نفت و سرنوشت ما ایرانیان
آیا تا کنون از خود سوال کرده اید که اگر کشورمان ایران نفت نداشت، اکنون در چه وضعیتی بوده ایم؟ به احتمال زیاد اکثراً می گویید اگر نفت نداشته ایم، وضع مان بهتر بوده است، چون با وجود نفت به هیچ جا نرسیده ایم و تنها پول های نفتی را به هدر داده ایم. اگر نفت نداشیم، روی پای خود می ایستادیم و مانند کشورهایی چون ترکیه، مالزی، اندونزی، ژاپن، کره ی جنوبی و ... به پیشرفت می رسیده ایم. می گویید اگر نفت نداشتیم، بیشتر تلاش می کردیم و کمتر مصرف می نمودیم. نفت باعث شده سرمایه داران جهانی مانند کودتای 28 مرداد 1332 در امور کشور دخالت کنند و اسباب بدبختی های ما را فراهم آورند. حتماً می گویید نفت فقط به بدبختی بیشتر ما منجر شده است.
اکنون من می خواهم خلاف گفته های بالا را برایتان ثابت کنم و در نهایت "نتیجه گیری" کنم : اگر نفت نداشتیم می بایست به یکی از چند طریق زیر معیشت می کردیم و شاید هم به توسعه می رسیدیم: کشاورزی، دامپروری، تجارت، صنعت و توریسم(گردشگری).
ایران کشوری است پهناور که دو سوم آن خشک بوده و فاقد مقدار آب لازم برای کشاورزی است. حتی یک سوم دیگر آن نیز به غیر از برخی نواحی، در حال خشک شدن هستند. برای مثال وقتی از تهران به طرف شهرهای جنوبی حرکت می کنیم، هیچ آبادی و آبادانی ای را نمی بینیم تا بعد از ساعت ها که نشانی از سکونت آدمیان مشاهده گردد. استان هایی چون اصفهان، یزد، خراسان، کرمان، سیستان و بلوچستان، خوزستان، بوشهر، فارس و ... با کمبود آب شدیدی از ابتدا مواجه بوده اند و به علت رشد جمعیت، عوامل جوی و البته فقدان مدیریت، همان مقدار آب باقیمانده و محدود نیز در حال اتمام است. پس با این شرایط ایران نمی توانست مانند ترکیه، مالزی و ... که هیچ بیابانی ندارند و همه ی سرزمین شان به برکت باران فراوان سرسبز می باشد، از طریق کشاورزی امرار معاش نماید و به توسعه رسد. شاید اگر کشاورزی ایران به بالاترین حد توسعه نیز دست می یافت، تنها بیست درصد جمعیت ایران را تامین می نمود چه برسد به این که صادراتی هم داشته باشد.
به علت همان خشکسالی، دامداری ایران نیز از ابتدا تنها کفاف معیشت عده ای محدود را می نمود. اگر دامداری هم به بالاترین حد پیشرفت های جدید دست می یافت، شاید می توانست تنها حداکثر نیاز ده درصد آدمی را در ایران فراهم آورد.
حال به سراغ تجارت می رویم. وقتی می گوییم تجارت، این سوال مطرح می شود که تجارت با چه؟ باید چیزی در داخل داشته باشید که با آن تجارت کنید مگر آن که مانند امروزه از چین و ماچین جنس وارد نمایید و به مردم خود بفروشید. این نامش اقتصاد و تجارت نیست بلکه استثمار داخلی است توسط گروهی اندک از تجّار ثروتمندی که بازار را به انحصار خود درآورده اند. اما اگر قرار است اقتصادمان از طریق تجارت و عوارض و مالیات ناشی از آن به توسعه دست یابد، حتماً می بایست چیزی برای صادرات داشته باشد وگرنه واردات، استثمار است نه تجارت. حال چه چیزهایی برای تجارت در اختیار داریم: محصولات کشاورزی نیاز داخلی مان را هم پاسخ نمی دهد چه برسد به این که صادرشان نماییم. محصولات دامی هم همینطور. می گویید فرش دستی و ادویه جات و پسته و .... . مگر می شود کشوری جمعیت خود را با این واردات محدود حتی اگر به اوج شکوفایی هم رسیده باشند، اداره نماید؟ این نیز امکان پذیر نمی باشد. در نهایت تجارت با کالاهای داخلی مان تنها می تواند در اوج پیشرفت حداکثر بیست درصد جمعیت را تامین کند.
حال به صنعت بپردازیم. صنعتی شدن به عنوان بهترین راه حل اقتصادی برای تمامی کشورها در عصر جدید، نیازمند لوازم و مقدماتی است که برخی از آن ها عبارتند از : ثبات سیاسی، امنیت اقتصادی، فرهنگ سرمایه داری [لااقل ضد سرمایه داری نباشد] و ... . همان سه مورد نخست کافی است. حال فکر می کنید ایران در کدام دوره همه ی این ویژگی ها را داشته است؟ تمامی دوره های تاریخی در ایران را با خون و خشونت نوشته اند. از ابتدای پیدایش کشور در زمان مادها در چند هزار سال قبل تا کنون، در کدام دوره ایران از ثبات سیاسی برخوردار بوده است؟ کشوری چون ایران، به علت قرار داشتن در چهار راه جغرافیایی جهان از شمال به جنوب و از غرب به شرق و بالعکس، همیشه مورد تاخت و تاز بیگانه ها بوده است. اسکندر مقدونی، عرب ها، مغول ها، قبایل آسیای مرکزی، سپس عثمانی ها، روس ها، انگلیسی ها، آمریکایی ها و آخرین مورد هم کشور کوچک و تازه به وجود آمده ی عراق.
از سوی دیگر، در ایران در چه دوره ای سرمایه ها امنیت داشته اند. به علت بازار مشوش اقتصادی، بی ثباتی در تصمیم گیری ها، عدم برنامه ریزی علمی و منطقی و دیگر دلایل سیاسی و اجتماعی و جهانی، هیچگاه هیچ سرمایه داری در ایران احساس امنیت نکرده است.
در خصوص فرهنگ سرمایه داری نیز، اگر به کتاب های قدیمی و تاریخی و فرهنگ عامه مراجعه نمایید، یک نفرت شدید از سرمایه داری و سرمایه دار در میان ایرانیان موج می زند. تازه چند سالی است که در ایران به علت گسترش بیکاری اکثر مردم متوجه شده اند که سرمایه داری [صنعتی] چه نعمت بزرگی است. در غیر این صورت فرهنگ ایرانی همیشه ضد سرمایه و سرمایه داری بوده است.[البته این خود دلایل زیادی دارد ]
در نهایت صنعت هم نمی توانست به دلایل بالا ما را از این آشفتگی ها برهاند. تنها می ماند توریسم. نکته ی مهم در این باره آن است که منظور از توریسم، گردشگران خارجی اند نه داخلی. آن هایی که برای بازار و مردم ایران دلار می آورند. شاید بدانید در ترکیه، مالزی و ... چگونه برای جذب توریست تلاش می شود. حتی قانونی در ترکیه سال ها پیش وضع شده که هرگونه اهانتی به توریست های خارجی جرم محسوب می گردد. می دانید چرا؟ چون توریسم یعنی پول. ایران به علت داشتن سابقه ی تاریخی و مذهبی بسیار و همچنین مناطقی نادر و استثنایی در جهان، می توانست به یکی از بزرگ ترین کشورهای توریستی تبدیل گردد. اما بنابر دلایل زیادی [ که بعداً در مطلبی جداگانه بدان خواهم پرداخت ] هیچ گاه نشد.
خُب، با این شرایط فکر می کنید اگر نفت نداشته ایم چه می شد؟ در نظر بگیرید کدام دانشگاه، جاده، اداره، کارخانه، بیمارستان، مدرسه، آب، برق و همه چیز ما ایرانیان ، بله همه چیز، از نفت نیست؟؟؟ هیچ چیز. در این یکصد و بیست سال از زمان کشف و استخراج نفت در ایران، کدام روز بوده است که دولت حقوق کارمندان خود را از منابع غیر نفتی پرداخت کرده باشد؟ هیچ روز. باور کنید خداوند ما را خیلی دوست داشته است. با وضعیتی که در بالا توصیف شد، اگر نفت نداشتیم، یا مثل افغانستان می شدیم و یا کشورهای آسیای میانه. این نه وضعیت ما بلکه وضعیت تمام کشورهای نفتی بوده است. خدا را شکر که ما به غیر نفت یک خرده چیزهایی داریم که به زور و سختی روزگارمان را بگذرانیم وگرنه عرب ها که جز بیابان چیزی ندارند.
با وجود نفت به هیچ کجا نرسیده ایم. فقط روزها را با هزار ترس و دعا می گذرانیم. با این وضعیت اگر نفت نبود چه می شد؟؟؟ جهنمی چون افغانستان، سومالی، سودان، اتیوپی و ... .
نتیجه گیری:
اما ناامید نشویم. چون یک راهی وجود داشت که متاسفانه هیچ گاه از آن استفاده نشد. اگر از این راه استفاده می شد، با وجود نفت امروزه از اروپا هم پیشرفته تر بوده ایم و با عدم وجود نفت هم، از ترکیه پیشرفته تر می شدیم. می دایند آن راه چیست؟ بله: "عقلانیت". اگر عقلانیت به ویژه در مدیریت وجود داشت، همه ی خطرات و تهدیدات را مانند همان واقع شدن در چهار راه استراتژیک [که به ویرانی ما بدل شد] به فرصت هایی بی نظیر برای بهره مندی و پیشرفت بدل می ساختیم. اگر عقلانیت وجود داشت، می توانستیم از موقعیت ممتاز جغرافیایی [که همیشه عامل بدختی ما بود است]، از همان کشاورزی محدود، همان دامداری محدود و همان تجارت داخلی محدود به بهترین شیوه بهره مند شویم. اگر عقلانیت بود از فرصت های بزرگ تاریخی مانند جنگ سرد و رقابت های دو ابرقدرت شرق و غرب [ مانند کشورهای کره ی جنوبی، ژاپن، ترکیه، مالزی، سنگاپور، اندونزی، برزیل، هند، آرژانتین و ... ] به بهترین نحو و به نفع خود بهره می گرفتیم. اگر عقلانیت بود امروزه یکی از بزرگ ترین کشورهای توریستی دنیا بوده ایم. اگر عقلانیت بود، جمعیت پنج میلیونی دوره ی قاجار و حداکثر ده میلیونی دوره ی رضا شاه را به چهل میلیون و هفتاد میلیون و ... نمی رسانیدم، اگر عقلانیت بود، ............................................. . پس برعکس چون "عقلانیت" نبود، نفت برایمان طلا بود نه بلا؛ وگرنه هیچ کدام از این چیزهایی که هم اکنون داریم را نداشته ایم. هیچ کدام.
و تنها همین یک راه است که می تواند هم اکنون نیز ما را از این بدبختی های ابدی نجات دهد و حتماً به توسعه رساند. ایران همه ی پتانسیل های اصلی برای توسعه یافتگی را - البته به صورت پراکنده - دارد، تنها عقلانیت و مدیریت عقلانی می خواهد تا همه ی این پتانسیل ها را جمع نموده و در مسیر توسعه قرار دهد، در غیر این صورت باید همواره به خاطر نفت شکر گذار باشیم.