دولت های نئو پاتریمونیال و انقلاب های عربی

فصلنامه ی اطلاعات سیاسی - اقتصادی، تابستان ۱۳۹۱، شماره ی ۲۸۸ 

دکتر مهدی رهبری (دانشیار علوم سیاسی دانشگاه مازندران)

   قرن بیست و یکم شاهد نوع متفاوتی از انقلاب ها بوده است؛ یعنی انقلاب ها علیه دیکتاتورهای مدرن در عراق، مصر، لیبی، تونس، یمن و ... . دیکتاتورهای حاکم بر دولت های شبه مدرنی که به وسیله بوروکراسی ها و ارتش های مدرنیزه شده رهبری شده و به وسیله انقلاب سرنگون گردیدند. وقوع سریع انقلاب ها در بسیاری از این کشورها که از حکومت های مقتدر و حمایت های گسترده ی خارجی برخوردار بوده اند و سال ها نیز در مقابل مخالفان داخلی و خارجی ایستادگی نموده و بر آن ها فائق آمده اند، یکی از عجایب دنیای سیاست به شمار می آید که از تصور همگان خارج بوده است. سقوط این حکومت ها زمانی به وقوع پیوست که به علت قدرتمندی این دولت ها در سرکوب مخالفان و صرف وقت و هزینه های هنگفت در این زمینه، کمتر کسی انتظارش را داشت که از این رو تعجب همگان را برانگیخت. اما این انقلاب ها نیز مانند هر پدیده ی سیاسی و اجتماعی دیگری نیاز به تحلیل دارد. یکی از مدل هایی که می توان بر اساس آن به ماهیت و چرایی وقوع انقلاب های اخیر پرداخت، نظریه ی دولت نئوپاتریمونیال است که از سوی نظریه پردازانی مختلفی ارائه گشته است و به نظر می رسد می تواند ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دولت های ساقط شده ی عربی و علل فروپاشی آن ها را بهتر بازگو کند. در این مقاله قصد داریم تا در چهارچوب تئوری دولت نئوپاتریمونیال و بیشتر از دیدگاه نظریه پردازانی چون ساموئل هانتینگتون و جک گلدستون به بررسی علل وقوع انقلاب های اخیر در کشورهای عربی، بپردازیم.

دولت نئوپاتریمونیال

   نئوپاتریمونیالیسم، شکل نوین پاتریمونیالیسم در نظام های سنتی است. ماکس وبر پاتریمونیالیسم را نوعی حاکمیت سیاسی سنتی می داند که در آن یک خاندان پادشاهی، قدرت را از طریق دستگاه عریض و طویل اداری و به شکل اجبار آمیز اعمال می کند. وبر پاتریمونیالیسم یا سلطه ی موروثی را عمدتاً برای کشورهای خاورمیانه مطرح می کند و معتقد است که ابتدایی ترین ساخت سیاسی سنتی با اقتدار یک رییس بر قبیله شکل می گیرد و دستگاه اداری – اجرایی این اقتدار به صورت مستقیم از اعضای گسترده ی خانواده ی پدرسالار به وجود آمده است. توسعه و گسترش اعضای این بوروکراسی عظیم و تغییر ترکیب آن از اعضای خانواده به مامورین حکومتی، ساخت پدرسالارانه را به ساخت پاتریمونیالیسم مبدل می سازد.1 

   ساموئل هانتینگتون ویژگی های اصلی نظام های نئوپاتریمونیالیسم را تمرکز قدرت در شخص رهبر می داند و معتقد است اعمال قدرت در این گونه نظام ها بستگی به نزدیکی به رهبر، دسترسی به او و اتکای به حمایت او دارد. وی برخی ازخصوصیات این گونه نظام ها را سرپرستی، خویشاوندگرایی، رفیق بازی و فساد می داند.2

   پس از جنگ جهانی دوم، تعدادی از شارحان نظرات وبر، همچون خوان لینز، هوشنگ شهابی، جیمز بیل، راینهارد بندیکس، احمد اشرف، جک گلدستون و بریان ترنر، در ادامه ی سنت وبری و در هماهنگ کردن نظرات او با شرایط کشورهای آسیایی و آمریکای لاتین، تلاش های قابل توجه ای انجام دادند.3 برخی از این پژوهشگران میان نظام های پاتریمونیال با نئو پاتریمونیال تفاوت هایی قائل گشته اند. از جمله به اعتقاد خوان لینز نظام های نئوپاتریمونیال که از دل مناسبات مدرن برآمده اند، در شکل افراطی تر و شخصی تر ظاهر می شوند. علاوه بر این، در اکثر نظام های نئوپاتریمونیال عناوین رسمی و نهادهای به ظاهر دموکراتیک برقرار هستند ولی قدرت اصلی مانند گذشته در اختیار حاکم باقی است. نظام اقتصادی این نوع کشورها و دولت ها نامشخص و پایگاه اجتماعی آنان نیز محدود است. نظام نئوپاتریمونیال همچنین آمیزه ای از خویشاوندپروری، رفیق بازی، اعطای پاداش و امتیازات برای جلب وفاداری، اتکا به نیروهای خارجی و آسیب پذیر بودن دولت از نیروهای اجتماعی است.4   

   در مجموع ویژگی های این گونه نظام ها عبارتند از: 1. شخصی بودن قدرت، 2. سطح پایین نهادمندی سیاسی، 3. انحصار سیاسی، 4. غیر رسمیت، 5. شبکه ی خاصه بخشی 6. اتکا به ارتش و نیروهای امنیتی، 7. دیوان سالاری، 8. ترویج سیاست تفرقه اندازی و ایجاد تنش میان طرفدارن و مخالفان، 9. ارتباط ظاهری با مذهب و مراجع مذهبی برای کسب مشروعیت.5

   در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا که جدیداً در آن ها انقلاب رخ داده است و یا وقوع انقلاب در برخی دیگر از آن ها محتمل است، ستیز با نخبگان، شورش های مردمی و فشارهای خارجی دست به دست هم داده و وقایع اخیر را رقم زده اند. دولت های معاصر معمولاً دارای حکومت هایی بوده اند که در آن ها ریاست اجرایی و دیگر قدرت های رسمی نه صرفاً بر مبنای اقتدار موروثی، بلکه بر مبنای اشکالی از ترتیبات سیاسی قانونی و پارلمانی قرار داشت که در آن نخبگان زمین دار سنتی هیج نقش نهادینه شده ای در اداره امور نداشته اند. در حقیقت نقش ریاست اجرایی از طریق سازو کارهای حزبی سازمان یافته و از طریق ترکیبی از قواعد انتخاباتی، بوروکراتیک و نظامی تأیید می شده است.

   بعضی از دولت های معاصر در ظاهر دارای چنین حکومت های حزبی هستند، اما در حقیقت این حکومت ها آنچنان به وسیله یک فرد قدرتمند کنترل می شوند که عملاً می توان نام دیکتاتوری بر آنها نهاد. ایالات متحده نیز غالباً درصدد یافتن متحدان منطقه ای از میان چنین دولت های بر آمده است. اما این دولت ها دارای ویژگی های بوده اند که آن ها را در برابر انقلاب آسیب پذیر ساخته است.

دولت پاتریمونیال و آسیب پذیری های آن

   به بیان آیزنشات (1978) دولت های «نئوپاتریمونیال» آن دسته از دولت های نسبتاً مدرن شده ای هستند که در آن ها ظاهراً حکومت بوروکراتیک مدرن و حزبی وجود دارد، اما در حقیقت فرد قدرتمندی، نه از طریق پیروی از قوانین غیر شخصی، بلکه از طریق یک نظام گسترده ی حمایت شخصی بر جامعه حکومت می کند. چنین دولت های ممکن است از ظواهر دموکراتیک، نظیر پارلمان ها، احزاب سیاسی ، قوانین اساسی و انتخابات برخوردار باشند. اما همه به این موضوع اذعان دارند که تصمیمات ریاست دولت کاملاً قطعی هستند، چرا که نظامِ حمایت و در صورت لزوم ابزار زور، باعث تضمین سر سپردگی قوه ی قانون گذاری و احزاب سیاسی، تفسیر جانبدارانه از قانون اساسی و پیروزی های انتخاباتی می شود.6

   در چنین دولت هایی مانند دولت های عربی، توده ها عموماً از سیاست کنار گذارده می شوند. آن ها ممکن است در انتخابات ادواری تحت کنترل کارگزاران محلی دولت مشارکت کنند، اما علاقه شان به اقتصاد و سیاست تا حد زیادی تدافعی است. نخبگان نیز در چنین دولت هایی شدیداً سیاسی هستند. بنابراین، ریاست اجرایی کشور در وضعیتی است که باید به عنوان میانجی میان بخش های شدیداً فعال نخبگان عمل کند. این نخبگان عموماً عبارتند از اعضای الیگارشی سنتی، بوروکرات ها، متخصصان جدید و نخبگان نظامی. اعضای الیگارشی سنتی عموماً حامیان قدرتمند دولت هستند؛ آن ها از شبکه های حمایت و اجبار مخصوص به خود نیز برخوردارند. متخصصان جدید حاصل ابداع نظام های مدرن آموزشی هستند. مهندسان، روزنامه نگاران، حقوق دانان، پزشکان و تجار، خصلتاً در محیط های شهری ریشه دارند و از پیوندهای قوی با تجارت و فرهنگ بین المللی برخوردارند. اگر کارگران ماهر را به این مجموعه بیفزاییم، این گروه ها قسمت عمده ی طبقات متوسط شهری راتشکیل می دهند.

   نخبگان نظامی و بوروکراتیک بازوان دولت را تشکیل می دهند. اما، آن ها یک نیروی برخوردار از منافع خاص خود محسوب می شوند. آن ها ممکن است هنگام بروز اختلافات مالی و سیاست گذاری از اعضای الیگارشی قدیمی، متخصصان جدید یا رییس اجرایی کشور حمایت کنند، یا ممکن است به دلیل اختلافات یا فساد درونی ضعیف شوند. وفاداری آن ها به رییس اجرایی کشور متفاوت است، چرا که این وفاداری به شدت به شیوه ی عمل نظام حمایتی بستگی دارد. به طور خلاصه، دولت های نئوپاتریمونیال برای حفظ سیطره ی خود بر جمعیت کشورشان، به حمایت مجموعه ای از نخبگان اتکا دارند که اغلب خودشان دچار اختلاف هستند.

   هانتینگتون نیز بر همین مبنا ولی به گونه ای دیگر به مساله می نگرد. انقلاب از دید او، یک دگرگونی سریع، بنیادی و خشونت آمیز داخلی در ارزش ها و اسطوره های مسلط بر یک جامعه، نهادهای سیاسی، ساختار اجتماعی، رهبری، فعالیت و سیاست های حکومتی و منابع اخلاقی است که بدین طریق از خیزش ها، شورش ها، نافرمانی ها، کودتاها و جنگ های داخلی متمایز می گردد.7 از دید وی، یک انقلاب تمام عیار، مستلزم نابودی سریع و خشونت آمیز نهادهای سیاسی موجود، تحرک گروه های تازه به صحنه ی سیاست و آفرینش نهادهای سیاسی نوین است.8

   از دید او، مهم ترین و آشکارترین و نیز نادیده گرفته ترین واقعیت درباره ی انقلاب های بزرگ و موفق، این است که انقلاب ها در نظام های سیاسی دموکراتیک رخ نمی دهند. انقلاب های بزرگ تاریخ، یا در سلطنت های سنتی بسیار متمرکز ( فرانسه، چین و روسیه ) رخ داده اند یا در دیکتاتوری های نظامی با مبنای اقتدار محدود ( مکزیک، بولیوی، گواتمالا، کوبا ) و یا در رژیم های استعماری ( ویتنام و الجزایر).9 این گونه رژیم ها در هنگام انتقال از جامعه ی سنتی به مدرن و با اتخاذ سیاست های نوگرایانه دچار انقلاب می شوند. از دید هانتینگتون، نوسازی یک جامعه، مستلزم تکثر و تنوع نیروهای اجتماعی است. بدین سان که به گروه بندی های خویشاوندی، نژادی و مذهبی موجود، گروه بندی های شغلی، طبقاتی و تخصصی افزوده می شود.10 همچنین با نهادمند شدن سیستم سیاسی نیز در ارتباط است. از دید او، نهادمند شدن فراگردی است که سازمان ها و شیوه های عمل با آن ارزش و ثبات می یابند. سطح نهادمندی هر نظام سیاسی را می توان با تطبیق پذیری (با دگرگونی ها، تغییر رهبران با نسل های پی در پی، کارکردی و ... )، پیچیدگی (تعدد و تنوع خُردِ واحدهای سازمانی)، استقلال (از تاثیر گروه ها و شیوه های عمل غیر سیاسی مصون باشد.) و انسجام نهادها و شیوه های آن نظام تعیین کرد.11

   به نظر هانتینگتون همچنین، نوسازی یک فراگرد چند بعدی است که به دگرگونی در همه ی زمینه های اندیشه و فعالیت انسانی نیاز دارد. جنبه ی اصلی نوسازی، شهری شدن، صنعتی شدن، دنیا گروی، دموکراتیزه شدن، آموزش و دسترسی به وسایل ارتباط جمعی است که به هم وابسته اند. نوسازی از جنبه ی "روان شناختی"، به یک دگرگونی بنیادی در ارزش ها، رویکردها و چشم داشت ها نیاز دارد. این دگرگونی ها همراهند با اتکای بیش از پیش به ارزش های کلی به جای ارزش های جزیی و در ارزیابی افراد، متکی اند بر معیارهای دستاوردی و نه بر معیارهای انتسابی. نوسازی از جنبه ی "فکری"، به گستردگی وسیع دامنه ی دانش انسان درباره ی محیطش و پراکندگی این دانش در سراسر جامعه از رهگذر افزایش روز افزون سواد، ارتباطات توده گیر و آموزش نیاز دارد. از نظر "جمعیت شناختی"، نوسازی به معنای دگرگونی در الگوهای زندگی و افزایش شاخص ها در امید به بقا و تندرستی، فزونی تحرک شغلی، عمودی و جغرافیایی و به ویژه رشد شتابان جمعیت شهری در برابر جمعیت روستایی است. از نظر "اجتماعی"، نوسازی به این گرایش دارد که خانواده و دیگر گروه های نخستینی را که نقش های پراکنده دارند، از طریق پیوستگی های آگاهانه ی سازمان گرفته دارای کارکردهای تخصصی تر سازد. توزیع سنتی منزلت اجتماعی بر پایه ی یک ساختار واحد منشعب شونده با خصلت نابرابری های انباشته، جایش را به ساختارهای منزلتی تنوع آمیزی می دهد که ویژگی آن ها نابرابری های پراکنده است. از نظر "اقتصادی" نوسازی شامل شکل گیری مشاغل پیچیده و گوناگون، بالا رفتن سطح مهارت شغلی، افزایش نرخ سرمایه نسبت به کار، جایگزینی کشاورزی بازار به جای کشاورزی معیشتی، رشد فعالیت های بازرگانی و صنعتی در مقایسه با کشاورزی، پیدایش بازار ملی، منابع ملی سرمایه و نهادهای اقتصادی ملی دیگر، افزایش سطح رفاه اقتصادی و پایین آمدن سطح نابرابری های رفاهیِ اقتصادی می باشد. از نظر "سیاسی"، نوسازی را باید حرکت از جامعه ی سنتی به جامعه ی نوین دانست. بر پایه ی این تعریف، تعیین کننده ترین جنبه های نوسازی سیاسی را می توان به سه مقوله ی گسترده دسته بندی کرد: 1. "معقول شدن اقتدار سیاسی" بدین معنا که شمار عمده ای از مراجع اقتدار سیاسی سنتی، مذهبی، خاندانی و قومی جایشان را به مرجع اقتدار سیاسی واحدِ دنیوی و ملی دهند که بر اساس قوانین موضوعه ی دارای سرچشمه ی انسانی، عمل می کند. نوسازی سیاسی به آن نیاز دارد که حاکمیت خارجی دولت ملی، علیه نفوذهای فراملی عرض اندام کند و حاکمیت داخلی آن علیه قدرت های محلی و منطقه ای خودنمایی کند. این امر به معنای یکپارچگی ملی و تمرکز یا انباشتگی قدرت در دست نهادهای قانون گذارِ ملی و به رسمیت شناخته شده است. 2. "تمایز کارکردها"ی سیاسی نوین و رشد ساختارهای مختص انجام دادن این کارکردها. حوزه های صلاحیت های خاص حقوقی، نظامی، اداری و علمی باید از قلمرو سیاسی جدا شوند و ارگان های مستقل و تخصصی با سلسله مراتب خاص باید عهده دار وظایف سیاسی شوند. سلسله مراتب اداری باید هر چه کامل تر، پیچیده تر و منظبط تر گردد. سمت ها و قدرت باید هر چه بیشتر بر پایه ی دستاورد و هر چه کم تر بر اساس انتساب واگذار گردند. 3. نوسازی سیاسی به "اشتراک" هر چه بیشتر گروه های اجتماعی سراسر جامعه در امور سیاسی نیاز دارد که در سطحی بالاتر از دهکده یا شهر صورت گرفته و مستلزم دخالت های گروه های اجتماعی سراسر جامعه در سیاست و ساخته و پرداخته شدن نهادهای سیاسی نوین برای سازمان دادن این اشتراک است.   

   از دید هانتینگتون، نوسازی همواره با از هم گسیختگی نظام سیاسی سنتی، سست شدن رشته گروه بندی های اجتماعی و سیاسی، تضعیف وفاداری به مراجع اقتدار سنتی، مواجهه ی رهبران دنیوی و مذهبی با یکدیگر، شکل گیری خانواده ی هسته ای به جای خانواده ی گسترده، کشمکش ارزش های کهن با ارزش های نوین، شکاف شهر و روستا، از خود بیگانگی، بی هنجاری و بی ضابطگی، شکل گیری آرزوها و نیازهای جدید و ... همراه است که در مجموع، به از هم پاشیدگی نهادهای سنتی و از هم گسیختگی روان شناختی و بی هنجاری می انجامد. یک جامعه ی سنتی منابع بالقوه ای برای هویت و هم گرایی دارد. برخی از این منابع ممکن است در فراگرد نوسازی نابود شوند.12 لذا انقلاب ها زمانی صورت می گیرند که نوسازی در همه ی عرصه ها منهای حوزه ی سیاسی صورت گیرد. در حالی که برای آن که یک نظام سیاسی از عهده ی نوسازی با موفقیت برآید، می بایست نخست سیاستی را بنیان نهد تا بر پایه ی آن، اصلاح اجتماعی و اقتصادی را با عمل دولتی به پیش برد. دوم این که نظام سیاسی توانایی آن را داشته باشد که نیروهای مولود نوسازی را به شایستگی درون نظام جذب کند. سوم این که آگاهی اجتماعی نوینی را به عنوان پیامد نوسازی به وجود آورد.13 لذا برای انجام نوسازی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ابتدا به نوسازی سیاسی یعنی ایجاد نهادهای سیاسی تطبیق پذیر، پیچیده، مستقل و منسجم نیاز است تا بتوانند گروه های تازه را به درون خود جذب کنند و اشتراک سیاسی آن ها را سازمان دهند و سپس دگرگونی های اجتماعی و اقتصادی را به پیش برند.

   جوهر سیاسی انقلاب از دید هانتینگتون، گسترش شتابان آگاهی سیاسی و تحرک سریع گروه های تازه به صحنه ی سیاست است، چندان که برای نهادهای سیاسی موجود، جذب این گروه ها به درون نظام امکان پذیر گردد. انقلاب نمونه ی شدید انفجار اشتراک سیاسی است. بدون این انفجار، انقلابی نیز رخ نمی دهد.14 به طور خلاصه، انقلاب به معنای وسیع، سریع و خشن، اشتراک سیاسی فراسوی ساختار موجود نهادهای سیاسی است. از همین روی، علت های انقلاب را باید در کنش متقابل نهادهای سیاسی و نیروهای اجتماعی جستجو کرد. انقلاب ها زمانی رخ می دهند که برخی اوضاع نهادهای سیاسی با برخی مقتضیات نیروهای اجتماعی، هم زمان رخ دهند. بنابراین، انقلاب به دو شرط ضروری نیاز دارد: نخست این که نهادهای سیاسی به علت ساختار نوپاتریمونیالیستی خود نتوانند مسیرهایی را برای اشتراک گروه های اجتماعی نو پدید در سیاست و جذب نخبگان جدید در حکومت فراهم سازند و دوم این که نیروهای اجتماعی ای که تاکنون از صحنه ی سیاست بیرون بوده اند، خواستار اشتراک در سیاست گردند. میل به این اشتراک، از این احساس گروهی سرچشمه می گیرد که گروه به برخی مزایای نمادین یا مادی نیاز دارد و تنها از طریق درخواست های سیاسی می تواند به این مزایا دست یابد. وجود گروه های آرزومند و تعالی جو و نهادهای خشک یا انعطاف ناپذیر، زمینه ساز انقلاب ها است.15 احتمال انقلاب در یک کشور دستخوش نوسازی، بستگی به این دارد که الف. طبقه ی متوسط شهری – روشنفکران، صاحبان حرفه ها، بازرگانان، کارکنان دولت، افسران ارتش، معلمان، وکیلان، مهندسان و تکنسین ها، کارفرمایان و مدیران به عنوان سرچشمه ی اصلی مخالفت با حکومت – به اندازه ی کافی از سامان موجود بیگانه شده باشند؛ ب. روستاییان نیز از سامان موجود به اندازه ی کافی دل بریده باشند، و ج. طبقه ی متوسط و روستاییان نه تنها در نبرد بر ضد دشمن واحد، بلکه در مبارزه برای یک قضیه ی واحد نیز به اندازه ی کافی دست به دست هم داده باشند.16

   در مجموع، دولت های نئوپاتریمونیال از آسیب پذیری های گوناگونی رنج می برند. اول این که از آن جا که دولت به جای اتکا به حمایت مردم ، عمدتاً به حمایت نخبگان متکی است ، بیگانگی بخش های زیادی از نخبگان می تواند مهلک باشد. دوم این که، از آن جا که نخبگان، خودشان دچار اختلاف هستند، ریاست اجرایی باید نقش توازن بخش پیچیده ای را برای حفظ اتحاد نخبگان گوناگون و در عین حال فرونشاندن منازعات درون نخبگان، ایفا نماید. سوم این که، از آن جا که مردم غیر سیاسی شده اند، دولت می تواند از سوی جنبش های بسیج کننده توده ای که نیروهای جدیدی را وارد عرصه ی سیاسی می کنند ، مورد تهدید قرار گیرد. بنابراین، روی گردانی نخبگان از دولت، به همراه تمایل آن ها به بسیج توده ها علیه دولت، می تواند ریاست اجرایی را جز اتکا به نیروهای مسلح  که وفاداری آن ها نیز به هیچ وجه تضمین شده نیست، از سپرهای دفاعی محروم سازد.

   چگونه ریاست اجرایی در چنین شرایط  شکننده ای اقتدار خود را که تقریباً یک اقتدار مطلقه است، حفظ می کند؟ از دیدگاه گلدستون، استراتژی او نوعاً ترکیبی از "رویکرد تفرقه بینداز و حکومت کن"، "رویکرد چماق و هویج" و "رویکرد ضرورت وجودی" است. در دولت های نئوپاتریمونیال، ریاست اجرایی معمولاً نخبگان را با اهداف متعارضی روبرو می سازد. او به جای تلاش برای متهد ساختن نخبگان معمولاً به تقویت اختلافات آن ها می پردازد. نیروهای مسلح، احزاب سیاسی، متخصصان شهری، اعضای الیگارشی زمین دار و بوروکرات های دولت تشویق می شوند تا هر یک پیوندهای مستقیم و رقابت گونه ای را با شبکه ی حمایتی ریاست اجرایی برقرار سازند. ریاست اجرایی ممکن است نیروهای مسلح، رهبران احزاب و مقامات دولتی را به شرکت در معاملات فساد آلود و مخفی تشویق کند، تا بدین وسیله آن ها را از دیگر گروها جدا سازد. در نتیجه، بخش های مختلف نخبگان برای نزدیکی به ریاست اجرایی و کسب قدرت رسمی و امتیازات مادی که به وسیله او اعطا می شود، با یکدیگر به رقابت می پردازند . بنابراین، ریاست اجرایی به دلال مهم قدرت در جامعه و یگانه مرکز سیاسی جامعه تبدیل می شود. اختلاف میان نخبگان ، اتکا به قدرت اجرایی را برای هماهنگی سیاسی و مدیریت منازعه ضروری می سازد.17

   البته، توانایی ریاست اجرایی برای مدیریت این منازعات و ایجاد هماهنگی مرکزی به توانایی او برای توزیع منابع مورد توجه نخبگان، به ویژه پول و قدرت سیاسی بستگی دارد . بنابراین، رؤسای اجرایی در صدد اجرای سیاست هایی برای رشد اقتصادی سریع و یا جذب گسترده ی کمک های خارجی برمی آیند . چنین رشدی ریاست اجرایی را ثروتمند می سازد، اما منابع لازم را نیز برای قدرت بخشیدن به دستگاه سیاسی فراهم می کند. دولت های نئوپاتریمونیال معاصر معمولاً به دنبال استفاده از رشد اقتصادی برای مدرن ساختن نیروهای مسلح ، گسترش شرکت هایی که به کارگران حرفه ای و ماهر نیاز دارند و گسترش بوروکراسی دولت هستند. این امر ریاست اجرایی را قادر می سازد به توزیع هویج ها در شکل پست های نظامی و بوروکراتیک و انعقاد قراردادهای اقتصادی پر سود به حال نخبگان نظیر آن چه که در کشورهای ساقط شده ی عربی وجود داشته است، بپردازد. به علاوه حفظ وفاداری نخبگان زمین دار معمولاً مستلزم این است که اصلاحات اراضی به صورت معتدل انجام پذیرد. غیر سیاسی نمودن توده ها نیز به وسیله ی رشد اقتصادی صورت می پذیرد، چرا که به جمعیت رو به رشد امکان می دهد که سطح تغذیه، پوشاک و مسکن خود را در همان سطح سنتی همیشگی حفظ کنند.

   سیاست های افزایش رشد اقتصادی با به کارگیری چماق نیز توأم است، یعنی تهدید نخبگان به از دست دادن ثروت، مقام، آزادی یا زندگی خود در صورت مخالفت با ریاست اجرایی. رهبران مخالف بالقوه غالباً زندانی یا تبعید می شوند ، آزادی های سیاسی ( از جمله آزادی بیان ) محدود می گردد و حتی مشاوران وفادار که اقدامات یا نفوذ شان می تواند آن ها را به رهبران بدیلی تبدیل سازد، بی درنگ از سر راه برداشته می شوند.

   علاوه بر این استراژی ها، ریاست اجرایی با به انحصار در آوردن نقاط کلیدی ارتباط در جامعه درصدد است « ضرورت وجود» خود را نزد افکار عمومی افزایش دهد. ریاست اجرایی ممکن است تنها کانال ارتباط میان ارتش و نخبگان غیر نظامی باشد. ریاست اجرایی ( و بستگان نزدیک اش ) ممکن است انحصار ارتباط با ملت های خارجی را به دست گیرند و بدین ترتیب می خواهند به کانال انحصاری جذب کمک ها و سرمایه های خارجی به کشور تبدیل شوند. ریاست اجرایی معمولاً از انتصاب یا حتی حمایت از جانشینان احتمالی اجتناب می کند، بنابراین ریاست اجرایی درصدد القای این تفکر است که در صورت فقدان او ، هماهنگی سیاسی ، مدیریت منازعه و جریان منابع خارجی دچار اختلال می شود و هرج و مرج کشور را فرا می گیرد.18

   در عین حال، علی رغم موفقیت قابل ملاحظه ی اولیه اکثر رؤسای اجرایی نئوپاتریمونیال، آسیب پذیری های آن ها از بین نمی رود، بلکه می تواند در طی زمان افزایش یابد. نخست این که، همان طور که رشد اقتصادی ادامه می یابد، توانایی ریاست اجرایی برای میانجی گری میان مطالبات متعارض نخبگان دچار مشکلات بیشتری می شود. با افزایش سرمایه گذاری اقتصادی، نخبگان شهری و حرفه ای داخلی ممکن است در صدد افزایش کنترل خود بر اقتصاد برآیند. پس، ملی گرایی به یک ایدئولوژی قوی در میان بخشی از نخبگان تبدیل می شود. بنابراین، ریاست اجرایی باید میان اتکای فزاینده به کمک و سرمایه گذاری خارجی که منابع تحت کنترل او را افزایش می دهد اما نیازمند رضایت سرمایه گذاران و دولت های خارجی است و بر آورده ساختن مطالبات نخبگان حرفه ای و اقتصادی داخلی برای حق تعین سرنوشت ملی تعادل ایجاد کند.

   دوم این که، با رشد شهر نشینی و صنعت، ممکن است نخبگان شهری و حرفه ای و کارگران ماهر یک نوع اقتصاد داخلی را دنبال کنند که بیشتر به ارضای نیاز های مصرفی داخلی معطوف باشد تا به رشد صادرات و واردات کالاهای تجملی. اما ایجاد صنایع سبک و بازار مصرف داخلی نیازمند بهبود وضعیت آموزشی و اقتصادی مردم، از جمله دهقانان است. این هدف می تواند با تمایل الیگارشی زمین دار برای حفظ کنترل خود بر زمین و نیروی کار روستایی تعارض پیدا کند.

   سوم این که، با گسترش بوروکراسی دولت، بالاخره این بوروکراسی با سازمان های سنتی نظیر صنوف، شوراهای روستایی محلی و سازمان های مذهبی برخورد پیدا می کند. در جایی که دولت در جذب یا از بین بردن نفوذ این نهادها موفق است، قدرت اش می تواند افزایش یابد. اما در جایی که استقلال این سازمان ها کاملاً تثبیت شده است و یا از منابع و اقتدار فرهنگی قابل توجه ای برخوردارند، افزایش قدرت دولت مشکل است. برخورد میان دولت و مذهب ممکن است بر سر مسائلی نظیر سکولار شدن زندگی اقتصادی، کنترل آموزش عمومی و تشکیلات قضایی محلی، تصاحب اموال و منابع آن ها و یا سلطه ی فرهنگی و ایدئولوژیک رخ دهد. هر یک از این برخوردها می تواند نخبگان مذهبی را به ایجاد اتحاد با دیگر بخش های نخبگان علیه دولت و یا به حمایت از بسیج مردمی علیه دولت سوق دهد.

   چهارم این که ، وسوسه ی به انحصار در آوردن منابع توسط دولت می تواند به ضرر خودش تمام شود. اگر ریاست اجرایی، قدرت و درآمد های فساد آلود را منحصراً در خانواده و نزدیکان خود متمرکز کند، توزیع هویج ها میان بخش های گوناگون نخبگان صورت نمی گیرد. در شرایطی که نخبگان می بینند که از سهم سنتی شان (هرچند محدود) از حکومت و ثروت محروم شده اند ، وابستگی شان به ریاست اجرایی به سرعت به دشمنی با او تبدیل می شود. استفاده زیاد از چماق و محدود نمودن هویج ها یکی از شایع ترین اشتباهات رؤسای حکومت های نئوپاتریمونیال در طی دوره ی زمامداری شان است.      

   پنجم این که ، وسوسه ی اتکای بیش از حد به حمایت خارجی می تواند یک اشتباه مهلک باشد. حمایت خارجی، خواه در شکل کمک مالی از طریق بخشش ها و سرمایه گذاری خارجی و خواه در شکل کمک های نظامی، برای رؤسای نئوپاتریمو نیال بسیار جذاب است. این حمایت ها یک منبع تغذیه سیاسی و اقتصادی است و مهم تر از همه، منبعی است که ریاست اجرایی می تواند بر آن کنترل انحصاری داشته باشد. از آن جا که بر آوردن تقاضاها و آرزوهای متعارض هر روز مشکل تر می شود و از آن جا که هیچ پایگاه حمایت مردمی برای ایجاد توازن در برابر نخبگان وجود ندارد، وسوسه ی اتکا به حمایت خارجی در ریاست اجرایی هر روز بیشتر می شود. اما این موضوع می تواند بیگانگی از حکومت را در نخبگانی که آرزوهای ملی گرایانه شان نقش بر آب شده، افزایش دهد و در صورت قطع حمایت خارجی، ریاست اجرایی را در موقعیت بسیار آسیب پذیری قرار دهد.

   در نهایت، رشد اقتصادی که ماشین حمایت ارباب منشانه ی ریاست اجرایی را تغذیه می کند، ممکن است متوقف شود. همچنین، ممکن است مزایای رشد اقتصادی به توده ها نرسد، یا افزایش جمعیت سریع تر از رشد اقتصادی باشد که این موضوع به افزایش نابرابری و ناتوانی حکومت در برآوردن آرزوهای سنتی مردم در مورد غذا ، مسکن  و زندگی خانوادگی منجر می شود. اگر چندین مورد از مشکلات فوق به صورت هم زمان ایجاد شوند فشارهای ناشی از آن ها می تواند با سرعتی خیره کننده به فروپاشی رژیم پاتریمونیال منجر گردد.

نقش قدرت های خارجی

   فشارهای بین المللی همواره عامل مهمی در ایجاد بحران های انقلابی بوده اند. چنین فشارهایی در جهان معاصر حتی اهمیت بیشتری داشته اند، چرا که ابر قدرت های بین المللی در تعقیب استراتژی ژئوپولیتیک خود درصدد حمایت یا تضعیف رژیم ها در دولت های در حال توسعه برآمده اند . اما تلاش های ایالات متحده برای حمایت از متحدان منطقه ای خود در ویتنام ، نیکاراگوئه ، ایران، فیلیپین، مصر، تونس، یمن و ... به وقوع انقلاب ها انجامید. در خصوص حمایت ایالات متحده از این رژیم های ساقط شده باید پرسید که : چگونه سیاست ایالات متحده آسیب پذیری دولت های نئوپاتریمونیال را تشدید می نماید؟

   سیاست ایالات متحده در نهایت از سه جنبه رژیم های نئوپاتریمونیال را تضعیف می نماید: اول این که، وابستگی شدید به ایالات متحده تشویق می شد. جریان عظیم کمک های خارجی و نظامی غالباً نیاز رییس اجرایی نئوپاتریمونیال را به ایجاد یک پایگاه حمایت داخلی از بین می برد. در عوض، جریان کمک های خارجی، ریاست اجرایی را به ادامه ی بازی اعطا یا عدم اعطای خود سرانه ی منابع حمایتی به گروه های خاص تشویق می نماید.

   دوم این که، شهرت بسیار ریاست اجرایی به وابستگی به کمک ایالات متحده، نخبگان را خشمگین می سازد و مخالفت ملی گرایانه را نسبت به رژیم برمی انگیزد. در نظر بسیاری از نخبگان و گروه های مردمی، مخالفت با ریاست اجرایی مترادف با مخالفت با ایالات متحده و ادعای حق تعیین سرنوشت ملی بوده است.

   سوم این که، در حالی که ایالات متحده به دنبال افزایش وابستگی ریاست اجرایی به کمک های خود بوده است، سیاست های داخلی خاصی را نیز به ریاست اجرایی تحمیل می کند که او را تضعیف می سازد، سیاست هایی نظیر محدود ساختن اعمال زور، آزادی سیاسی بیشتر برای نخبگان حرفه ای و کارگران ماهر، انتخابات واقعی و اعمال محدودیت بر فساد هیأت حاکمه. همه ی این ها گام های مطلوبی برای دموکراتیک ساختن رژیم هستند؛ اما قدرت دیکتاتوری را نیز تضعیف می کنند. بنابراین، سیاست ایالات متحده ذاتاً اهداف متناقضی را دنبال می کند. انتخاب حاکمان نئوپاتریمونیال به عنوان متحدان و حمایت از آن ها بدان معنا است که هدف اصلی سیاست خارجی آمریکا (تشویق دموکراتیک شدن) با حفظ این متحدان ژئوپولیتیک ناسازگار است، چرا که دموکراتیک شدن باعث تضعیف حاکمانی شده است که ایالات متحده ادعای حمایت از آن ها را داشت.

   بنابر این، سیاست ایالات متحده بین اهداف متناقض اش در نوسان است. در ابتدا ایالات متحده از حاکمان نئوپاتریمونیال عربی با تسلیحات و پول حمایت می کرد، در حالی که از اهدافی چون حقوق بشر، آزادی سیاسی و دموکراتیک شدن در این کشورها به خصوص از زمان روی کار آمدن دولت جمهوری خواه بوش پسر، تنها حمایت ظاهری به عمل می آورد. پس، هنگامی که سوء استفاده این حاکمان از قدرت خیلی آشکار شد، ایالات متحده از آن ها می خواست که اقداماتی در جهت دموکراتیک شدن انجام دهند. این نوسان سیاست ها، حاکمان نئوپاتریمونیال عرب را در موقعیت دشواری قرار داده و فاجعه آفرین می شد ؛ اگر آن ها اصلاحات را در راستای آزاد سازی سیاسی انجام می دادند، پایه ی حکومت خود را سست می نمودند؛ و اگر این اصلاحات را انجام نمی دادند، کمک های ایالات متحده را از دست می دادند و دیگر نمی توانستند حمایت های ارباب منشانه به حامیان داخلی خود را که برای حفظ حکومت شان ضروری بود ، تداوم بخشند.

   به علاوه ، چنین نوساناتی در سیاست نه تنها متزلزل شدن حاکمان نئوپاتریمونیال عرب را حتمی ساخت، بلکه اعتبار و نفوذ ایالات متحده را نیز نزد مخالفان و جانشینان احتمالی رژیم کاهش داد. در برهه هایی که ایالات متحده به حمایت ظاهری از حقوق بشر و دموکراتیک شدن قناعت می کرد، نخبگان داخلی و گروه های مردمی، آن را به عنوان حامی دروغین و غیر قابل اعتماد حقوق مردمی و حق تعیین سرنوشت ملی تلقی می کردند. بنابراین، هنگامی که حاکم نئوپاتریمونیال ساقط می شد، نخبگان جانشین دیگر نظر مساعدی نسبت به ایالات متحده، خواه به عنوان یک میانجی برای تعیین جانشین و خواه به عنوان یک متحد، نداشتند .

   پس از دهه ها حمایت بی چون وچرا از حکومت های ساقط شده ی عربی که در طی آن، امتیازات نخبگان داخلی به تدریج از بین رفت و قدرت ریاست اجرایی با استفاده از سرمایه گذاری ها و کمک های خارجی روبه رشد افزایش یافت، ایالات متحده شروع به پافشاری بر حقوق بشر نمود که باعث تضعیف الگوهای نئوپاتریمونیال حکم رانی شد . نتیجه ی این وضعیت افزایش فضای مانور نیروهای مخالف بود. اما حکومت ها تنها اصلاحات محدودی انجام دادند، در حالی که همچنان به دنبال جلب رضایت ایالات متحده بودند. بنابراین، تداوم حمایت از این حکومت ها منجر به شکست سیاست های ایالات متحده در قبال این کشورها شد. نخبگان داخلی، ایالات متحده را دولتی تلقی می کردند که با ریا کاری از اصلاحات سطحی و ناچیز حمایت می کند و به حمایت از یک رژیم سرکوب گر ادامه می دهد؛ اما جوّ اصلاحات و فشار ایالات متحده، ریاست اجرایی را از سرکوب مؤثر باز داشت، در حالی که مخالفان را در درخواست شان برای تغییر جدی تر ساخت . افزایش قدرت مخالفان و حمایت مبهم و پرنوسان ایالات متحده از حاکمان نئوپاتریمونیال باعث شدت یافتن مخالف ها شد که در این انقلاب ها نیز به اوج خود رسید.19

نتیجه گیری

   دیکتاتوری های شخصیت گرای مدرن که به صورت رژیم های نئوپاتریمونیال سازمان یافته اند، در کوتاه مدت بسیار قوی به نظر می رسند . اگر حاکمان نئوپاتریمونیال بتوانند نخبگان را جدا از هم نگه دارند، از حمایت ارباب منشانه برای حفظ وفاداری نخبگان کلیدی و ارتش استفاده کنند و جمعیت را غیر سیاسی نگه دارند، خواهند توانست رژیم هایشان را برای دهه ها حفظ کنند. اما همان گونه که در خصوص انقلاب های عربی اخیر دیده ایم، این حاکمان از چند نقطه آسیب پذیر هستند. اول این که، رژیم تسلط شکننده ای بر نخبگان مختلف دارد؛ اگر رژیم نتواند پاداش هایی را که نخبگان انتظار دارند، به آن ها بدهد، وفاداری نخبگان می تواند به سرعت از بین برود. دوم این که رژیم نئوپاتریمونیال که فاقد پایگاه توده ای خاص خودش است، به شدت در برابر بسیج توده ها توسط نخبگان داخلی آسیب پذیر است. به علاوه، روندهای بسیاری که در ابتدای فرایند توسعه ی اقتصادی ایجاد می شود (افزایش نابرابری ها، ناکافی بودن درآمد مردم برای تأمین غذا ، مسکن و ... ، رشد کارگران حرفه ای و ماهر شهری، وابستگی به کالاهای صادراتی که در معرض دوره های رونق و نزول هستند، بدهی های بین المللی و تورم) دقیقاً روند هایی هستند که بسیج توده ای را تشویق می کنند.

   سوم این که، نفوذ ابر قدرت ها می تواند به میزان محدودی سودمند باشد؛ اما می تواند به میزان زیادی نیز مضر و تهدیدکننده ی حق تعیین سرنوشت ملی باشد. در حقیقت، هنگامی که سیاست ابر قدرت ها بین اهداف متناقض نوسان پیدا می کند، می تواند برای رژیم های نئوپاتریمونیال مهلک باشد و پایه ی چنین رژیم هایی را متزلزل سازد.

   هنگامی که یک رژیم نئوپاتریمونیال شروع به از دست دادن کنترل خود بر منابع اقتصادی یا حمایت خارجی می کند، همه این آسیب پذیری ها به سرعت می توانند ظاهر شوند. بنابراین ، همین دیکتاتوری هایی که بسیار قوی به نظر می رسند، می توانند به سرعت به محملی برای وقوع انقلاب های مدرن تبدیل شوند .

یادداشت ها

1. ماکس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه ی عباس منوچهری و دیگران، تهران: انتشارات مولی، 1374، صص394-345

2. ساموئل هانتینگتون، سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، ترجمه ی محسن ثلاثی، تهران: نشر علم، 1370، ص91

3. علی رضا ازغندی، درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران، تهران: نشر قومس، 1385، ص27

4. هوشنگ شهابی و خوان لینز، نظام های سلطانی، ترجمه ی منوچهر صبوری، تهران: شیرازه، 1380، صص 24-19

5.

- Jams Bill, Carl Leiden, Politics in the Middel East, Boston, Little Brown, 1984,p.p.148-158

- هاشم شرابی، پدرسالاری جدید، ترجمه ی احمد موثقی، تهران: انتشارات کویر، 1380

6. جک گلدستون، مطالعاتی نظری، تطبیقی و تاریخی در باب انقلاب ها، ترجمه ی محمد تقی دلفروز، تهران: انتشارات کویر، 1385، ص111

7. هانتینگتون، پیشین، ص384

8. همان، صص388 و 452

9. همان، ص401

10. همان، ص18

11. همان، صص40-23

12. همان، صص63-53

13. همان، صص206-205

14. همان، صص388-387

15. همان، ص400

16. همان، ص404

17. گلدستون، پیشین، ص112

18. همان، ص113

19. در خصوص نقش قدرت های بزرگ در خصوص جنبش های اجتماعی جدید می توان به آثار زیر مراجعه کرد:

- جیمز روزنا، آشوب در سیاست جهان، ترجمه ی علی رضا طیب، تهران: انتشارات روزنه، 1384

- بوسا اِبو، امپریالیسم سایبر، روابط در عصر جدید الکترونیک، ترجمه ی پرویز علوی، تهران: انتشارات ثانیه