب و تحت سلطه همواره صورت میپذیرفت، به گونهای که تاریخ سیاسی بشر را همین تضاد و تعارض میان نیروهای غالب و مغلوب تشکیل میدهد.
فریدریش هگل از جنبة دیگری به این مسأله میپردازد. طبق نظریة تاریخِ هگل، تنازع برای آزادی در قلب تاریخ و محور آن است. این کشمکش به معنای درگیری میان خدایگان و بنده است. بر اساس پدیدارشناسی روح، تاریخ با تنازع برای بازشناخت آغاز میشود: مبارزهای برای شأن و حیثیت. دو مرد به مبارزه برمیخیزند و جنگ میان آنها نه بر سر نان یا زمین یا زن، بلکه بر سر این است که بدانند کدامیک از آن دو خدایگان یا سرکرده است. این میل به ارباببودن از نظر هگل، انگیزة غریزیِ انسان است و یکی از ویژگیهایی است که انسان را از حیوانات دیگر جدا میکند. مبارزه برای شناخت تا سرحد مرگ پیش میرود، مگر آن که یکی از طرفین تسلیم شود. نتیجة این مبارزه بازتابدهندة اصل برجستگی در انسان است که برپایة آن، از نظر هگل، فرق است میان مردی که زندگی را بر افتخار ترجیح میدهد و مردی که افتخار را از زندگی برتر میشناسد. مردی که در مبارزه تسلیم میشود به بنده تبدیل میشود و مردی که تسلیم نمیشود به خدایگان. این فرایند، اصل اشرافیت را پایهریزی میکند. از نظر هگل، تاریخ با مبارزه برای ایجاد تفاوت و برجستگی آغاز میشود و این امر، به معنایِ سلسلهمراتبِ اولیه در منزلتهای اجتماعی است.(2)
کسب قدرت برتر بهمنظور غلبه و بهرهمندی از امکانات بیشتر، موقعیت بهتر و یا دفع سلطه، سبب شکلگیری تاریخ سیاسی پُرتنشی شد که جنبشهای اجتماعی یکی از نمونههای بیشمار آن بهحساب میآیند. بنابراین جنبشهای اجتماعی یکی از دهها مواردی هستند که از زمان تشکیل جامعه به وجود آمده و تاکنون نیز ادامه دارند.
یک جنبش اجتماعی شامل هرگونه حرکتی برای ایجاد تغییرات و یا جلوگیری از تغییرات جزیی یا کلی در یکی از حوزههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی یا همة آنها میگردد که از حمایتبخشی از مردم و نیروهای اجتماعی برخوردار باشد. این تعریف شامل تمامی انواع انقلابها، شورشها، قیامها، جنگهای داخلی و کودتاهایی که مورد حمایت مردم قرار گیرد، در همة دورههای تاریخی میشود.
پس از انقلاب فرانسه در سال 1789، نظریهپردازی در خصوص جنبشهای اجتماعی آغاز شد و رفتهرفته با ظهور قیامهای مردمی و سرنگونی حکومتها گستردهتر شد. تا اواسط دهة 1970 پژوهش در مورد عمل جمعی به یکی از قویترین حوزههای جامعهشناسی تبدیل گردید. در پایان دهة 1980 مفسران از فوران آثار نظری و تجربی درمورد جنبشهای اجتماعی و کنش جمعی در طی این دهه که توسط متفکران رشتههای مختلف صورت گرفت سخن گفتند، بهگونهای که با وقوع جنبشهای مردمی در اواخر قرن بیستم و در قرن بیست و یکم، حوزة مطالعات در باب جنبشهای اجتماعی گستردهتر شد. بنابراین، برخلاف نظرات بسیاری، نمیتوان گفت که دورة وقوع این جنبشها در جهان به سرآمده است. این واقعه میتواند بازهم در این یا آن گوشة کرة زمین روی دهد. هرچند ممکن است گفتمان و محل وقوع جنبشها تغییر کند، اما بههرحال، در آیندهای که فعلاً پیش رو داریم، وقوع جنبشهای اجتماعی امری ممکن و نظریهپردازی در این خصوص نیز ادامه دارد.
جامعهشناس آلمانی، لورنز فوم اشتاین، در کتابی با عنوان «تاریخ جنبش اجتماعی فرانسه از سال 1789 تا زمان حاضر (1850)» اصطلاح «جنبش اجتماعی» را وارد بحث نمود. درپی آن، تحلیلگران سیاسی از اواخر قرن نوزدهم نهتنها جنبش اجتماعی را مرتباً بهصورت جمع بهکار بردند، بلکه آنها را فراتر از پرولتاریاهای سازمانیافته، به کشاورزان، زنان و طیف وسیعی از دیگر مدعیان تسری دادند.(3)
چارلز تیلی تلاش میکند با استفاده از «رهیافت علی» (Causal Explanation) و «رهیافت معطوف به هدف» (Purposive Explanation)، به تدوين نظريهای براي تبيين و توصيف «کنشهاي جمعي» بپردازد.(4) به عقيده تیلی، پديدههايي همچون جنبشهاي اجتماعي،(5) انقلابها، شورشها، توطئههاي سياسي و حتي بسياري از کودتاها، انواع مختلفي از کنشهاي جمعي هستند که با هدف ايجاد تغيير يا ممانعت از تغييري در جامعه اتفاق میافتند. از دید وی کنش جمعی همکاری افراد با یکدیگر در تعقیب منافع مشترک تعریف میشود.(6) او همة کنشهاي جمعي را به کنشي سياسي تقليل میدهد و حتي از نظريههايي که تمايز ميان سياست / غير سياست را به حداقل میرسانند، استقبال میکند.(7)
از نظر تیلی جنبشهای اجتماعی بهعنوان شکل متمایزی از سیاست منازعهآمیز در نظر گرفته میشوند؛ منازعهآمیز از این حیث که جنبشهای اجتماعی دربردارندة طرح ادعاهایی هستند که اگر تحقق یابند، با منافع شخص یا اشخاصی دیگر تعارض پیدا میکنند و سیاست از این حیث که انواعی از حکومتها یا بهعنوان مدعی، یا آماج ادعا، یا متحد آماجها و یا بهعنوان ناظر این مدعا، در این طرح ادعا به ایفای نقش میپردازند. به عقیدة وی، جنبشهای اجتماعی حاصل ترکیب سه عنصر میباشند:
1. تلاش عمومی پایدار و سازمانیافته برای طرح ادعاهایی در مقابل مقامات هدف که آن را «پویش» مینامد. یک پویش حاصل پیوند و تعامل میان سه طرف است: گروهی از مدعیان خودخوانده، برخی از اهداف ادعا و نوعی از جمعیت.
2. استخدام ترکیبهایی از میان شکلهای کنش سیاسی زیر: ایجاد انجمنها و ائتلافهای دارای مقاصد خاص، میتینگهای عمومی، رژههای رسمی، شبزندهداریها، راهپیماییها، تظاهرات، تهیه دادخواست، صدور بیانیهها و یا انتشار آنها در رسانهها و چاپ جزوات و ... که تیلی مجموعة متنوع این اقدامات را «چنتة جنبش اجتماعی» مینامد. همگرایی و ادغام بیشتر یا تمامی این اقدامات در قالب پویشهای پایدار، جنبشهای اجتماعی را از دیگر انواع سیاست متمایز میسازد.
3. نمایش هماهنگ و عمومی ارزشمندی،[1] وحدت،[2] تعداد[3] و تعهد[4] از سوی شرکتکنندگان. «ارزشمندی» مانند رفتار موقّر و متین، پوششهای مرتب، حضور روحانیون، اشخاص والامقام و مادران به همراه کودکانشان و ... . «وحدت» مانند نشانها، سربندها، پرچمها، لباسهای یکسان، راهپیمایی در صفهای منظم، آواز یا سرود خواندن و... . «تعداد» یعنی شمار افراد، امضاهای پای دادخواستها، پیامهای افراد تشکیلدهندة جنبش، پرکردن خیابانها و ... ؛ و «تعهد» مانند به استقبال هوای بد رفتن، شرکت مشهود پیران و معلولان، مقاومت درمقابل سرکوب، ازخودگذشتگی، پرداخت حق عضویت، بخشودگیهای نمایان و ... .(8)
آلبر کامو از دیگر متفکران، جنبشهای اجتماعی را در غالب واژة «طغیان» مورد بررسی قرار میدهد. وی مسالة طغیان را به دو صورت «طغیان متافیزیکی» و «طغیان تاریخی» مطرح میکند. درحالی که در طغیان تاریخی، با نگرشی انتقادی و تفسیری به بررسی انقلابهای فرانسه و روسیه میپردازد، این بحث او پیرو و متأثر از نگرشی است که دربارة «طغیان متافیزیکی» دارد. «طغیان متافیزیکی» ابزاری است که به یاری آن، انسان بر وضعیت خویش و تمامی آفرینش اعتراض میکند. این طغیان از این جهت متافیزیکی است که در هدفهای انسان و آفرینش بحث و شک دارد. طاغی متافیزیکی، بر وضعیت بشری بهطور کلی اعتراض میکند. او از جهان سرخورده است. طاغی بر بنیاد آن از پذیرش وضعیتی که خود را در آن مییابد، سر باز میزند. نخستین گام طغیان چیزی نیست، جز خواهش برقراری نظم در جهان. او به دنیای تکهتکه شده حمله میبرد تا از آن یک «کل» بسازد. او با اصولِ عدالتِ خویش با بیدادگری گسترده در جهان روبه رو میشود. پس آنچه در آغاز میخواهد، اگر بتواند، پایاندادن به این تضادها و برقراری حکومت عدالت است و اگر به نهایت تحمل خود رانده شود، برقراری بیدادگری. طغیان طلب اتحاد است در رویارویی با رنج زندگی و مرگ. طاغی متافیزیکی الزاماً منکر خدا نیست، اما منکر نهادهای مستقر است.(9) شکستن بتها و بنا نهادن معبدی نوین، هدف دائمی و متناقض طغیان است. سرانجام آزادی مطلق جای خود را به زندانی از وظایف مطلق، ریاضت جمعی و ماجرایی که باید به آن پایان داد، میدهد.(10) طغیان با ردّ همة جنبههای بردگی، میکوشد تمامی آفرینش را به خود ملحق کند.(11)
از دید بوسا اِبو نیز، مسألة محوری جنبشهای اجتماعی به بسیج منابع مربوط میشود. از نگاه او جنبشها توسط مردمی تشکیل و استمرار مییابند که حول معانی و ارزشهای مشترک نوعی همبستگی و توافق جمعی را بهوجود میآورند.(12) سیدنی تارو نیز معتقد است که وظیفة اصلی سازماندهندگان جنبش، ایجاد نقاط محوری برای مردمی است که هیچگونه منبعی برای همکاری اجباری ندارند، مردمی که اغلب پیوند مستقیمی با یکدیگر ندارند، از منابع داخلی برخوردارند یا بهکلی از آن محرومند.(13)
از دیدگاه مییر و تارو، جنبشها منابع بیرونی را برای یک گروه شناسایی و مورد استفاده قرار میدهند که با وجود چالشگران ضعیف و سازماننیافته قابل استفاده و سودمندند. به بیان دیگر، سازماندهندگان با استفاده از منابع بیرونی که احتمالاً ریشه در چارچوبهای فرهنگی یا سرمایة متحرک اجتماعی دارند، مشکل هزینه و فایده را حل میکنند.(14)
دیانی کارش از جنبشهای اجتماعی اینگونه تعریف ارائه میدهد: «یک پویش اجتماعی خاص ... طی فرایندی که بدانوسیله بازیگران متفاوتی اعم از افراد، گروههای رسمی و یا سازمانها از طریق کنش مشترک و ارتباط، تعریف مشترکی از خودشان بهعنوان بخشی از طرف خودی در یک برخورد اجتماعی ارائه میکنند. با این کار آنها به وقایع اعتراضی نامرتبط یا اقدامات مخالفتآمیز سمبلیک معنا میدهند و ظهور برخوردها و موضوعهای خاصی را علنی میسازند... این پویش در تعریف جنبشهای اجتماعی انعکاس مییابد که براساس آن جنبشهای اجتماعی عبارتند از: شبکههای تعامل غیر رسمی افراد، گروهها و سازمانهای درگیر در یک برخورد سیاسی یا فرهنگی مبتنی بر هویت جمعی مشترک ...».(15)
از دیدگاه برخی نویسندگان جنبش را میتوان بسان واکنش به یک حس بیعدالتی قلمداد کرد که ایدئولوژی بدان تصریح کرده و همین حس مبنای بسیج را فراهم آورده است.(16)
از نظر گاسفیلد یک جنبش اجتماعی زمانی بهوجود میآید که اعضای یک جامعه به این آگاهی مشترک دست یابند که برخی قواعد اجتماعی خاص، دیگر بدیهی و قطعی نیستند و میتوان دربارة آنها تردید روا داشت.(17)
از نظر رالف ترنر و لوییس کیلیان، یک جنبش اجتماعی جماعتی است که با یک آهنگ مشخص در جهت ترویج تغییرات یا ایستادگی دربرابر تغییرات در جامعه یا گروهی که آن جماعت بخشی از آن است، عمل میکند.(18) به اعتقاد آن ها، جنبشهای اجتماعی بهطور همزمان ابزاری برای عینیتبخشیدن به تلاش شخصی برای کسب هویت و ابزاری برای خلق ارزشها در جهان پیرامون هستند.(19)
یک جنبش اجتماعی را نمیتوان همچون یک ابژه در قالب و چهارچوبهای تحلیلگران طبقهبندی کرد، بلکه جنبش اجتماعی یک رویداد گذرا، یک فرایند خودجوش مبتنی بر دانش و دانش فنی اعضای آن، یک محصول جمعی و تدریجی نهتنها بازیگران آن بلکه محصول جمعی گیرندگان و مخاطبان جنبش و ناظران بیطرف نیز است.(20)
از دیدگاه هربرت بلومر، جنبشهای اجتماعی را میتوان اقداماتی دید که هدف آنها تأسیس نوعی نظم جدید زندگی است. آنها ریشه در شرایط ناآرام دارند و قدرت انگیزش خود را از یکسو از نارضایتی از شکل جاری زندگی میگیرند و ازسوی دیگر، از آرزوها و امیدهایشان برای یک طرح یا نظام جدید زندگی. مراحل مختلف یک جنبش اجتماعی چگونگی ظهور یک نظم جدید زندگی را ترسیم میکند. در آغاز یک جنبش اجتماعی بدون شکل است، تشکیلات ضعیفی دارد و فاقد صورت است؛ رفتار اجتماعی در سطح ابتدایی است... و سازوکارهای تعامل، ابتدایی و خود جوشند. جنبش اجتماعی بهتدریج که توسعه مییابد، ویژگی یک جامعه را پیدا میکند، سازمان و صورت به خود میگیرد، مجموعهای از آداب، سنتها، رهبری مستقر، تقسیـم کار پایدار، قواعد اجتماعی و ارزشهای اجتماعی ـ و بهطور خلاصه یک فرهنگ، سازمان اجتماعی و طرح جدیدی از زندگی ـ پیدا میکند.(21)
در مجموع، حداقل چهار علامت و ویژگی مشترک را در تمامی جنبشهای اجتماعی اعم از متعارف و جدید میتوان یافت: 1. جنبشها حول محور یک یا چند تضاد و شکاف در جامعه شکل میگیرند، مانند شکافهای سیاسی، جنسیتی، قومی، طبقاتی و ... ؛ 2. شکلگیری آموزهها، ایدهها و شعارهای مشترک میان هواداران جنبش و احساس آگاهی، هویت و همبستگی میان آنها؛ 3. روابط میان طرفداران جنبش تنها به احزاب، نهادها و سازمانهای بزرگ بوروکراتیک متکی نیست بلکه به شبکههای وسیع روابط غیر رسمی نیز اتکا دارد؛ 4. در تمام جنبشها باید امکانِ شکل خاصی از اعتراض جمعی و سیاسی وجود داشته باشد. معمولاً امکان این اعتراض وقتی فراهم میشود که یا ساختارهای دولت اجازة فعالیت به جنبشها را بدهند، یا دولت ضعیف باشد و قادر به کنترل فعالیتهای جنبشها نباشد و یا نیروی ناشی از بسیج مردمی جنبش چنان قوی باشد که دولت نتواند آن را کنترل کند.(22)
سرانجام آن که جنبشهای اجتماعی پدیدههایی «گفتمانی» و «دیالکتیکی»اند. گفتمانی از اینروی که در هر دورة تاریخی برحسب شرایط سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مختلف، شکل ویژهای به خود میگیرند و دیالکتیکی از آن روی که جنبشهای اجتماعی تضاد و تعارض میان نیروهای مختلف برای ایجاد تغییر و یا جلوگیری از تغییر است. بدینسبب میتوان سه دورة تاریخی را برای بررسی جنبشهای اجتماعی مورد توجه قرار داد که از نظر شکل و ماهیت تفاوتهای اساسی میان آنها وجود دارد: دوران «کلاسیک یا پیشاصنعتی»، دوران «مدرن یا صنعتی» و دوران «پستمدرن یا پساصنعتی». در هر یک از این دورهها، جنبشهای اجتماعی مختلفی ظهور یافتند که هرکدام بهعلت فضای گفتمانی متفاوت، از تفاوتهای اساسی در ماهیت و ویژگیها برخوردارند. در این اثر تلاش میگردد تا حد ممکن با تمایزگذاری میان سه دورة کلاسیک، مدرن و پسامدرن، به تعریف و ارائة ویژگیهای جنبشهای اجتماعی بپردازیم.