مقاله ی جهانی شدن و متون سیاسی
جهانی شدن و متون سیاسی
در مجموعه مقالات ایران، سیاست، آینده شناسی، مرکز نشر دانشگاهی، 1391
دکتر مهدی رهبری
چکیده
جهان تا كنون دو دورۀ تاريخي را از سر گذرانده و وارد مرحله سوم گشته است. دوران قديم با محوريت دولت- شهري و دوران جديد با محوريت دولت- كشورها گفتمان غالب در عصر خود بوده اند كه با وجود تفاوت در ديدگاهها، شباهت هاي زيادي با يكديگر دارند. مواضع استعلايي در انديشه، تمايزهاي بنيادين، روايتهاي كلان، سوژه سازي، تأكيد بر اوصاف ذاتي انسان، قطعيت، وحدت و بساطت، امكان بازنمايي واقعيت، غيريت سازي و ... همگي مشتركات گفتمان قديم و مدرن محسوب مي گردند. در حالي كه جهاني شدن و پيدايش دهكدۀ جهاني كه نمونه های آن اينترنت، ماهواره و تجارت جهاني است، سبب ظهور گفتماني شده است كه از نظر فلسفي و تنوع فرهنگها، بر نفي ارزشهاي جهانشمول، تكوين هويت هاي متكثر و نفي هويت هاي جمعي، فروپاشي هويت هاي ساختگي پيشين، رفع محروميت از خود مختاري فردي، سنخيت اخلاقي، تنوع زيست جهان ها، فروپاشي قطعيتها، تمركز زدايي در همۀ زمينه ها و ... بنا گشته است. در حالی که متون درسي در ايران كه در بر گيرندۀ عناصر سنتي و مدرن اند، فاقد عناصر مرتبط با جهاني شدن بوده، بلكه در محدودۀ جغرافيايی خاص و فضاي ذهني محدود، محصور گشته اند و لذا آنها را از گردونه تحولات جهاني بازداشته که در آينده و در صورت تداوم، از تعاملات جهاني و علمي نیز باز خواهد داشت.
واژه های کلیدی:
جهانی شدن، معرفت شناسی، هویت، فرهنگ، تفاوتها و تمایزها، گفتمان، کثرت گرایی، سنت، مدرنیته
مقدمه
زمانی گمان می رفت که زمین مسطح است و ترکیبی است از آب و آتش. به جز مردم یونان، ایران و به تدریج ژرمن ها دیگر هیچ انسانی نیست و کسب منافع جز از راه نبرد مقدور نمی باشد. در آن زمان، قدرت انسان به غلبه بر طبیعت تعریف می شد. ( تی بلوم، 1373: 73-60)
پس در زمانی دیگر بشر بدین نتیجه دست یافت که زمین گرد است و ملت های مختلفی با آداب و رسوم مختلف در آن زندگی می کنند. بدین سان به جستجو پرداخت تا به کشفیات جدیدی رسید. اما مانند گذشته، جنگ تنها راه حفظ خویش و غلبه بر دشمن بود. ( عالم، 1377: 15-4 )
اما مدتی است که جهان تغییر یافته است. این بار زمین نه مسطح است و نه گرد، بلکه شبکه ای است. شبکه ای از انسان های به هم پیوسته و مرتبط که در کمترین زمان و کوچکترین مکان قرار دارند. Barnett,2001) ( جهانی به اندازه یک دهکده که سرعت انتقال پیام و ارتباط در آن بسیار بالاست و همه ساکنان این دهکده از تحولات پیش آمده متاثر می شوند. در چنین جهانی سیاست پنهان، قدرت عریان، خوداتکایی اقتصادی، ستیز فرهنگی و به ویژه دولت انحصاری معنا ندارد. مسئله اصلی، انتخاب میان تنوعات است. ( Rapping, 1994 )
دیوید هاروی جهانی شدن را فرآیندهایی می داند که جهان را فشرده می کنند و به شکل گرفتن فضای جهانی واحدی کمک می کنند. ( Harvey, 1989: 241) مالکوم واترز معتقد است که جهانی شدن فرآیندی است که تمام کره زمین را در بر می گیرد که سبب کاهش فزاینده قید و بندهای جغرافیایی می شود. ( واترز، 1379: 10 ) بر اساس دیدگاهی دیگر از مارتین آلبرو، جهانی شدن عبارت است از تعمیق سطوح همکاری و اعتماد متقابل کشورها که نتیجه آن شکل گیری جامعه جهانی است. (حاجی یوسفی،1379: 75)
جیمز روزنو، جهانی شدن را ارتباط میان سطوح مختلف برای ادغام اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیک معنا می کند. (Rosenau,1998:31-32 ) از نظر صادق جلال العظم نیز پدیده ای که با آن روبه رو هستیم، سرآغاز مرحله تولید و سرمایه جهانی است، یعنی دوره نفوذ سرمایه داری به عمق جوامع. ( A- Azmeh,1993 ) در حالی که از دیدگاه فرهنگ رجایی، « جهانی شدن» دسته ای از روندهای پیچیده اما متمایز در حوزه های سیاست، اقتصاد، فرهنگ و اندیشه است که همه چیز را متحول می کند، اما برآمده از « تاریخ » است. این پدیده یک روند است، نه یک طرح، دوم این که جهانشمول است و سوم آن که کلان است و همه ابعاد زندگی را در بر می گیرد. ( رجایی، 1380: 30-27 )
آنتونی گیدنز نیز در خصوص جهانی شدن می گوید: مدرنیته به فرآیندی منجر می شود که می توان آن را « دوری گزینی» نامید. به این معنا که روابط اجتماعی دیگر به محل های خاص وابسته نیست. روابط با کسانی که حضور فیزیکی ندارند، بیش از پیش به صورت ویژگی جهان مدرن درمی آید. دریافت این پدیده در طنین جذاب و موثر آگهی شرکت « ای تی اندتی» « دست دراز کنید و دست کسی را بگیرید» ، به خوبی آشکار است. این پدیده در بحث های اخیر درباره روابطی واقعی که در فضای ارتباطات الکترونیکی برقرار می شوند، موضوع تأمل عمیقی است. همچنین مدرنیته از نگاه وی شامل فرآیند وابسته ای معروف به « نهفتگی زدایی» است. این فرآیند متضمن « خارج ساختن روابط اجتماعی از زمینه های محلی کنش متقابل و نوسازی آن ها در پهنه های نامحدود زمانی – مکانی است». گیدنز همانند زیمل نوع عمده نهفتگی زدایی را در گسترش اقتصاد پولی می بیند و از بعضی جهات، همانند دورکیم، نوع دومی از نهفتگی زدایی را در اتکای فزاینده به کارشناسان حرفه ای و فنی می داند. در هر حال، از نگاه گیدنز، جهانی شدن امری اجتناب ناپذیر است و نتایج خاص آن قابل پیش بینی نیست. جهانی شدن یک فرآیند تحول غیر یکنواخت است که ضمن ایجاد پیوستگی و هماهنگی، موجب گسستگی نیز می شود. ( گیدنز، 1377: 77 )
برجسته ترین فرد در فرمول بندی و تعیین ویژگی های مفهوم نظریه جهانی شدن، رولاند رابرتسون است. از نگاه او، « جهانی شدن یا سیاره ای شدن جهان مفهومی است که هم به تراکم جهان و هم به تشدید آگاهی درباره جهان به عنوان یک کل، هم وابستگی متقابل و واقعی جهانی و هم آگاهی از یکپارچگی جهان در قرن بیستم اشاره دارد. » ( Robertson, 1992: 8
در مجموع می توان جهانی شدن را فرآیندی دانست که به واسطه آن، روایت های فراگیر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، فرای محدوده دولت- ملتها شکل می گیرد و به تدریج در محدوده دولت – ملتها و فرای آن ها اجرا و اعمال می شود. این روایت ها گاه به صورت همزیستی با روایت های خرد ( محلی، ملی و منطقه ای) ، گاه در تلفیق و گاهی نیز به شکل متعارض با آن ها ظاهر می شوند. عناصر تشکیل دهنده این نظام جهانگیر شامل افراد، گروه های داوطلبانه، واحدهای محلی، مناطق، گروه های قومی، دولت- ملت ها و انواع کنشگران فراملی چون شرکت های چند ملیتی، سازمان ملل، نهادهای حامی حقوق بشر، محیط زیست، حقوق زنان، کودکان و ... است که به عنوان ویژگی های یک « واقعیت» جهانی تلقی می شوند.
گذشته از عرصه های عینی، با شکل گیری گفتمان جدید، حوزه های دانش (Knowledge) نیز به چالش فرا خوانده شدند و تعاریف قدیم به بازسازی خود می پردازند. در حالی که برخی کشورها در حوزه معرفت شناسی درون گفتمان سنت و مدرن سیر می کنند، تحولات جدید به مسیر تکاملی و تحمیلی خود ادامه می دهد، بدون آنکه آنها عرصه ذهنی و فلسفی (Subjective ) خود را با تحولات عرصه عینی ( Objective ) همراه سازند. از آنجا که پایه شناخت جوامع را آموزش تشکیل می دهد، متون آموزشی این جوامع نیز از جمله ایران با ضرورت های دوران جدید هماهنگ نیست. لذا در این صورت ورود به عرصه جهانی و تاثیر پذیری از آن بدون هیچ گونه آمادگی سبب خودباختگی و یا کناره گیری و مقابله خواهد شد که هر یک از آن ها نتایج زیان بار بسیاری به همراه خواهند داشت.
الف. معرفت شناسی در دوران پیشا جهانی شدن
معرفت شناسی فلسفی در دوره های پیش از جهانی شدن، بر یکسری پیش فرضهای کلی و اساسی بنا شده بود که تا دهه 70 میلادی که مقولات آن دچار تغییرات بنیادی شده است، از این اصول دنباله روی می کرده است. در این دوران، تمامی نظریه ها، از تحولات صنعتی شدن، ناسیونالیسم، رقابت میان دولت ها، ستیز میان ملت و حکومت و یا رابطه میان آن دو، آزادسازی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، گسترش بوروکراسی و ...متاثر بوده اند که بر نوع معرفت شناسی آنها در خصوص مسائل تاثیر می گذاشت.
علوم اجتماعی در دوران مدرن، بر برداشت خاصی از « سیاست» شکل گرفته است. تحول سیاست جدید که کلیه علوم نیز متاثر از آن بوده، بر پایه خصوصیت اصلی نظام سیاسی مدرن یعنی دولت – ملت بوده است که وظیفه سازماندهی سرزمینی حیات سیاسی تحت یک مرجع اقتدار واحد مشروع را بر عهده داشته و از انحصار اجبار مشروع، حدود قدرت تخصیصی و توزیعی و نظارت بر قلمرو عمومی برخودار است.(Almond,1978:53)
سیاست و دولت بر نظریات علمی مدرن که دارای کارکردهای اساسی همچون تامین نظم و امنیت، تنظیم و اجرای قانون، تامین معیشت جامعه، رفع موانع توسعه یافتگی و ... است و بالاترین مرجع تصمیم گیری نیز محسوب می گردد، سایه افکنده و کلیه مطالعات علمی در این دوره تحت تاثیر اقتدار و قدرت دولت بر اصولی چون نظم، امنیت محوری، توسعه گرایی و ... بنا گردیدند.(Simon,1995:21-36)
پس از جنگ جهانی دوم که دوران حاکمیت «تجدد سازمان یافته» است، عنصر سازمان و انضباط، جایگاه خاصی در علوم اجتماعی می یابد. در علم الاجتماع اولیه، جامعه و فرد، فعال و خلاق و ساخت دولت و قدرت، منفعل و کارپذیر تلقی می شد. اما در فرایند تحول این گفتمان و با ظهور دانش جدید، بتدریج جامعه و فرد منفعل و دولت و قدرت فعال می شوند. دولت، سازمان بخش حیات اجتماعی و فردی می شود و فرد یا به عنوان دریافت کننده خدمات دولتی و یا به صورت ذره پراکنده در جامعه تلقی می گردد. بدین سان دولت نیاز فزاینده ای به شناخت جامعه و فرد پیدا می کند تا بتواند سیاستگذاری های لازم را انجام دهد. برای این شناخت نیز، تعبیه ابزارهای مناسب ضرورت می یابد. بدین سان جامعه و فرد به داده های اطلاعاتی لازم برای چنین شناختی تبدیل می شوند. لازمه این شناخت ظهور «روش شناسی هایی برای پژوهش های تجربی و آماری» است و همین روش شناسی ها بر معرفت شناسی این دوران غلبه می کند. به جز دولت رفاهی که نیازمند معرفی سیاست گذارانه برای کشف نیازهای اجتماعی و دخالت در حل و رفع آنهاست، احزاب و شرکت های بزرگ تولید کننده و توزیع کننده اقتصادی و نیز مراکز علمی و دانشگاهی- که هرچه بیشتر درون مقتضیات معرفت سیاست گذارانه جذب میشوند- نیازمند شناخت های خاص خود از جامعه و فرد هستند. علوم سیاسی انتخاباتی و جزبی آن چیزهایی را در بافت پیچیده جامعه می شناسد و کشف می کند که به درد علایق مربوط بخورند و چنین کشفی خود به معنی به صف کشیدن امور به شکلی دلخواه است. همچنین شرکتهای بزرگ نیازمند شناخت جامعه مصرف کننده هستند و چنین شناختی مستلزم کاربرد علم آمار و پژوهش اجتماعی تحزبی است. (Easton,1967:16)
بدین سان میان روش شناسی های علمی، سرمایه داری سازمان یافته، جامعه مصرفی، احزاب، جامعه توده ای، دولت رفاهی و سیاست های اجتماعی در این عصر رابطه اندامواری به وجود می آید. جلوه های روش شناسی این دوران را می توانیم در بررسی های آماری، کشف قواعد حاکم بر رفتار، رفتار شناسی، نمونه گیری و شیوه های مختلف برای کشف یا وضع الگوهای رفتاری مورد نیاز دولت، احزاب و شرکت ها بیابیم. تبعات این روش شناسی نیز روشن است. در علوم اجتماعی از این دیدگاه باید قواعد اجتماعی را از روی خود فهمی ها و گفتار و رفتارهای فرد کشف کنیم و نه از روی خواست های عقلانی. این روش شناسی خصلتی انتزاعی دارد و فرد را از درون مجموعه روابط اجتماعی انضمامی تجرید می کند و به کار می برد . درنتیجه، مصرف کننده و رای دهنده به مثابه موجودی انتزاعی ظاهر می شود. (Eulau,1967:36)
از سوی دیگر هسته اصلی این معرفت سازمان یافته، رویکردی توسعه محور و تکامل گرا به شیوه ای سیستمی و اصالت کارکردی است. در این گفتمان، نقش و کار ویژه های ساختاری ، انسجام و تکامل فونکسیون جامعه و دولت و نظام مندی، مفاهیم اصلی به شمارمی آیند. مفهوم این گفتمان مفهوم سیستم است که در آثار بسیاری از نویسندگان از جمله پارسونز، مرتون، استوین و روستو و دویچ مطرح می شود. می توان گفت که نظریه پارسونز ذهنیت اصلی گفتمان تجدد سازمان یافته است که فهم از فرد و جامعه را تنها به صورت سیستمی متصور می داند. سیستم به حفظ انسجام و جلوگیری از بروز تعارض در درون خود تمایل دارد. به نظر او، تغییر، چیزی جز بروز انفکاک ساختاری، پیدایش تنش و بازگشت به همبستگی و انسجام در سطحی بالاتر نیست.( سو،1378: 52-31 )
به طور کلی علوم اجتماعی عصر تجدد سازمان یافته که پس از جنگ جهای دوم غلبه داشته است، ترکیبی از روش های کمی تجربی، تحلیل های سیستمی و کارکردی و نظریه تکامل و نوسازی است که کمابیش در اغلب نظریات علمی مشاهده می شود.
به دنبال مباحث بالا، یکی دیگر از ویژگی های علمی عصر پیشاجهانی شدن، ماهیت «هنجاری- تجویزی» آنهاست. معرفت شناسی اثبات گرا، در مقابل سایر نظریات وگفتمانها، مدعی شناخت حقیقت و واقعیت است. چنین علمی مدعی است که تنها خود به شناخت و درک حقیقت قادر هستند، از این جهت به سوی رویکرد تجویزی روی آوردند. برای مثال در اکثر آثار این دوران، توسعه کشورها خطی، غیرقابل برگشت و غایی است و تنها یک مدل و آن هم مدل غربی شایسته تقلید است. اندیشه فوق در ذهن مالینوفسکی مردم شناس به این صورت تجسم می یابد که «توسعه فرهنگی در جوامع ابتدایی نتیجه برخورد بین یک فرهنگ عالی و فعال (فرهنگ غرب) و یک فرهنگ ساده و منفعل (فرهنگ سنتی) است.» ( مالینوفسکی،1379 )
در سایر زمینه ها نیز علوم اجتماعی این دوره به صورت تجویزی اعمال عقیده می کرد. این که تنها از راه تجربه میتوان به حقیقت دست یافت و عقل سوژه محور، خودسامان و خود بنیاد، خودفهمی و جهان فهمی که بر فراز تاریخ و طبیعت ایستاده و فارغ از هر تقیدی به متن هستی، سنت، زبان و تاریخ به فهم جهان دست می یابد. عقل مدرن به عنوان نیروی فعال و خلاق تصور می شود که سرنوشت انسان را در تاریخ رقم می زند و جهان و جامعه را به دلخواه خود، فارغ از قیود سنت و تاریخ، از نو می سازد. چنین تجویزی در همه عرصه ها قابل مشاهده است. ( احمدی،1373: 24-18 )
مسئله مهم دیگر در علوم اجتماعی که همواره به چالش میان جوامع و تمدنها انجامیده است، مسئله « هویت و غیرت» است. هویت سرچشمه معنا و تجربه برای مردم است. همان طور که براون می نویسد: ما هیچ مردم بی نامی نمی شناسیم، هیچ زبان یا فرهنگی سراغ نداریم که بین خود و دیگری ، ما و آنها، تمایز برقرار نساخته باشد... شناسایی خویشتن- که همواره نوعی ساختن محسوب می شود، صرفنظر از این که تا چه حد همچون یک کشف احساس شود- هرگز به تمامی از داعیه های شناخته شده به طرق خاص به وسیله دیگران جدایی پذیر نیست. اهمیت تمایزها و تنش ها حتی در شرایط نبود تضاد منافع، از این جنبه هویت ناشی می شود. (Brown,1999:790) مانوئل کاستلز اظهار می دارد، برداشت من از اصطلاح هویت، عبارت است از فرایند معناسازی براساس یک ویژگی فرهنگی یا مجموعه به هم پیوسته ای از ویژگی های فرهنگ که بر منافع معنایی دیگر اولویت داده می شود. برای هر فرد خاص یا برای هر کنشگر جمعی ممکن است چندین هویت وجود داشته باشد، اما این کثرت برای خودبازنمایی و کنش اجتماعی، سرچشمه تنش و تناقض است. هویت منبع معنا برای خودکنشگران است و به دست خود آنها از رهگذر فرایند فردیت بخشیدن، ساخته می شود. هویت سازمان دهنده معناست. معنا به منزله یکی شدن نمادین کنشگر اجتماعی با مقصود و هدف کنش وی است.( Castel,1997:7 )
تمام هویت ها برساخته میشوند. اما چگونه، از چه چیزی، توسط چه کسی و به چه منظوری؟ برای ساختن هویت ها از مواد و مصالحی چون تاریخ، جغرافیا، زیست شناسی، نهادهای تولید و بازتولید، خاطره جمعی، رویاهای شخصی، دستگاه و جهاز قدرت و وحی و الهامات دینی استفاده می شود. اما افراد، گروه های اجتماعی و جوامع تمامی این موادخام را می پرورانند و معنای آنها را مطابق با الزامات وحی و پروژه های فرهنگی که در ساخت اجتماعی و چارچوب زمانی و مکانی آنها ریشه دارد از نو تنظیم می کنند.
در علوم اجتماعی پیشاجهانی شدن، با تمایز هویتها مواجهیم. هویت هایی که سبب تفاوت میان من و ما با دیگران می شود که بدین ترتیب مفهوم « دیگری یا غیریت» شکل می گیرد. نظریات علمی این دوران در مکتب های مختلف فکری و عملی، همگی غیریت هایی را برای خود درست کرده اند. به گفته ادوارد سعید شناخت من، با تمایز از دیگری امکان دارد. از دیدگاه او غرب هویت خود را در سایه نفی تمدنها، فرهنگها و در کل هویت های دیگر(شرق) پیدا کرد. چنین فرایندی به وضوح در تمامی صور علمی مشهود است. از جمله سنت که یکی از غیرتهای اساسی تجدد است. از دیگر غیرتهای اساسی می توان به تمایز وحشیان و متمدنان، جنون و عقل، علم و غیر علم، جامعه طبیعی و جامعه مدنی و ... از یکسو و هویت های محدودکننده ساختاری چون هویت طبقاتی، تحدید جنسی، تقابل دولت و جامعه مدنی، دین و دنیا، نژاد و قومیت، ناسیونالیسم و آزادیخواهی و ... از سوی دیگر اشاره کرد.( سعید،1377: 364 )
هویت سازی در جوامع عقب افتاده نیز به دو شکل داخلی و خارجی ظهور یافت. در ابعاد داخلی، به شکل طرح مسئله قومیت ها، مذهب گرایی، تفاوت زبانی، ستیزهای فرهنگی، بحث اقلیت و اکثریت، منطقه گرایی؛ و در ابعاد خارجی نیز به شکل تعارض میان غرب و شرق و ... که همراه با سوءظن بوده است. در مراکز علمی و غیر علمی این دسته از جوامع، غیریت سازی جهت ایجاد وحدت داخلی که بیشتر در راستای اهداف سیاسی استفاد می شود، نقش اساسی ایفا نموده، به گونه ای که با پدیده ای به نام مقررات گرایی و یا تدوین قواعد و چارچوب های دفع آنچه تهاجم اقتصادی، فرهنگی و سیاسی خوانده می شود مواجهیم.
از دیگر مفاهیمی که بر علوم اجتماعی پیشامدرن تاثیر گذارده است، مفهوم «پیشرفت» است که زاییده عصر روشنگری است. این مفهوم از همان ابتدا ناظر به این معنا بود که با به کار بستن دانش مبتنی بر عقل و تجربه می توان نهادهای اجتماعی سالم و دقیقی را بنا نهاد که به کمک آنها بتوان در جهت سعادت، رفاه و خوشبختی انسانها، گام برداشت و آنان را از فقر، بی عدالتی، بی رحمی و استبداد آزاد ساخت. در علوم اجتماعی و انسانی این دوران، نهادهای انسانی جریاناتی خودساخته، خودآفریده و تابع پیشرفت و بهبود تلقی می شوند. پیشرفت اساسا" یک اقدام انسانی است. پیشرفت متضمن به کارگیری عقل انسانی (خردورزی) در عرصه وظیفه یا رسالت ایجاد دنیای بهتری است که مناسب با نیازهای انسانی باشد. علم و موارد کاربردها و استفاده های تکنولوژیک مبتنی بر علم، منابع و ابزارهای اصلی پیشرفت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی به شمار می روند. ( گیلیس،1379)
از دیگر مواردی که علوم اجتماعی دوران پیشاجهانی شدن را تشکیل می دهد، مساله تقارن یا تفکیک میان زمان و مکان است. درجوامع ماقبل مدرن، فضا و مکان در سطح وسیعی برهم منطبق بودند و با هم تقارن داشتند، زیرا وجوه و ابعاد فضایی و فاصله ای زندگی اجتماعی برای اکثر اعضای جامعه تحت سلطه فعالیت های بومی شده و منطقه ای قرار دارند. ظهور مدرنیته به گونه ای فزاینده فضا (فاصله) را از مکان جدا می کند و آن دو را از هم دور می سازد، یعنی از طریق تقویت رابطه های بین دیگران «غایب» که از نظر مکانی از هرگونه شرایط موقعیت مسلم کنش متقابل رویاروی دور است. در شرایط مدرن، مکان به گونه ای فزاینده دستخوش تغییرات پی در پی می شود. به عبارت دیگر منطقه ها و محل ها به طور همه جانبه و سراسری تحت تاثیرات اجتماعی کاملا دور از آنها قرار می گیرند و توسط این تاثیرات اجتماعی شکل می گیرند. چیزی که ساختار محل و منطقه را می سازد، صرفا" آن چیزی نیست که درصحنه حضور دارد؛ « شکل مریی » محل و منطقه، پنهان کننده روابط دور و بعیدی است که ماهیت آن را تعیین می کنند. ( Morley,1996:115 )
مفهوم مهم دیگری که در نظریه های علمی بر آن تاکید شده و در عصر جهانی شدن نیز از اهمیت اساسی برخوردار می گردد، گروه های مرجع هستند. گروه مرجع گروهی است که به هنگام قضاوت به آن رجوع می کنیم؛ گروهی که عقاید آن حداقل در یک مورد خاص در حکم قضاوت های مورد تایید ماست.
اصطلاح گروه مرجع برای اولین بار در سال 1942 توسط یکی ازجامعه شناسان آمریکایی به نام هایمن مطرح شد. وی با بررسی های خود نشان داده رفتارها ممکن است از گروهی ناشی شود که شخص عضو آن هم نباشد ولی برای وی حالت چارچوب قضاوت را داشته باشد. گولد و کولب نیز معتقدند این اصطلاح اشاره ای است به گروهی اجتماعی که فرد احساس می کند با آن شناخته می شود و آرزو می کند که هویتش با آن مرتبط باشد. در نوشته های چ. هـ.کولی به مقدار زیاد در مورد «دیگران» و«نقشی که این دیگران» در تفسیر و تاویل «تصور کنشگر از خود» و درک و فهم رفتار اجتماعی او ایفا می کنند، سخن گفته اند. سولیوان این اندیشه را از نو با این بحث مطرح می کند که با معنی بودن «دیگران» نوعی «انتخاب» در شناسایی با آن دسته از «دیگران» است که کنشگر با آنان در تماس است. از دیدگاه مرتون و کیت نیز تنها گروه های مرجع را به گونه ای قابل تصور می توان منبع نگرشها و هنجارها دانست. چنین گروه هایی موجد «قشربندی» های معنی دار و مهم موضوعات اجتماعی اند و اعضای یکسان شده را به چنین طبقه بندی هایی ارجاع می دهند. ( رفیع پور،1377: 441-439 )
در این دوران ما با هویت های نسبتا" ثابت و غیرسیال افراد، گروه ها و جوامع مواجهیم که به تدریج و گاهی دچار تغییر می شوند و مطالعه گروه های مرجع را که شکل دهنده به این هویت ها و هنجارها و رفتارها هستند، آسان می نمایند، به عبارت دیگر، علوم اجتماعی این دوران با گروه های مرجع نسبتا" ثابت، شناخته شده، بیشتر ملی و قومی، موثر و ... سر و کار داشته است که از اهمیت بسیار برخوردار بوده است.
در مجموع آن که علوم اجتماعی قبل از تاثیرگذاری فرایند جهانی شدن، با ترسیم مرزها و خط کشی های بسیار- چه درکشورهای پیشرفته و چه در کشورهای عقب مانده- به تقسیم بندی هایی مبادرت کرده است که بزرگترین تاثیر و رسالت جهانی شدن، گسستن این مرزها در همه حوزه های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی می باشد. در این دوران تحت تاثیر تحولات و واقعیتها، با جهان غیر یکپارچه و چندگانه ای در همه عرصه ها مواجهیم؛ جهانی که بیشتر طرد و نفی دیگری است که به فاصله هر چه بیشتر میان اعضای جامعه جهانی منجر شده است.
جهانی شدن و تحول ذهنیت فلسفی
جهانی شدن از اوایل دهه هفتاد میلادی، تمامی حوزه های علمی را تحت تاثیر قرار داده است. یکی از نخستین حوزه هایی که مورد چالش جدی واقع شد، فلسفه علم و معرفت شناسی می باشد که با سوالاتی در باب عقلانیت، معرفت، حقیقت، روش ، ماهیت و ... همراه بود.
معرفت شناسی در دوران پیشا جهانی شدن، بر برداشت خاصی از « سیاست» شکل گرفت و بر پایه خصوصیت اصلی نظام سیاسی یعنی دولت – ملت بوده است که وظیفه سازماندهی سرزمینی حیات سیاسی تحت یک مرجع اقتدار واحد مشروع را بر عهده داشته و از انحصار اجبار مشروع، حدود قدرت تخصیصی و توزیعی و نظارت بر قلمرو عمومی برخودار بوده است. ( Almond & Powell,1978: 53 ) کلیه مطالعات علمی و معرفت شناسی در این دوره تحت تاثیر اقتدار و قدرت دولت بوده و حتی نظریه های فلسفی نیز در صدد تعریف فرد و ماهیت انسان در رابطه با سیاست و دولت برآمدند. ( Simon, 1995: 21-36 )
ملموس ترین و بیشترین تاثیر جهانی شدن را بر معرفت شناسی می توان «تغییر مفهوم سیاست و قدرت» دانست. این امر بخاطر آن است که جهانی شدن پیوندی نزدیک با بحران دولت- ملت سرزمینی دارد. هلد و مک گرو از گسست های مهم و روبه رشدی میان اقتدار رسمی و متعارف که دولت- ملت ها مدعی آنند و چگونگی تاثیر ساختارهای قدرت بین المللی، منطقه ای و جهانگیر بر رویه های بالفعل دولتها سخن می گویند. ( Held & MacGrew,1996:222 ) با گسترش فعالیت عناصر فراملی همچون سازمان های غیردولتی، حقوق بشر، بهداشت، زنان، اقلیت ها، شرکت های چندملیتی و به ویزه خارج شدن مدیریت اقتصادی از دست دولتها که لش و اوری از آن به عنوان « اقتصادهای نشانه ها و فضا » یاد می کنند (Lash & Urry, 1994: 35 ) ، مفهوم قدرت و سیاست، شکل سنتی خود را از دست می دهد. در گذشته سیاست و قدرت، در چارچوب حاکمیت دولت- ملت ها معنی می داد. درعصر جهانی شدن، دولت ها نه در عرصه داخلی و نه در عرصه خارجی، مجری و حاکم مطلق العنان نیستند و جریانات بین المللی بر تصمیم گیری آنها موثر است. از این رو قدرت پراکنده می شود و از حالت انحصاری قدرت خارج می شود.( Appadurai, 1996: 147 ) جامعه مدنی و علمی نیز که مقید به ملاحظات قدرت دولتی بوده است، با تضعیف جایگاه مرکزی دولت، از نظارت و اشراف آن خارج می گردد.( Binsbegen, 1999:298 )
تغییر دیگر در حوزه معرفت شناسی و نظریه های علمی، « درهم شکستن نظریه های عام و جهانشمول» است که همراه با دستورالعمل های هنجاری بوده است. اینک معرفت شناسی در آنچه از نگاه درونی آن، قطعیت و عینیت به شمار می رفت، دچار تردید شده است. بدین سان، مثلا تصور عینی جامعه به عنوان پدیده ای که دارای ساخت ها و کار ویژه های ثابت است (آنچنان که در علوم کارکردی مسلط بر دانشگاه های غرب مطرح می شود) نفی می شود . همچنین از این دیدگاه جدید، بر تقید دانش به متن های تاریخی و فرهنگی و عدم امکان فراغت آنها از خواستها و ارزش ها تاکید می شود. در مقابل ادعای حقیقت کلی و تقلیل گرایانه پیش از جهانی شدن، از تفرد، عدم تجانس، جزئیت و عدم مرکزیت و روایات کوچک در زندگی روزمره سخن می رود.( Best & Kellner, 2001: 283 )
معرفت شناسی جدید برخلاف مواضع قبلی، «منکر امکان نمایش واقعیت» بوده و به جای آن تنها بر امکان بازنمایی واقعیت تاکید می کند. بازنمایی در مقابل حضور امر تجربی و عینی قرار دارد. از این دیدگاه هیچ واقعیتی بلاواسطه حاضر نیست، بلکه وابسته به زبان و نشانه هاست. هیچ داده عینی شفاف و بلاواسطه ای در کار نیست و واسطه زبان همواره نمایش عینی واقعیت را ناممکن می سازد. همواره پرده زبان بر روی واقعیت کشیده شده است. ( چامسکی،1377 ) از سوی دیگر در نظریه های علمی پیشین، اساس بر استانداردسازی بود که در نوع مدرن آن این اساس درحال فروپاشی است و به جای آن تنوع و تکثر در حوزه های مختلف درحال ظهور است. همچنین عقلانیت در مفهوم محدود خود که به سوژه فردی که بر کردارهای اجتماعی مسلط بود محدود می شد، اینک مرزهای روشن خود را از دست می دهد و تمایز میان عقلانی وغیرعقلانی، امری قراردادی، گفتمانی و تاریخی به شمار می آید. ( تاجیک، 1383: 26-9 )
از این رو جهانی شدن سبب شده است معرفت شناسی ماهیت تجویزی خود را از دست دهد، ماهیتی که بیشتر جهت نفی دیگری به کار گرفته شده و هم اکنون با اعتقاد به تکثر و عدم حقیقت ثابت و جهانشمول، برای دیگری حق حیات و احترام قائل است. ( Gogwill, 1995 )
بدین سان، جهانی شدن با نقدهای اساسی به معرفت شناسی کلاسیک و مدرن همراه بوده است. از دیدگاه جدید، این علوم علیرغم تظاهر به تجزیه ارزش از واقع، خود مبتنی بر پیشداوری های ارزشی و هنجاری هستند و واقعیت های مورد مطالعه خود را بر این اساس گزینش می کنند. چنین ملاحظاتی از متن های فرهنگی خاصی بر می خیزند و بنابراین این علوم جزیی از فرهنگ هستند و نمی توانند داعیه عمومیت داشته باشند. برای نمونه، برخی روایات بزرگی که در تاریخ غرب پیدا شدند، مثل روایت ترقی و رهایی، تنها پیش زمینه و توجیه کننده نظریه های علمی هستند. بنابراین در هر عصر و زمانه ای، پیش داوری ها و روایاتی وجود دارند که بنیاد علوم آن عصر را تشکیل می دهند.( مولکی، 1376: 54-45 )
بر اساس استدلال های فوق، با تحولاتی که در حوزه های اقتصادی، سیاسی و فکری صورت گرفت، به وحدت، تمرکز ، قطعیت و اقتدار در هر زمینه ای آسیب وارد شده و زمینه برای تفرد، پراکندگی، تکثر و فردگرایی جدید فراهم شده است. در حالی که عقلانیت جهانشمول، گفتمان های هنجاری، وحدت، قطعیت، سیاست های نفی گرانه و غیریت ساز، هویت واحد و یکسویه، روش های تجربی و القایی و ... ویژگی های معرفت شناسی پیشاجهانی شدن را تشکیل می دهند. روند جهانی شدن با تحولات عمیق در معرفت شناسی همراه بوده است که شامل تنوع و تفاوت فرهنگی، نفی ارزش های جهانشمول، تکوین هویت های متکثر، فروپاشی هویت های ساختگی، رفع محدودیت از خودمختاری فردی، فروپاشی قطعیتها، تمرکز زدایی در همه زمینه ها، شکسته شدن هویت های یکپارچه ، منسجم و جمعی، ظهور فضاهای تازه برای تکوین هویت های جدید فردی، سنخیت اخلاقی و تنوع زیست جهانها و ... می شود. ( بشیریه، 1379: 74)
در عرصه « هویت» نیز در عصر پیشاجهانی شدن از یکسو با هویت های متکثر و فرهنگ های متنوع درون دولت- ملت ها مواجهیم و از سوی دیگر با هویت های جمعی تجویزی و یکسویه و همگون ساز. وقتی گفته می شود در عصر جهانی شدن، هویت های جمعی در حال شکستن است، منظور هویت ها و فرهنگ هایی است که بدون توجه به دیگری، درصدد القای برتری خود از طریق تفوق بوده است؛ در حالی که در عصر جهانی، هویت های جمعی جدیدی در حال شکل گیری است و از سوی دیگر، هویت های متکثر بر خلاف گذشته، از چارچوب دولت- ملت ها خارج می شوند و امکان ظهور می یابند. به عبارت دیگر، مرزهای پیشین رو به محو شدن دارد و فضاهای جدیدی در حال شکل گیری است که خود آگاهی های سیاسی نوینی را در پی دارد و همانند گذشته سرکوبگر نیست، بلکه با خودآگاهی و آزادی انتخاب همراه است. بنابراین از یک سو در عصر جهانی، نظریه های علمی بر هویت های جمعی تاکید دارند و از سوی دیگر در صدد مطالعه هویت ها و فرهنگ های متکثر بر می آیند. ( Bhabha, 1994: 4 )
تحول مهم دیگر در عرصه فلسفی، «ظهور ذهنیت های جدید» است. یعنی فرایند نزدیک شدن و همسو شدن من و دیگری در عرصه ذهن. اما این نزدیک شدن هرگز به معنای یکی شدن نیست. رابرتسون این مسئله را نسبیت گرایی قومیتی نام می نهد، یعنی نزدیک شدن اذهان به سیال شدن هویت ها می انجامد. به عبارت دیگر ما در دورانی قدم خواهیم نهاد که اساس هویت ها ثابت نخواهند بود، زیرا در مقابل این فرایند، پدیده ای دیگر در حال شکل گیری است و آن فروپاشی و تجزیه واحدهاست که سبب حضور تکثر در مقابل فرایند یکسانی می شود. ( Robertson, 1995 )
در اینجا مسئله مهم دیگری یعنی گروه های مرجع که هویت ساز بوده اند، مطرح می شود. یکی از علل سیالیت هویتها، دگرگونی نسبت میان افراد با گروه های مرجع خواه شخص و خواه گروه های اجتماعی یا ملیت هاست. گروه های مرجع و هویت ها برخلاف گذشته سیال شده و نظریه پردازی ها نیز در خصوص آن سیال شده است. در معرفت شناسی اخیر بیشتر بر هویت های شخصی و ملی که ناشی از گروه های مرجع خاصی بوده است، تاکید می شده است. این گروه های مرجع اغلب ثابت و بومی بوده و تعصب خاصی نسبت به آنها وجود داشت، به گونه ای که می توان گفت مطالعه هویت افراد یا ملتی، از طریق مطالعه این گروه های مرجع صورت می پذیرفت. ولی امروزه گروه های مرجع دائما" در حال تغییر اند و شکلی جهانی به خود گرفته اند.( لش، 1383: 48-34 ) به عنوان مثال اگر در گذشته علمای مذهبی گروه مرجع افراد یک ملت بودند، امروزه ممکن است یک هنرپیشنه ملت دیگری، چنین مرجعی باشد که این مسئله دائما" تغییر می کند. دیگر مانند گذشته ضرورتی به حفظ گروه های مرجع و تعصب نسبت به آنها نیست. این گروه ها ممکن است از میان هر ملت، گروه، طبقه و قومی باشند. بدین سان هویت افراد هم در حال تغییر است و ثبات خود را از دست می دهد.
تحول دیگری که بر ذهنیت عصر جهانی شدن تاثیر گذار است، مساله «فشرده شدن زمان و مکان» است. در معرفت شناسی اخیر، مکان و زمان از یکدیگر جدا بودند، اما امروزه این فاصله از بین رفته است و حاضر و غایب به لحاظ زمانی و مکانی به یکدیگر نزدیک تر شده اند. از دیدگاه گیدنز، مدرنیته شامل فرایند وابسته ای معروف به «نهفتگی زدایی» است. این فرایند متضمن «خارج ساختن» روابط اجتماعی از زمینه های محلی کنش متقابل و نوسازی آنها در پهنه های نامحدود زمانی ومکانی است. به تعبیر او، فواصل در حال کم شدن است و روابط اجتماعی از محیطی به محیط دیگر منتقل می شود. پس تنها افراد نیستند که سفر می کنند، بلکه روابط اجتماعی نیز طی طریق می کنند و این جا به جایی لزوما" یک طرفه نیست. به این ترتیب، جهان در اثر فشردگی زمان و مکان، از جاکندگی روابط اجتماعی و تاثیری که انسان ها و کارگزاران در این فرایندها می گذارند، رفته رفته وارد دوران جدیدی می شود و نوعی خودآگاهی نسبت به جهان به عنوان مکانی واحد، شکل می گیرد. ( Auge, 1995: (78-94
از آنجا که در عرصه معرفت شناسی، با فروپاشی قطعیت ها و وحدت مواجهیم و امروزه نظریه های علمی بر سیالیت، عدم قطعیت و تکثر تاکید دارند، بنابراین بر هویت های فردی و غیرجمعی به ویژه در عرصه قومیت ها، اقلیت ها و حاشیه ها نیز تاکید می شود. از این روست که ما با شکسته شدن مرزها در عرصه هویت ها و رهاسازی هویت های خرد رو به روییم. به گونه ای که به قول واترز در کنار شکل گیری هویت های جمعی آگاهانه و غیرسرکوبگر، جهانی شدن با پذیرش ارزش خرده فرهنگ ها و توانایی های محلی، جهان را به سوی کثرت گرایی سوق می دهد.( Waters.1995 )
مفهوم دیگری که در پی آن نظریه پردازی های بسیاری صورت پذیرفت، «پیشرفت و ترقی» است. در معرفت شناسی حاکم، توسعه امری جهانشمول بود و معیارهای عام و انتزاعی در مورد آن وجود داشت، اما درعصر جهانی شدن در این خصوص نظرات جدیدی شکل گرفت که به « بازگشت به تاریخ » شهرت دارد. طبق این نظر، نظام های سیاسی تحت تاثیر رژیم ها، نهادها، اختلافها و جدال های خاص و تخفیف ناپذیر قرار دارند. تمرکز گرایی هرچند جهانشمول باشد، در هر جامعه شکل خاص و بدیع خود را خواهد داشت. بر این اساس، تحلیل توسعه موقعی کامل خواهد بود که این وجوه خاص را که نظریه های کلاسیک با عنوان بازمانده ها به سرعت از آن گذشته است، به حساب آورد. در این میان تاکید بر امکان مطالعه در خصوص «توسعه تفاوت ها» و ساخت پذیری این تفاوت ها در هر حوزه جغرافیایی و فرهنگی از اهمیت برخوردار است.( نش، 1382: 118-114 )
بالطبع توسعه از حالت موضوعی جهانشمول و انتزاعی به حالت موضوعی خاص و ملموس در می آید. هدف، دیگر شناخت ویژگی های عام توسعه در جوامع نیست، بلکه شناخت شرایط خاصی است که قبل از شروع تحول و توسعه وجود داشته است. چنین بازگشتی به سوی موارد ملموس به معنای بازگشت به سوی تاریخ هم است. به گفته نیسبت: «به مجرد آن که از قله انتزاعیات و کلیات فرود می آییم، رابطه مطالعات مربوط به دگرگونی و تاریخ گسست ناپذیر می شود.» بدین سان تحت تاثیر تحولات جدید، نظریه های علمی، دیگر بر معیارهای عام و جهانشمول توسعه تاکید ندارد، بلکه برای هر کشوری مسیری خاص و منحصر به فرد به خاطر تاریخ متفاوت کشورها ترسیم می گردد. ( بشیریه، 1374: 299-285 )
در مجموع، جهانی شدن سبب تغییرات زیادی در معرفت شناسی و نظریه های علمی و دگرگونی های بنیادی در آن شده است. شاید بتوان شکستن مرزها و محدودیتها در همه حوزه ها را بزرگترین تغییر در ذهنیت فلسفی این دوران و تحت تاثیر جهان شدن به حساب آورد. لذا به نظر می رسد ضروری باشد که در عرصه علمی خود را با چنین تحولاتی هماهنگ نموده و قبل از همه از آنها آگاه شد.
جهانی شدن و متون سیاسی در ایران
متون درسی در ایران بر اساس و بنیادهایی بنا گردیده اند که ویژگی های معرفت شناسی کلاسیک و مدرن را تشکیل می دهند؛ به گونه ای که سازگاری و رابطه ای میان این متون با پدیده جهانی شدن و اقتضائات جدید وجود ندارد. در زیر می توان به چند نمونه از موارد بسیار اشاره داشت که در متون درسی موجود در دانشگاهها وجود دارند.
در کتاب "منطق صوری" و یا ارسطویی که در همه رشته های دانشگاهی ایران به عنوان درس اجباری دوره کارشناسی ارشد تدریس می گردد، هیچ اثری از منطق جدید مشاهده نمی گردد. در حالی که اساس منطق ارسطویی بر تعریف علم و اقسام آن، بحث الفاظ، تصورات و تصدیق، نوع، جنس، فصل، عرض، تعریف، قضایا، موضوع و محمول، بحث و استدلال، تمثیل و از همه مهمتر روش قیاسی و استقرایی بنا گردیده است (خوانساری، 1373)، منطق جدید بیشتر به نظام زبانی و تاثیر آن بر معرفت اختصاص دارد. (Reese,1980, p.p. 520-521) زبان با شبکه معنایی پیچیده و با ذخیره ادراکی و تجویزی و تحریکی خاص، طور نگاه کردن به جهان و فهم و تفسیر آن و الگوی مجاز رفتاری را به کنشگران القا می کند. زبان، نظامی از قواعد و مقولات خاص است که آن شبکه و ذخایر ادارکی و الگوی رفتاری را حمل می کند. (Hodg & kress, 1993, p.5) هر زبان حاوی پیش فرض ها و بنیادهای متافیزیکی ای است که چه بسا بر استفاده کننده از زبان نامکشوفند. لذا اثبات شی و صدق و کذب یک مساله از راه منطق صوری و یا رابطه میان موضوع و محمول و یا از طریق روش های قیاسی و استقرایی، همانگونه که در منطق کلاسیک وجود داشته است، نوعی ساده سازی و تمایل به سوی وحدت از طریق نتایج واحد و منطقی بوده است، در حالی که تفاوت زبانی در منطق جدید، با اعتقاد به کثرت زبانی، منجر به رسمیت شناختن کثرت موضوع، محمول، نتیجه و امکانات (ممکنات) بسیار به جای تصدیق و یقین به علت ساختار زبانی متفاوت ومتکثر می گردد که با جهانی شدن و تفکر کثرت گرا پیوند بیشتری دارد.
در حوزه فلسفی نیز آنچه که در رابطه با ذهنیت حاکم بر تدوین متون درسی در ایران قابل درک است، ذهنیت کلاسیک مبتنی بر تقدم معرفت شناسی (Epistemelogic) به جای هستی شناسی (Ontologic) است. برای مثال در تمامی کتابهای فلسفی دانشگاهی و حتی در رشته فلسفه، علاوه بر تمرکز بر مباحثی چون وجود و عرض، وحدت وجودی، شناخت ماهیت امور و ... در حوزه معرفت شناسی، هدف نخستینی که از ابتدا جهت بررسی پدیده ها به عنوان پیش فرض اتخاذ می گردد، مساله اثبات و یا نفی پدیده ها است. از قبل یا پدیده ها ثابت شده پنداشته می شوند و یا از قبل نفی می گردند. آنچه که در آموزش فلسفه وجود دارد، راه های نیل و یا کشف راه هایی برای اثبات و نفی پدیده است. در حالی که در فلسفه جدید، امکانات مختلف یک پدیده مورد بررسی قرار گرفته بدون آنکه به نفی یا اثبات مساله ای منجر شود. (لاکوست، 1383، صص 171-159) در این رابطه معرفت شناسی با فلسفه کلاسیک و هستی شناسی با فلسفه جدید که با پدیده جهانی شدن نیز سازگاری دارد، مرتبط می گردند. در معرفت شناسی سخن بر سر چیستی معرفت و راه رسیدن به معرفت درست و تشخیص آن از معرفت نادرست است. سوژه بیرون از هستی بوده و به عنوان شناسنده می تواند به معرفت درست دست یابد. در حالی که در هستی شناسی سخن بر سر شرایط شکل گیری معرفت است نه خود معرفت. از این رو سوال در خصوص چیستی هستی به عنوان مکان شکل گیری معرفت و شناخت می باشد. در هستی شناسی بر خلاف معرفت شناسی، هستی فعال است و انسان مقهور هستی است. و یا به گفته ای دیگر، فلسفه به درون حوزه «بودشناسی بنیادی» وارد می شود. منظور این است که ما با درک امری یا مفعولی سر و کار نداریم، بلکه ادراک به معنی "شیوه بودن ما در جهان" و یا شیوه اساسی هستی ما پیش از هرگونه فهم یا فعالیت فکری دریافت می شود. از دید رابرت هولاب، نظریات فلسفی جدید به جای مساله فهم به عنوان شناخت جهان به مساله "بودن در جهان" می پردازند. (هولاب، 1375، صص 83-82) جهانی شدن نیز با علم ممکنات و کثرت سر وکار دارد. به جای معرفت شناسی و تفکیک میان درست و نادرست که با مساله جهانی شدن در تناقض است، می باید هستی پدیده ها و امکان تحقق آنها را در ظرف زمانی و مکانی مختلف در نظر گرفت، آنگاه است که می توان به درک متقابل رسید. بینش ناشی از درک متون درسی فلسفی در ایران با پدیده جهانی شدن سازگار نیست، چرا که با تفکیک گذاری و تمایز میان خود با دیگری از طریق معرفت شناسی، به جدایی و فاصله بیشتر از جهان و دیگران منجر می شود، در حالی که تغییر رویکرد فلسفی به سوی هستی شناسی آن را آماده سازگاری با تحولات جهانی می نماید.
همچنین تحت تاثیر رویکرد کلاسیک و دولت محور حاکم بر ذهنیت فلسفی، متون درسی نیز در ایران متاثر از چنین رویکردی، به سوی آموزش پدیده هایی چون نظم، وحدت، سازمان و امنیت هدایت گشته اند. برای نمونه در حالی که تعریف امنیت برحسب برداشت هابزی از آن صورت می پذیرد، چنین تعریفی درعصر جهانی شدن جایگاه خود را به شدت از دست می دهد. تعریف هابزی از امنیت به گونه ای که انسان گرگ انسان معرفی می گردد که می بایست از طریق دولت و قانون به مهار و کنترل او پرداخت، در متون درسی ایران تجلی بارزی دارد. برای مثال در حوزه فلسفه سیاسی، اکثریت نوشته ها به سوی دولت به عنوان عالیترین تجلی هویت جمعی نشانه رفته و هرگونه نوشته ای در درجه نخست معطوف به قدرت و دولت است. در مهم ترین کتاب فلسفه سیاسی که به تاریخ اندیشه های سیاسی در قرن بیستم می پردازد، از فلسفه سیاسی چنین تعریفی ارائه می شود: فلسفه سیاسی اغلب به شیوه ای انتزاعی با غایات حکومت و ابزارهای مناسب دستیابی به آنها و مالا" با بهترین شکل حکومت ممکن سر و کار دارد. موضوعات اصلی فلسفه سیاسی را مباحثی چون چگونگی احراز حقیقت، عدالت، مبانی خیر و صلاح عمومی، لوازم آزادی و برابری، استوار کردن زندگی سیاسی بر اصول اخلاقی، دلیل و ضرورت وجود حکومت، دلایل اطاعت اتباع از قدرت و جز آن تشکیل می دهد. (بشیریه، 1376، ص 17) چنین تعریفی که شامل سایر نوشته های مهم نیز می شود، معطوف به رویکرد کلاسیک و مدرن است که دولت عالی ترین جلوه حیات بشری تلقی شده و امنیت و سعادت بشری در سایه دولت امکان پذیر است. در حالی که رویکرد امنیت محور و دولت باور سبب جنگ میان کشورها و فاصله بیشتر آنها از یکدیگر می شود، رویکرد جهانی به این قضایا می تواند زمینه های نزدیکی و تفاهم بیشتر را فراهم کند. فلسفه سیاسی می باید با تغییر رویکرد، به مساله نحوه تعامل میان دولت ها و ملت ها و مسائل اساسی تری در حوزه جهانی بپردازد و مقدار زیادی از دولت محوری خارج شود. امنیت نیز می باید برخلاف سابق تنها به مساله تهدیدها و بحران ها و چالش ها آنچنان که در متون درسی است محدود نگردد، بلکه امنیت در اغلب موارد و بر خلاف گذشته نه به دوری بلکه در همزیستی تعریف گردد.
ذهنیت و فلسفه حاکم بر مساله امنیت در متون درسی بیشتر معطوف به ریشه های ناامنی و دلایل بروز آن است که در سطح تحلیل خرد نظر به افراد و دولت ها و در سطح تحلیل کلان معطوف به نظام بین الملل است. آنجا که فرد و طبع بشری وی به عنوان موجودی با سرشت پلید و خواهان جنگ و خونریزی ریشه اصلی ناامنی انگاشته می شود و یا در کنار آن ساختار نادرست دولت ها و جوامع مختلف منبع ناامنی و تهدیدهای امنیتی شناخته می شود. کتاب "سیاست میان ملت ها" اثر هانس جی مورگنتا در حوزه روابط بین الملل (مورگنتا، 1370) و کتاب لویاتان اثر توماس هابز، به عنوان مهمترین اثر در حوزه سیاست داخلی ( هابز، 1378)، از جمله این کتاب ها می باشند که رویکرد حاکم بر متون درسی و ذهنیت آموزشی در ایران است. در حالی که بسیاری از عوامل ناامنی ریشه در ترس ناشی از عدم شناخت و آگاهی راجع به یک پدیده دارد، در عصر جهان شدن چنین شناختی از طریق ارتباطات و رسانه های جمعی، به پایان ترس منجر شده و خود عامل امنیت می گردد. بنابراین متون درسی در ایران از نحوه مقابله با عوامل ناامنی به سوی چگونگی ایجاد امنیت از طریق افزایش شناخت و آگاهی می باید مبادرت نمایند.
ذهنیت فلسفی دیگری که در متون درسی ایران وجود دارد، غیریت سازی است. این امر که به تمایز میان افراد و جوامع و مداخله و قدرتمندی دولت ها می انجامد، با عصر جهانی شدن ناسازگار است. ذهنیت سفید و سیاه و دشمن تراشی به جای طرح مسائلی که می تواند به تفاهم بینجامد، با بومی گرایی و جنگ سازگاری بیشتری دارد. برای مثال نوع نگاه به غرب و جهان مدرن بیشتر از آنکه علمی و بی طرفانه باشد، بیشتر غیر علمی است و به عینیات آن مانند تکنولوژی توجه می شود تا ذهنیت آن. در این راستا یا اکثر نوشته ها به سوی ستایش غرب نشانه رفته اند و یا در طیف دیگر، نقاط منفی غرب و مدرنیته را برجسته ساخته اند. (آشوری، 1376، ص 280) در دسته نخست می توان به کتاب های درسی عصر مشروطه و پهلوی ها و در دسته دوم به کتابهای سه دهه اخیر اشاره نمود. برای مثال در کتاب "در خدمت و خیانت روشنفکران" که سالها مورد استناد متفکران غرب ستیز بوده است، آل احمد مدرنیزاسیون را مترداف با غربی شدن می گیرد که جامعه ایران را از درون می پوساند و حیات ایرانی و ذهنیت فرهنگی آن را تباه می کند. (میرسپاسی، 1384، ص 183)
چنین نگرش غیرستیزانه ای سرانجام به تئوری توطئه و القای آن در متون درسی انجامیده است. طبق این تئوری افراد یک جامعه، سیاست، اقتصاد و فرهنگ خود را میدان توطئه خارجی دانسته و هیچ نقش مستقلی برای خود قائل نیستند به گونه ای که هرگونه اتفاقی در کشور توسط خارجیان رخ نموده و از پیش طراحی شده است. (فتاحی، 1383، ص 11) هوشنگ امیراحمدی چنین فرهنگی را پارانویدی می خواند:
"ویژگی آن جزم اندیشی ایدئولوژیکی، افراط کاری سیاسی، قهرمان گرایی شووینیستی، آسیب پذیر در برابر کیش شخصیت، چاپلوسی و ترس از قدرت، بدبینی، بی اعتمادی، تفرقه و فردگرایی... است. پارانویای همراه با این دیدگاه توطئه اندیشانه درباره سیاست عمدتا" بین طبقه ای و بین ایدئولوژیکی است. البته این دیدگاه در میان اقلیت سیاسی ایران و روشنفکران نیز به صورت گسترده ای وجود دارد و از آن به عنوان سلاحی در برابر دشمنان سیاسی یا فریب هواداران استفاده می شود." (Amirahmadi, 1991, p.p.283)
یکی از مهمترین کتب در حوزه تاریخ معاصر ایران، «تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن 19 میلادی» تالیف محمود محمود و کتاب «دست پنهان سیاست انگلیس در ایران» به قلم احمد خان ملک ساسانی است. برای نمونه خان ملک ساسانی کتاب خود را با این فرضیه آغاز می کند که:
"چون ایران نادرشاه که یکصدمیلیون سکنه داشت اسباب وحشت کمپانی هندشرقی بود، لذا دولت انگلستان با یک برنامه معین مرتب در صدد تجزیه ایران برآمد." (خان ملک ساسانی، 1331، ص1)
محمود محمود نیز در کتاب هشت جلدی خود همان مضامین را با استفاده از برخی کتابهای خارجی و به همان شیوه به تفصیل بیان می کند. به گمان محمود: " ایران درعهد نادرشاه و آغامحمدخان دارای همه چیز بود، مردم نیز تا اواخر قرن نوزدهم در رفاه بودند و هرکس حد خود را در نظام مراتب اجتماعی می شناخت و از آن تجاوز نمی کرد، اما با ورود انگلیس و روس به ایران همه چیز دگرگون شد. " (محمود، 1333، ص 2141) در میان فلاسفه ایرانی معاصر که سهم عمده ای در نگرش سیاسی اخیر داشته است، می توان از سید احمد فردید نام برد که مفهوم غربزدگی و هجوم فرهنگی غرب را نخستین بار به عنوان معادلی برای "تیرگی جهان" که از مفاهیم مورد علاقه مارتین هایدگر بود عنوان کرد. به گمان فردید فلسفه اصالت انسان و خود محوری وی که از فلسفه یونان نشات گرفته و در عصر جدید سلطه جهانی پیدا کرد، تاریخ غرب را از دوران باستان تا به امروز رقم زده است. هجوم فرهنگی غرب بیماری مسری غرب زدگی و عوارض وجودی آن را، همچون علوم جدید و دموکراسی و آزادی خواهی و حقوق بشر و برابری در جهان پراکنده و معنویت شرقی را به تباهی کشانده است. به گفته فردید، "صورت نوعی تاریخ غرب که درهیچ یک از صور نوعی دیگر فرهنگ ها و تمدن ها آن را نمی توان بازیافت در اصالتی است که برای وجود آدمی قائل است. این خصوصیات را من به خود بنیادی تعبیر می کنم." (فردید، 1352، ص 19) جلال آل احمد نیز بدون توجه به مبانی فلسفی هایدگر، واژه غربزدگی را از فردید به عاریت گرفته و آن را عنوان کتابی کرد که بازتاب گسترده ای در کتابهای درسی به ویژه علوم اجتماعی یافت. ( آل احمد، 1356 )
گرچه نمی توان منکر توطئه غرب و عناصر منفی مدرنیته شد، اما چنین تفکری در اکثر کتاب های درسی موج می زند، بدون آنکه به نکته های مثبتی در این زمینه و نقد از خود توجه ای گردد. جهانی شدن مستلزم گفتگو و تعامل و نه رویارویی است، لذا غلبه تفکر توطئه باور، جهانی شدن را نیز نوعی توطئه به شمار آورده که نمی تواند با آن سازگار گردد.
همانگونه که گفته شده، جهانی شدن منجر به کثرت گرایی خواهد شد. کثرت درعین وحدت همان چیزی است که جهانی شدن به دنبال خواهد آورد. در پی این فرایند توجه به مساله قومیت ها و یا آنچه را که بسیاری از متفکران از آنها به حاشیه ها یاد می کنند، مساله ای اساسی است. در دوران مدرنیته افراد و افکار زیادی تحت عنوان بیگانه، سنتی، عقب مانده و عوامل ناامنی و تفرقه (زبان ها، نژادها، فرهنگ ها، مذاهب و ...) به حاشیه رانده شدند. (تورن، 1380) قومیت ها نیز از جمله این موارد بوده اند. در متون درسی ایران و در راستای وحدت ملی، تنها یک زبان (فارسی) زبان برتر معرفی شده و تنها یک فرهنگ که بیشتر مختص چند قوم از میان اقوام مختلف ایرانی است، ترویج می یابد. ایرانی بودن نیز به جای تاکید بر همبستگی قومی درعین کثرت گرایی، با فارسی بودن یکی پنداشته شده است. این فرایند که از زمان پهلوی اول آغاز گردید، به جای آنکه به وحدت منجر شود، سبب تفرقه و حتی جدایی گشته است. (جامی، 1370) در متون درسی ایران کمتر اشاره ای به قومیت ها می گردد. از شاعران و نویسندگان غیرفارسی اثری نیست، بلکه برعکس چنین القا می شود که همه شعرها به زبان فارسی نوشته شده است و تنها فارسی است که دارای گنجینه لغات و ادبیات است. برای مثال در حوزه علوم سیاسی که طبیعتا" با مساله قومیت ها بیشتر از سایر رشته ها سر و کار دارد، تنها یک کتاب آن هم به شکل فرعی در حوزه قومیت ها وجود دارد. (احمدی، 1379) هرگونه پژوهشی نیز در حوزه قومیت ها با محدودیت مواجه است. در این صورت با تحقق جهانی شدن، به جای آنکه قومیت ها به صورت درون مرکز عمل کنند، با گشایش فضای ارتباطات مانند ماهواره ها و اینترنت، فرصتی برای مرکز گریزی خواهند یافت.
از دیگر موارد آنکه در حوزه فلسفی و فلسفه سیاسی، متون درسی در ایران بیشترین توجه خود را بر روی اندیشه ها و متفکران کلاسیک و مدرن متمرکز ساخته اند. کتب فلسفه سیاسی برتران راسل، ویلیام تی بلوم، بهاء الدین پاسارگارد، حمید عنایت ، عبدالرحمن عالم، حسین بشیریه و ... که مهم ترین متون درسی در حوزه فلسفه سیاسی محسوب می گردند، همگی ترویجگر اندیشه های کلاسیک با محوریت افلاطون و ارسطو و اندیشه های مدرن با تمرکز بر آرای هگل و مارکس هستند. در حوزه اندیشه ها و فلسفه اسلامی نیز مساله حادتر است، چرا که بیشترین و حتی می توان گفت تمامی متون درسی در حوزه اندیشه های کلاسیک مانند فارابی، غزالی، ابن سینا، سهروردی، نحله های صدر اسلام و ... است، به گونه ای که هیچ گونه اثری از اندیشه های جدید در این حوزه به چشم نمی خورد. تجدید نظر اساسی به ویژه در حوزه مسائل اسلامی و پیوند آن با مسائل جدید و جهانی بسیار ضروری می نماید.
در حوزه فلسفه سیاسی، یکی دیگر از مباحث مهم و جدید، بحث جنبش های اجتماعی است. تحولات سیاسی و اجتماعی، ریشه ها و نتایج آن از مباحثی است که ذهن بشر را از ابتدا به خود مشغول داشته است. در این حوزه از سال 1975 به بعد تحولات چشم گیری به وجود آمده است که ماهیت جنبش های اجتماعی را دگرگون ساخته است. در حالی که کلیه متون درسی در این حوزه چه به شکل تالیف و چه ترجمه، مختص دوران مدرنیته و تئوری پردازان این دوره است.[2] تمامی این متون تحولات سیاسی دوران از انقلاب فرانسه به بعد (1789) تا انقلاب اسلامی ایران (1979) را بررسی نموده اند، در حالی که فلسفه جنبش ها در سه دهه اخیر دگرگون گشته و عوامل شکل گیری، ماهیت و رسالت آنها دگرگون گشته است. جهانی شدن خود به ایجاد دگرگونی های عمده ای می انجامد که متفاوت با تحولات گذشته است. بررسی چنین تاثیراتی هرگز تاکنون صورت نپذیرفته است، در حالی که موج این تحولات در درجه نخست متوجه جهان سوم و کشورهای عقب افتاده است.
در نهایت آنکه ذهنیت حاکم بر متون درسی در ایران که ریشه در نوع نگرش فلسفی تدوین کنندگان این متون دارد، تاریخی گری است. منظور از تاریخ گرایی، اعتقاد به نقش قوانین تاریخی در پیشگری آینده، اخذ نتایج و حکم در قضایای سیاسی و اجتماعی از روی جریان وقایع تاریخی و اعتقاد به حضور و دخالت قوانین ثابت تاریخی است.(آقابخشی، 1374، ص 147) طبق این تفکر می توان تاریخ آینده (اعم از تاریخ طبیعی و تاریخ اجتماعی) را دقیقا پیش بینی کرد. (کاتوزیان 1374، ص 136) تمامی متون عمومی در دانشگاه ها با چنین رویکردی نوشته شده اند. گذشته گرایی، عبرت اندوزی، بیان مثالهای تاریخی، تلاش برای کشف قوانین تاریخی، نتیجه گرایی، ذهن گرایی، پیش گویی و اعتقاد به قوانین ثابت در تمامی این متون به چشم می خورد. در حالی که جهانی شدن مستلزم تساهل و مدارا برای جذب سایر فرهنگ ها و تاثیرگذاری برآنهاست، تا بتوان در نظام جهانی ادغام شده بدون آنکه ارزش های بومی خود را از دست داد، این امر نیازمند درک تاریخ و ضرورتهای تاریخی سایر ملل دنیا و تلاش برای کسب قوانین جهانی است، قوانینی که هرچه بیشتر کشورها را به یکدیگر نزدیک سازد. تاریخی گری سبب نتایج و قوانینی می گردد که مختص یک ملت و کشور بوده و آنگاه از آنجا که پیش بینی ها و پیش گویی های تاریخی با توجه به آن قوانین صورت می پذیرد، لذا مسیر سعادت و آینده ملت های مختلف دنیا را از یکدیگر جدا می سازد. در حالی که می باید در صورتی که خواسته باشیم در مسیر جهانی شدن گام برداریم، دست از پیش بینی های منحصر به فرد بر اساس قوانین ثابت برداشته و در راستای قواعد جهانی و سعادت همگانی گام برداشت.
نتیجه گیری
جهانی شدن چه به عنوان پروسه و چه به عنوان یک پروژه تاثیرات عمیقی بر تمام حوزه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و فکری نهاده است. چنان که در عرصه علمی، این تاثیرات با تغییر در مفاهیم، روش و نظریه ها همراه بوده است.
فشرده شدن زمان و مکان، کوچک شدن دولت، ظهور بازیگران فراملی و تاثیرگذاری آنها، عمل به ارزشها و فرم های مشابه، نفوذ رسانه های جهانی، ظهور هویت های جدید و جهانی همراه با طرح مجدد هویت های بومی و قومی و مصرف گرایی که سبب استفاده از کالاهای مشابه می شود، نفی جنگ و افزایش روحیه صلح طلبی بشری، ظهور سازمان های بشردوستانه همچون حقوق بشر و محیط زیست و ... گفتمان حاکم بر مجامع علمی را تغییر اساسی داده است.
امروزه تحت تاثیر جهانی شدن، شاهد گسستن مرزها و نزدیکی بیشتر گفتمانها به یکدیگر هستیم. این امر سبب شده است تا نظریه های علمی دارای مواضع جدیدی شوند؛ نفی روایت های کلان، نفی اوصاف ذاتی انسان به شیوه عقل گرایی دکارتی، نفی هرگونه قطعیت، وحدت و بساط، تاکید بر پراکندگی و عدم وحدت فرد و متن، تفاوت و تنوع فرهنگها، نفی ارزش های جهانشمول، تکوین هویت متکثر، تنوع زیست جهان ها، شکل گیری هویت های جمعی جدید و آگاهانه همراه با شکست هویت های جمعی غیرآگاهانه و هنجاری از جمله آنهاست. بدین سان وظیفه معرفت شناسی جدید، مطالعه هویت های متکثر و خرد شده است.
در مجموع، بزرگترین تاثیر جهانی شدن بر ذهنیت فلسفی، نفی گفتمان مسلط قدرت و حذف محدودیت ها و مرزهای مصنوعی حاکم بر آن بوده است. در حالی که متون درسی در ایران فاقد آگاهی در باب تحولات جدید بوده و بیشتر با ذهنیت دوران کلاسیک و مدرن همخوانی دارد، توجه بدین تغییرات در تدوین متون از اهمیت اساسی و حیاتی برخوردار است.
منابع
- آشوری. داریوش(1376)، ما و مدرنیت، تهران: موسسه فرهنگی صراط
- آل احمد. جلال (1356)، غرب زدگی، تهران: انتشارات رواق
- آقابخشی. علی (1374)، فرهنگ علوم سیاسی، تهران: مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران
- احمدی. حمید (1379)، قومیت و قوم گرایی در ایران، تهران: نشر نی
- احمدی. بابک (1373)، مدرنیته و اندیشه انتقادی، تهران: نشر مرکز
- بشیریه. حسین(1376)، تاریخ اندیشه های سیاسی در قرن بیستم، تهران: نشر نی
- بشیریه. حسین(1379)، درآمدی بر جامعه شناسی تجدد، قم: کتاب نقد و نظر
- بشیریه. حسین(1374)، دولت عقل، تهران: موسسه نشر علوم نوین
- کاتوزیان. محمد علی همایون(1374)، چهارده مقاله در ادبیات، اجتماع، فلسفه و اقتصاد، تهران: نشر مرکز
- گل محمدی. احمد(1381)، جهانی شدن، فرهنگ و هویت، تهران: نشر نی
- گیدنز. آنتونی(1377)، پیامد های مدرنیت، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: نشر مرکز
- گیلیس. مالکوم و ...(1379)، اقتصاد توسعه، ترجمه غلامرضا آزاد، تهران: نشر نی
- حاجی یوسفی. امیر محمد(1379)، « اوپک در عصر جهانی شدن اقتصاد » ، فصلنامه سیاست خارجی، بهار
- خان ملک ساسانی. احمد(1331)، دست پنهان سیاست انگلیس در ایران، تهران: بی نا
- خوانساری. محمد(1373)، منطق صوری، تهران: انتشارات دانشگاه تهران
- جامی ( پژوهش گروهی )(1370)، گذشته چراغ راه آینده، تهران: انتشارات نیلوفر
- چامسکی. نوام(1377)، زبان و ذهن، تهران: انتشارات هرمس
- تاجیک. محمد رضا(1383)، گفتمان، پادگفتمان و سیاست، تهران: موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی
- تورن. آلن(1380)، نقد مدرنیته، ترجمه مرتضی مردیها، انتشارات گام نو
- تی بلوم. ویلیام(1373)، نظریه های نظام سیاسی، ترجمه احمد تدین، تهران: نشر آران
- سو. آلوین.ی(1378)، تغییر اجتماعی و توسعه، ترجمه محمود حبیبی مظاهری، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی
- سعید. ادوارد(1377)، شرق شناسی ، ترجمه عبدالرحیم گواهی ، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی
- رجایی. فرهنگ(1380)، پدیده جهانی شدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران: نشر آگاه
- رفیع پور. فرامرز(1377)، توسعه و تضاد، تهران: شرکت سهامی انتشار
- لاکوست. ژان(1383)، فلسفه در قرن بیستم، ترجمه رضا داوری اردکانی، تهران: انتشارات سمت
- لش. اسکات(1383)، جامعه شناسی پست مدرنیسم، ترجمه حسن چاوشیان، تهران: نشر مرکز
- فتاحی. محمد ابراهیم(1383)، جستارهایی در تئوری توطئه در ایران، تهران: نشر نی
- فردید. احمد(1352)، « سقوط هدایت در چاله هرز ادبیات فرانسه »، اطلاعات، 2 اسفند ماه
- عالم. عبدالرحمن(1377)، تاریخ فلسفه سیاسی غرب ( عصر جدید و سده نوزدهم )، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه
- واترز. مالکوم(1379)، جهانی شدن، ترجمه اسماعیل مردانی گیوی و سیاوش مریدی، تهران: انتشارات سازمان مدیریت صنعتی
- مالینوفسکی. برونیسلاو(1379)، نظریه های علمی درباره فرهنگ، ترجمه عبدالحمید زرین قلم، تهران: نشر گام نو
- محمود. محمود(1333)، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی ( 8 جلد )، تهران: بی نا
- مولکی. مایکل(1376)، علم و جامعه شناسی معرفت، ترجمه حسین کچویان، تهران: نشر نی
- مورگنتا. هانس.جی(1370)، سیاست میان ملتها، ترجمه حمیرا مشیرزاده، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه
- میر سپاسی. علی(1384)، تاملی در مدرنیته ایرانی، ترجمه جلال توکلیان، تهران: انتشارات طرح نو
- نش. کیت(1382)، جامعه شناسی سیاسی معاصر، جهانی شدن، سیاست و قدرت، ترجمه محمد تقی دلفروز، تهران: انتشارات کویر
- هابز. توماس(1378)، لویاتان، ترجمه حسین بشیریه، تهران: نشر نی
- هولاب. رابرت(1375)، یورگن هابرماس؛ نقد در حوزه عمومی، ترجمه حسین بشیریه، تهران: نشر نی
- A-Azmeh. Sadegh(1993). Islams and Modernities, London, Verso
- Albrow. M(1996), The Global Age, Cambridge: Polity Press
- Almond.G,A, and Powell.G.B(1978), Camparative Politics: A Developmental Approach, Boston: Little Brown and Co
- Amirahmadi. H(1991), Revolotion and Economic Transition: The Iranian Experience, Albany, State University of New York Press
- Appaduria. A(1996), Modernity at Large, Minneapolis: university of Minnesota Press
- Auge.M(1995), Non – Places, London, Verso
- Barnett. John(2001), The Meaning of Envirnmental Security, Z Books
- Best. Steven and Kellner, Douglas(2001), Postmodern Adventure, London: Routledge
- Bhabha.H(1994), The Location of Culture, London: Routledge
- Binsbergen. W(1999), Globalization and Virtuality, in B. Meyer and P.Geschiere (eds), Globalization and aiadentity
- Brown. R(1999), Social Identity, in A. Kuper and J.Kuper (eds), The Social Science Encyclopedia, London: Routledge
- Castel.M(1997), The Power of Identity, Oxford: Blackwell
- Easton. David(1967), “ The Current Menning of Behavioralism”, in James Charelsworth Edited, Contemporary Political Analyis, New york: Free Press
- Eulau. Heinz(1967), “ Segments of Political Science Most Susceptible to Behavioral Treatment”, in James Charlesworth editied, Contemporary Political Analysis, New York: Free Press
- Held.D, MacGrew. A(1996), Modernity and its Future, Cambridge, Polity
- Harvey.D(1989), The Condition of Postmodernity, Oxford, Basil Blackwell
- Hodg. Robert & Kress. Gunther(1993), Language as Ideology, Second edition, Routledge, London and New York
- Gogwill. Christopher(1995) , the Invention Of The West, Stanford, Stanford Univesity Press
- Lash.s & Urry.j(1994), Economics of Signs and Space, London,Sage
- Morley. D, and Robins. K(1996), Spaces of Identity, London, Rotledge
- Rapping. Elayne(1994), Media –tion, USA: Boston, South End Press
- Reese.William.L(1980), Dictionary of Philosophy and Religion, Humanities Press INC,USA.-
- Robertson. R(1992), Glibalization: Social Theory and Global Culture, London, Sage
- Robertson.R(1995), “ Globalization: Time – Space and Homogeneity Heterogenity”, in M. Featherstone, and S. Lash, and Robertson (eds), Global Modernities, London, Sage
- Rosenau. J,(1998) “Global Affairs in an Epochal Transformation” , Center for Strategic and International Studies Press, Washington, DC,USA
- Simon. Julia(1995), “ Natural Freedom and Moral Autonomy: Emile as Parent, Teacher and Citizen “ , History of Political Thouth, vol xvi.No. I, Spring
- Waters. M(1995), Globalization, London: Routledge