ابو على سینا [دانشمند، فیلسوف و طبیب مشهور ایرانی قرن پنجم قمری و یازدهم میلادی] از نوابغ روزگار بوده و همین امر زندگانی او را به علت انتظار مردم و حاکمان از وی تلخ نمود. با این وجود، هیچگاه از شادی و لذت دست بر نمی داشت. او بسیار شوخ طبع و بذله گو بود و حتی در موارد زیادی در میان کلاس درس و یا پس از آن به شوخی و درآوردن شکلک برای شاگردانش مبادرت می کرد. ابن سینا به علت مطالعات و تفکرات و روحیه ی جستجوگری گسترده و همچنین به علت مسافرت های بسیار و حتی اذیت و آزار از سوی حاکمان، هرگز ازدواج نکرد. حتی خود او یکی از شروط ازدواج را داشتن وقت کافی و تمکن مالی برای خانواده می دانست. اما این مساله هرگز سبب آن نگردید که وی از زنان دوری جوید. بلکه هرگاه فراغتی حاصل می شد، به سراغ زنان می رفت. حتی در مورد او نوشته اند که به ازدواج موقت و معاشقه با زنان چنان علاقه مند بود که آن را درمان همه ی امراض می دانست. ابن سینا به علت همین افراط در سن ۵۸ سالگی و در همدان بر اثر بیماری قولنج درگذشت.[ کلمه قولنج از ریشه قولون یا همان colon یونانی گرفته شده است. در علم پزشکی قدیم بیشتر به دردهای پیچشی و ناراحت‌کننده ی شکم و اعضای مجاورش بدون آنکه دلیل واقعی آن را بدانند، قولنج می‌گفتند. در ضمن درد هر عضوی از بدن در کنار بیماری‌های دیگر، به قولنج هم نسبت داده می شد، مثل قولنج کلیه، قولنج کبد، قولنج روده، قولنج نوزادی و ... . غیر از ابوعلی سینا، افراد بسیار و معروف دیگری نیز چون یعقوب لیث صفار و دکتر سعید نفیسی به علت قولنج از دنیا رفته‌اند.] وقتی شاگرد وفادارش ابوعبید به ابن سینا تذکر می داد که دست از زیاده روی در شهوت بردارد، وگرنه به قول خودِ استاد این مساله سبب کوتاهی عمر می گردد، ابن سینا همواره در پاسخ می گفت: « کیفیت زندگی مهم است نه کمیت آن.» این مساله را بسیاری از نویسندگان تایید نموده اند. از جمله: ( سید محمود مرعشی حسینی نجفی، شرح حال و افکار و آثار و عقائد و نظرات نوابغ غرب، ص 21، بی‌تا) اما بهترین روایت همانی است که توسط ابوعبید جوزجانی شاگرد ابن سینا نقل شده است:

« زیاده‏روى در شهوات [از راه حلال یا همان صیغه] سرانجام جسم نیرومند شیخ را فرسوده کرد. به هنگامى که علاء الدوله با تاش فرّاش مى‏جنگید- و ابن سینا نیز به عنوان طبیب همراه وى بود- بیمارى قولنج گریبان شیخ را گرفت. شیخ از ترس آن که مبادا در هنگامه ی کارزار و فرار امیر، زمین‏گیر شود و از همگامى با او بازماند، در یک روز هشت نوبت دستور تنقیه داد. [تنقیه یا اماله به فرو کردن آب یا هر مایع شفاکننده ی دیگر به داخل روده ی بزرگ جهت پاک کردن روده و بدن از سموم و بیماری ها گفته می‌شود.] بر اثر این زیاده‏روى، روده‏هایش زخم شد. چون در کار درمان ورزیده بود، خویشتن را با داروهاى مناسب اندکى بهبود بخشید، اما سرانجام علیل گشت؛ زیرا در غذا خوردن پرهیز نمى‏کرد و از همنشینی با زنان نیز (از طریق حلال) دست‏ برنمی داشت. در نتیجه بیمارى قولنج وى گاهى دردآور مى‏شد و زمانى تسکین مى‏یافت، تا آن هنگام که در رکاب علاء الدوله به سوى همدان رهسپار گردید. در این سفر بیمارى شیخ به شدت گرایید، چون به همدان رسید دانست که نیروى جسمانى خود را چنان از دست داده که دیگر از غذا و دارو کارى ساخته نیست؛ از این رو از درمان خویش دست کشید و گفت: « مدبر تن من از تدبیر فرو مانده و درمان بی فایده است.» چند روزى بر این حال بود تا دیده از جهان فرو بست. جسم اش را در همدان به خاک سپردند. در آن هنگام پنجاه و هشت ساله بود». (رساله اضحویه، تصحیح، مقدمه و تعلیق: حسین خدیو جم، ص ۲۴) حتی نقل است زمانی که بو علی در حال مرگ بود، به شاگردش گفت: ابوعبید برخیز و از شهر برایم زنی بیاور. عبید به او هشدار داد که این کار برای سلامتی شما زیان دارد، اما شیخ اصرار و دعوا کرد و عبید نیز از روی ناچاری امر شیخ را اطاعت نمود. شیخ نیز در عین معاشقه و در آغوش آن زن درگذشت. گزارش شده است: وقتی شیخ آثار مرگ را در خود مشاهده کرد، از جمیع گناهان خود توبه نمود و آن‌چه را داشت به فقرا بخشید و غلامان را آزاد کرد و ختم قرآن نمود و در حال احتضار شعری سرود و این سخن را ‌گفت: « ... سرانجام دانستیم که هیچ ندانستیم.» ( زندگی‌نامه شیخ، بنیاد علمی و فرهنگی بوعلی سینا).