در تمام زندگی امان می جنگیم به خاطر هیچ، هیچ و هیچ. این را من نمی گویم، پیری گفت که نفس های آخرش را می کشید. او به من گفت: به جای جنگ و کینه و دشمنی و افکار آزار دهنده به نام حقیقت [حقیقتی که فکر می کنیم فقط نزد ماست و دیگران باطل اند ]، تمام زندگی ات را در این دنیا شادی کن، و نیکی کن به خاطر آن دنیا. می گفت: اگر به اول ام برگردم، راهی را که همه رفتند و می روند، نمی روم. شادی می کنم چون همه چیز هیچ است، و نیکی می کنم چون تنها در لحظه ی آخر زندگی ام فهمیدم آخرتی هم هست. چه فایده که هم دنیایم را از دست داده ام و هم آخرتم را. اگر توبه هم کنم فقط آخرتم را به دست آوردم، دنیایم چه می شود؟

   غمی به درون تان راه مدهید، شادی کنید تا دنیای زیبایی داشته باشید و نیکی کنید تا هم دنیای پس از مرگ زیبایی داشته باشید.