آدمی اول حریص نان بود

زانکه قوت و نان ستون جان بود

سوی کسب و سوی غصب و صد حیل

جان نهاده بر کف از حرص و امل

چون به نادر گشت مستغنی ز نان

عاشق نامست و مدح ديگران

تا که اصل و فصل او را بر دهند

در بیان فضل او منبر نهند

تا که کر و فر و زر بخشی بدو

هم‌چو عنبر بو دهد در گفت و گو

این مثل از خود نگفتم ای رفیق

سرسری مشنو چو اهلی و مفیق

این پیمبر گفت چون بشنید قدح

که چرا فربه شود احمد به مدح

(مولوی -  مثنوی معنوی - دفتر چهارم)

 بيت نخست مولوي درباره ي همه ي انسان ها صادق است. ابيات بعدي شايد در مورد اكثر انسان ها صدق كند،‌اما انسان هايي هم هستند كه هرگز نه براي نان و نه براي نام مدح كسي نمي گويند. براي همين است كه مولوي در ابيات آخر در اين باره پند مي دهد و انسان را از اين اخلاق ناپسند باز مي دارد.