اشک یتیم
از زمانی که برای نخستین بار با این شعر پروین اعتصامی به نام "اشک یتیم" در دوران دبستانم آشنا شدم، تا کنون آن را به خاطرم سپرده و شاعر و شعرش را گرامی می دارم:
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی * فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست ** پرسید زان میانه یکی کودک یتیم * کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست ** آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست * پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست ** نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت * این اشک دیدهٔ من و خون دل شماست ** ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است * این گرگ سالهاست که با گله آشناست ** آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است * آن پادشا که مال رعیت خورد گداست ** بر قطرهٔ سرشک یتیمان نظاره کن * تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست ** پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود * کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست.
روحش شاد.
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۲/۱۱/۲۰ ساعت 11:16 توسط دکتر مهدي رهبري
|