جایگاه اندیشه های ایرانی در جهان: زرتشت
بیشتر ما ایرانیان فقط از اندیشه های غریب شنیده ایم یا خوانده ایم و یا نوشته ایم؛ غریبه ها نیز از اندیشه های ما ایرانیان شنیده اند و یا به خوبی خوانده اند و یا بسیار دقیق نوشته اند؛ اما بیشتر ما ایرانیان از خودمان نه چیزی می دانیم و نه چیزی خوانده ایم. در دنیایی که دیگران از اندیشه و تاریخ نداشته اشان جعلیات می سازند تا خود را با هویت معرفی نمایند،آیا برای ما که تاریخمان واقعی است، جای تاسف ندارد؟ بگذریم که دردِ دلِ ما بیشتر از اینهاست.
به تدریج از همه ی اندیشه های ایرانی و جایگاه و تاثیرات جهانی شان خواهم نوشت. اما اکنون به جایگاه و تاثیرات پیامبر آسمانی ایرانیان - در قبل از اسلام آوردنشان - خواهم پرداخت که سهم بزرگی در تکامل اندیشه های جهانی داشته است. در باب زرتشت و اندیشه هایش قبلاً در وبلاگم نوشته ام. اکنون فقط می خواهم به عنوان یک نمونه از تاثیرگذاری فرهنگ ایرانی، در باب زرتشت از نگاه دیگران بنویسم:
هرودوت پدر تاریخ نویسی باستان: « نزد زرتشت سخن چینی بدترین جنایت است و اگر کسی برایش دشوار است راز دار باشد، نمی تواند هیچ گاه به پارسایی برسد.... زرتشت دروغ گویی را ننگین ترین عیب می داند و پس از آن شرم آورترین نقص داشتن قرض است....»
هگل در کتاب خود "درس هایی درباره ی فلسفه ی مذهب": « آیین زرتشتی ایرانیان نخستین آیینی بود که بعدی جهانی داشت، زیرا خواست خدای آن، اهورامزدا، این بود که فروغ هر چه دورتر و بیشتر گسترش یابد. در آیین کهن ایرانی هر اصل اخلاقی، نتیجه ی منطقی قانون تکامل بر اساس پیکار دائمی خیر و شر، روشنایی وتاریکی است.» بنابراین بسیاری از مورخین معتقدند که نظریه ی معروف دیالکتیک - که برخی به سقراط و افلاتون و هگل و مارکس نسبت می دهند - نخستین بار توسط زرتشت عنوان شده و هگل از او تاثیر پذیرفت.
پرفسور گیگر: « در همه ی تحقیقاتی که در طول زندگی کرده ام هیچ آیینی را مانند زرتشت در یکتاپرستی،خداشناسی،آزاد منشی، پاکی و حقیقت ندیده ام.»
نيچه، فیلسوف آلمانی: « زرتشت بزرگ ترين پيامبر تيز هوشی است كه پايههای گسترده ی انديشه ی سازنده و مردمي اش تاكنون برای باختر استوارترين ستون زندگی بوده است.... انديشه ی زرتشت آموزش های بزرگی برای نيك زندگی كردن، نيک در پيوند بودن، نيک رفتار داشتن و نيك سخن گفتن و بالاتر از همه، چگونگی ارج و ارزش نهادن به ديگران است... او هيچ گاه در هيچ سخن اش از به كار بردن پی در پی راستی و درستی خودداری نكرده و پيوسته همه مردم را بدين سو خوانده است. در سخن زرتشت، شكوهی يافت می شود كه در كمتر سخنی می توان يافت.» حتی نیچه ابرمرد خود را زرتشت قرار می دهد و کتاب معروف خود "چنین گفت زرتشت" را می نویسد.
پرفسور هرتسفلد: « پشتكار و كوشش های خستگیناپذير، از فروزههای درخشان ايرانيان میباشد كه بر پايه ی راستی و درستی استوار شده است كه همه ی آن ها پرتوی از آيين شكوهمند و پرفروغ زرتشت است. »
میلز ایران شناس: « سروده های زرتشت نخستین کوشش روشن و گویا را برای به ساختن و نو کردن دل مردمان در بردارد و امروز هم در همه دین های ما زنده است و شاید آینده نیز بدان آویخته باشد. این سرودها به راستی در منش يكه و بی همتا است و منش هرگز پیر نمی شود. بر جهان امروز است که آن ها را به کار بندد.»
ساموئل لانک، دانشمند انگلیسی: « حقيقت آيين زرتشت به طور شگفت انگيزی پس از قرن های متمادی امروز مطابق با علوم و كشفيات تازه است. اين آيين با وجود آنكه زمان زيادی از آغاز آن گذشته است به گونه ای اساس آن محكم و درست به جا مانده كه به خوبی می تواند نيازهای مادی و معنوی امروز بشر را رفع نموده، لوازم يك زندگی سعادتمند نيكی را فراهم آورد و می تواند به آسانی اختلافات بين ايمان و عقايد مذهبی را با علوم و كشفيات جديد مرتفع سازد.»
گستاو لوبون: « باید اقرار کرد که در بین ادیان باستان، هیچ کدام از دین زرتشت روحانی تر و اخلاقی تر و منزه تر از مراسم و آداب خرافی نیست.»
پروفسور ميه: « فروزههای ايرانيان باستان ستايش آميزند. ولی بايد دانست كه انگيزه آن ها، آموزش های نيك خواهانه و مردمی زرتشت مي باشد. زرتشت از منشی والا برخوردار بود كه توانست بر دل مردم رخنه نمايد و آن ها را به سوی خود و آفريدگار مهربان و نيك خواهش بكشاند.»
گوته، ادیب بزرگ قرن هجدهم آلمان که سخت فريفته ی گفتار و سرودههای زرتشت بود و او را مردی بسيار بزرگ و نوشتههايش را شكوهمند می خواند، می نویسد: « زرتشت خردمندی بود كه جهان خرد كمتر همانند او را به خود ديده است. او همه جا همواره در انديشه ی خوشبختی و آسايش مردم بوده است و جز راستی و پاک دلی سخن نگفته است. کیش ایرانیان باستان آتش پرست نبود. آیین زرتشت بر احترام نسبت به همه ی عناصر طبیعت [ آب، باد، خاک، خورشید ] بنیاد نهاده شده است.»
توماس هايد، نويسنده بزرگ انگليسی: « خداوند زرتشت را برای مردم ايران برگزيد، زيرا ايرانيان از يك آگاهی بزرگی درباره ی خداوند برخوردار بودند. اين مردم با خرد، سزاوار مرد خردمندی چون زرتشت بوده اند.»
پرفسور جان هینلز: « دین زرتشت را باید نخستین دین آزادی انسان ها و حقوق بشر در جهان خواند.»
پرفسور هانری ماسه: « زرتشت اولين شخصی است که پايه های يکتاپرستی را در جهان بنيان نهاد.»
فرانسیس پاورکاب: « من شگفت دارم از این که اگر زرتشت در هزاران سال پیش از میلاد در شرایطی که هیچ قانونی برای بشریت وجود نداشت ظهور نمی کرد و چنین آموزه هایی را برای ما به جای گذاشته که پس از هزاران سال بدون کوچک ترین ناهمگون نبودن با شرایط امروز و همچنان پایه های انسانیت بشر را شکل می دهد اگر وی نیامده بود به راستی امروزه جامعه بشریت چه حالی داشت و در چه شکلی زندگی می کرد.»
ا. بن ونیست در کتاب "دین ایرانی" بر پایه ی متن های معتبر یونانی، زرتشت را پیشوای افلاتون یا افلاتون را تجسم دگرباره ی زرتشت می انگارد.
دوشن گیمن در کتاب خود، "زرتشت و جهان غرب": « فیلسوفان یونان وام دار اندیشه های ایرانی هستند... افلاتون بایستی "دامدات نسک" [ یکی از فصل های اوستا ] را شناخته و از آن بهره ی فراوان گرفته باشد.»
هنری کربن: « در آکادمیا یعنی مدرسه ی افلاتون، نسبت به گفته های زرتشت رغبت و التفات و حتی حرارت و ارادتی زیاد وجود داشت.»
س.نیبرگ در کتاب "دین های ایران باستان": « افلاتون زرتشتی است که دوباره زاده شد.»
در حاشیه ی کتاب "الکیبیادس" افلاتون چنین آمده است: « گفته شده است که زرتشت در حدود شش هزار سال پیش از افلاطون میزیسته است، بعضی او را یونانی و برخی از ملت ماوراء دریای بزرگ میدانند. زرتشت دانش جهانی خود را از روان نیکویی، یعنی از بینش والا آموخت.» (دوره ی آثار افلاتون)
افلاتون در کتاب الکیبیادس یکم (صص 657 و 658): « کودکان پارسی از 7 سالگی در نزد آموزگاران خود دوره می دیدند. بعد از اینکه به سن 14 سالگی می رسیدند.... دوره های پیشرفته را آموزش می دیدند. اینان ذاتاً دادگرترین و میانه روترین و دلیرترین مردمان هستند. آموزگار نخست به آنان تعالیم زرتشت را آموزش می دهد. آموزگار دوم دادگری و روش نیک در سراسر زندگی را به آنان آموزش می دهد. آموزگار سوم میانه روی و دوری کردن از خوی خودپسندی و چیره شدن بر شهوات و امیال شخصی را به آنان آموزش می دهد. آموزگار چهارم نیز دلیری و قدرت را به آنان آموزش می دهد.»
افلاتون از جمله فلاسفه یونانی بود که بسیار تحت تأثیر آیین مزدیسنا قرار گرفته بود، به گونه ای که فلسفه اش را « حکمت ایرانی در لباس یونانی » خوانده اند. پور داوود می نویسد: « فلسفه ی افلاتون در بسیاری از موارد با تعالیم دین زرتشتی توافق دارد. به خوبی پیداست که این فیلسوف یونانی از مزدیسنا اطلاع خوبی داشته است.»
از هرمیپوس یونانی هم این گفته نقل گردیده است: « اوستا به یونانی ترجمه شده بود و گویا بسیاری از حکمای یونانی از جمله افلاتون آن را خوانده بودند.»
استفان پانوسی در کتاب "تأثیر فرهنگ و جهان بینی ایران بر افلاطون": « آموزه افلاطون درباره مُثل آموزه ای است زرتشتی، آنچه را که سقراط دیمونیون خود می نامید.... مدلول « دئنا » در اوستا مساوی است با "ایدوس" در افلاطون، "لوگوس" مساوی است با "وهومنه"، نیروهای خیر و شر افلاطون مساوی است با "سپنتامینو" و "انگره مینوی اشوزرتشت".»
و .......................
نتیجه گیری:
اگرچه مطالعه و تامل در اندیشه های دیگر ملت ها امری ضروری است، اما کمتر ایرانی ای از تاریخ خود مطلع است. آیا می دانستید بیشتر پیامبران، اندیشمندان، فلاسفه، شعرا و پزشکان ایرانی چون ابن سینا توسط غربیان به جهان معرفی شده اند بدون آن که خودِ ما ایرانیان قبلاً از آن ها با خبر بوده باشیم. می دانستید بیشتر دست نوشته های اصلی این بزرگان در موزه ها و دانشگاه های کشورهای غربی نگه داری می گردند؟ لازم است در این زمینه از بسیاری از پژوهشگران غربی به جهت معرفی این بزرگان ایرانی به خودِ ما ایرانیان سپاسگذاری نماییم. اگر آن ها نبودند چگونه می فهمیدیم که تاریخ و شجره ای هم داریم؟؟؟