بزرگمهر كه بود؟
بزرگمهر
بزرگمهرِ بختگان (سده ۶ میلادی) وزیر خردمند خسرو انوشیروان عادل شاهنشاه ساسانی بود. به گفته ی فردوسی بزرگمهر دانشآموزی جوان بود که از مرو به دربار خسرو اول خوانده شد تا خواب شاه را تعبیر کند، تعبیر او درست درآمد و از آن وقت بخت به وی رو کرد و مشاور شاه شد. همچنین بزرگمهر برای آموزش و پرورش فرزند انوشیروان، هرمز، گماشته شد. به تدریج جایگاه بزرگمهر بالاتر گرفت، تا آن که به صدراعظمی رسید. در شورای هفتگی سلطنتی نیز در کنار انوشیروان بر مسند افتخار مینشست و در امور کشوری با شایستگی بسیار به انوشیروان خدمت نمود.
بزرگمهر ، پسر بختگان ، وزیر با تدبیر و دانشمند، از عارف منشان و حکیمان ایران پیش از اسلام محسوب می شود، او حکیمی بود فرزانه ، و فرزانه ای بود خردمند ، و خردمندی بود با تدبیر . حکمت و معرفت زمان خود را در پوشش الفاظ و گفته های گونه گون و در مجالس و محافل مختلف به شاه و درباریان و سران و رجال کشورش گوشزد می نمود که از هم آن ها بوی وارستگی استمشام می گردد ، او حکمت و معرفت خود را در راه خدمت به خلق و انسان دوستی و رعیت پروری و کشورداری به کار می گرفت و به دیگران حتی به شاه سفارش می نمود که از آن بهره گیرند و در عمران و آبادانی مملکت و خیر و صلاح دنیا و آخرت مورد استفاده قرار دهد و شاهنشاه ساسانی که سخت بدو دلبسته بود سخنان و پندهایش را به جان و دل می شنود و تا حد توان بر کار می بست ، در دیباچة «اندرز بزرگمهر» مقام و القاب خود را چنین شرح می دهد :
«وَزرُک ِمتر بوختکان ؛ وینان پَت شپستان شتر ؛ و اوستیکان خسرو و دَرین پَت»
یعنی :
«بزرگمهر پسر بوختک رئیس رأیزنان خاص دربار کشور ، ملقب به «اوستیکان خسرو» یعنی پلیس و پاسبان شخص پادشاه و رئیس دربار»
یکی از مظاهر تجلی ِ حکمت و معرفت و عرفان و تدبیر بزرگمهر ، سخنانی است که وی در بزم های هفتگانة انوشیروان ایراد کرده است، بزم چهارمِ انوشیروان با بوزرجمهر و موبدان ، پس از دو هفته در حضور وی تشکیل می شود و شاهنشاه از آن ها دربارة تاج و تخت و عدل و داد و فرهنگ و نژاد پرسش می کند و هر کس به اندازة دانش و بینش خویش سخن می گوید، آنگاه شاه از بوزرجمهر می خواهد که سخن بگوید، وی می گوید :
چو پرهیزگاری کند شهریار ** برآساید از کینه و کارزار
چه نیکو زد این داستان هوشیار ** که نیکوست پرهیز با شهریار
ز یزدان بترسد گه داوری ** نیازد به کین و بگندآوری
خرد را کند پادشا بر هوا ** بدانگه که خشم آورد پادشا
نباید که اندیشة شهریار ** بود ناپسندیدة کردگار
ز یزدان شناسد همی خوب و زشت ** به پاداش نیکی جوید بهشت
زبان راستگوی و دل آزرم جوی ** همیشه جهان را بدو آبروی
بوزرجمهر آن قدر، در این زمینه ها سخن می گوید که همة حاضران را به شگفتی و تحسین وا می دارد و خسرو به بزرگی اش می افزاید و سخت تحت تأثیر قرار می گیرد. فردوسی:
ز گفتار او ، انجمن خیره گشت ** همه رأی دانندگان تیره گشت
چو نوشیروان آن سخن ها شنود ** بزرگیش چندان به بُد ، برفزود
دهانش پر از درّ و خوشاب کرد ** وزان پندها ، دیده پرآب کرد
یکی انجمن لب پر از آفرین ** برفتند از ایوان شاه زمین
بزرگمهر: « وصیت کنم شما را که خدای را عز و جل به یگانگی شناسید و وی را طاعت دارید و بدانید که کردار زشت و نیکوی شما را می بیند و آنچه در دل دارید می داند و زندگانی شما به فرمان اوست و چون کرانه شوید بازگشت شما بدوست و حشر و قیامت خواهد بود و ثواب و عقاب ، و نیکویی گویید و نیکوکاری کنید که خدای عزوجل که شما را آفرید برای نیکی آفرید و زینهار تا بدی نکنید و از بدان دور باشید که بد کننده را زندگی کوتاه باشد، و پارسا باشید و چشم و گوش و دست و فرج از حرام و مال مردمان دور دارید و بدانید که مرگ خانة زندگانی است اگر چه بسیار زیید آنجا می باید رفت، و لباس شرم می پوشید که لباس ابرار است و راست گفتن پیشه گیرید که روی را روشن درد و مردمان، راستگویان را دوست دارند و راستگوی هلاک نشود ، و از دروغ گفتن دور باشید که دروغ زن ارچه گواهی راست دهد نپذیرند، و حسد کاهش تن است و حاسد را هرگز آرامش نباشد که با تقدیر خدای بلندنام دایم بجنگ باشد و اجل ناآمده مردم را حسد بکشد. و حریص را راحت نیست زیرا که او چیزی می طلبد که شاید وی را ننهاده اند ، و دور باشید از طمع و هوس در همة زنان که نعمت پاک بستانند و خان ها ویران کنند و هر که خواهد که زنش پارسا ماند ، گِرد زنان دیگران نگردد ، و مردمان را عیب مکنید که هیچکس بی عیب نیست ، هر که از عیب خود نابینا باشد نادان تر ِ مردمان باشد . و خوی ِ نیک ، بزرگتر ِعطاهای خداست ، و از خوی بد دور باشید که آن بند گران است بر دل و بر پای ، همیشه بدخو در رنج بزرگ باشد و مردمان از وی به رنج و نیکو خوی را هم این جهان بود و هم آن جهان و در هر دو جهان ستوده است ، هر که از شما بزرگتر باشد ، وی را بزرگتر دارید و حرمت او نگاه دارید و از او گردن مکشید، و همه بر امید اعتماد مکنید چنانکه دست از کار کردن بکشید . و کسانی که شهرها و دیهها و بناها و کاریزها ساختند و غم این جهان بخوردند آن همه بگذاشتند و برفتند و آن چیزها مدروس شد.»
بنابر عللی که درستی یا نادرستی آن ها مشخص نیست ولی حدس من این است که به علت توطئه ی موبدان و کسانی که سخنان حکیمانه ی بزرگمهر را به خاطر منافع شان بر نمی تافتند، پادشاه بر وی خشم گرفت. [ سرنوشتی مانند همه ی مصلحینی چون قائم مقام فراهانی و امیرکبیر و ... ] شاه دستور داد تا وی را در خانه ای کردند سخت تاریک چون گوری و به آهن گران او را ببستند و صوفی سخت در وی پوشیدند و هر روز دو قرص جو و یک کفه نمک و سبویی آب او را وظیفه کردند و مشرفان گماشت که انفاس وی می شمردند و بدو می رساندند. دو سال برین جمله بماند ، روزی سخن وی نشنودند ، پیش کسری بگفتند ، کسری تنگدل شد و بفرمود زندان بزرجمهر بگشادند و خواص و قوم او را نزدیک وی آوردند تا با وی سخن گوید مگر او جواب دهد ، وی را به روشنایی آوردند ، یافتندش به تن قوی و گونه بر جای ، گفتند ای حکیم ترا پشمینة سطبر و بند گران و جایی تنگ و تاریک می بینیم، چگونه است که گونه برجای است و تن قویتر است، سبب چیست ؟ بزرجمهر گفت که برای خود گوارشی ساخته ام از شش چیز ، هر روز از آن لختی بخورم تا بدین بمانده ام . گفتند ای حکیم اگر بینی آن معجون ما را بیاموز تا اگر کسی از ما را و یاران ما را کاری افتد و چنین حال پیش آید آن را پیش داشته آید. گفت: نخست ثقه درست کردم که هر چه ایزد عزّ ذکره تقدیر کرده است باشد، دیگر به قضاء او رضا دادم، سوم پیراهن صبر پوشیده ام که محنت را هیچ چیزی چون صبر نیست، چهارم اگر صبر نکنم باری سودا و ناشکیبایی را بخود راه ندهم، پنجم آنکه اندیشم که مخلوقی را چون من کار بتر ازین است شکر کنم، ششم آنکه از خداوند نومید نیستم که ساعت تا ساعت فرج دهد. آنچه رفت و گفت با کسری رسانیدند. انوشیروان با خویشتن گفت چنین حکیمی را چون توان کشت؟
یادگار بزرگمهر یا "پندنامه ی بزرگمهر بُختگان" اندرزنامهای است که از بزرگمهر بختگان، وزیر دانای انوشیروان به جای ماندهاست. متن با مقدمهای در معرفی بزرگمهر از زبان خود او آغاز میگردد که در آن میآورد که این رساله را به فرمان خسرو انوشیروان تألیف کرده و در گنج شاهی نهاده است که بتواند موجب بهبود فرهنگ کسانی باشد که شایستگی پذیرش آن را دارند. سپس شرحی در بیدوامی امور گیتی و ثبات و دوام پارسایی و کارهای نیک میآورد و متذکر میشود که خود او پیوسته در پرداختن به پارسایی و پرهیز از گناه کوشا بوده است. اندرزها به صورت سؤال و جواب است. سؤالها را مؤلف خود طرح میکند و خود به آن ها پاسخ میگوید. از جمله به صورت زیر:
از استاد خود پرسیدم که از خدا چه بخواهم که همه نیکیها خواسته باشم. گفت تندرستی و ایمان.
گفتم ایمن از که باشم. گفت بر دوستی که از حسد و ریا دور باشد.
گفتم به هر وقتی چه چیز سزاوار کیست. گفت به جوانی فرهنگ آموختن و در پیری کردار نیکو داشتن و در سایر ایام به کار خود مشغول بودن.
گفتم چه سخن است که نزد همه کس مذموم است. گفت از سرّ خود گفتن.
گفتم بر جوانان چه نیکوتر و از پیران چه لایقتر. گفت بر جوانان شرم و دلیری و بر پیران دانش و آهستگی.
گفتم مهتری را که شاید. گفت آنکه نیک از بد داند و کار به کاردان سپردن.
گفتم از که حذر باید کرد. گفت از مردم چاپلوس و خسیس.
گفتم سخی کیست. گفت آنکه در بخشیدن شاد شود.
گفتم چه چیز است که بزرگی را تباه کند. گفت از اغنیاء بخیلی و از علما تکبر و از زنان بیشرمی و از مردان دروغگویی.
گفتم در دنیا بدبخت کیست. گفت درویش متکبر.
گفتم نعمت به چه چیز دوام یابد. گفت به شکرگزاری.
گفتم چه کنم به طبیب حاجت نیفتد. گفت کم خوردن و کم خفتن و کم شکفتن.
گفتم خردمند کیست. گفت آنکه پر داند و کم گوید.
گفتم خواری از چه خیزد. گفت از کاهلی.
گفتم راحتی در چیست. گفت در تنهایی.
گفتم پشیمانی از چه خیزد. گفت از شتاب زدگی.
گفتم آبرو از چه ریزد. گفت از طمع.
گفتم از اعمال، کدام پسندیدهتر، گفت تواضع، بیمذلّت و سخاوت نه از بهر مکافات.
گفتم اصل بزرگی از چیست. گفت از تواضع روی تازه داشتن.
گفتم از مردم چه ناخوشتر، گفت تندی از پادشاهان و حرص از دانایان و بخل از توانگران.
گفتم در جهان که خوشبختر، گفت آنکه خود را به سخاوت بیارآید و زبان را به راستی آموزد.
گفتم چه کنم که در هیچ موضع غریب نباشم. گفت از موضع تهمت بپرهیز.
گفتم دوست نیک کیست؟ گفت آنکه خطای تو را بپوشاند و نصیحت از تو باز نگیرد.
گفتم علامت دوست بد چیست. گفت آنکه تو را بر بدی یاری کند و راز تو را آشکار نماید و بعد از آنکه کاری گذشته باشد گوید چنین و چنان میبایست.
گفتم از دوستی که ناشایستگی در وجود آید چگونه میباید برید. گفت به زیارتش کم باید رفت و از حالش کم باید پرسید و از وی کم حاجت خواست.
گفتم نکویی با که نباید کرد. گفت ابله و بدگوی و بد فعل.
گفتم نیکی به چند چیز تمام میشود. گفت زود زود و پنهان و کم شمردن.
گفتم بهتر از زندگی و بدتر از مردن چیست. گفت بهتر از زندگی نام نیکو و بدتر از مرگ آنکه چیزی خواهی در وقت نرسد و از کسی طلبی ندهد.
گفتم از چند چیز مستغنی نتوان بود. گفت دانا از مشورت و جنگی از حیلت و پارسا از یار.
گفتم کارها به کوشش بود یا به قضا. گفت کوشش قضا را سبب است.
گفتم هیچ کس به کس دیگر نیک بخت تواند شد؟ گفت بنده به خداوند و فرزند به پدر و مادر و زن به شوهر نیک.
گفتم چند چیز است که پنهان داشتن آن از مروت است. گفت غم و درویشی و صدقه دادن.
گفتم در دنیا حال که بهتر. گفت آنکه او را علم و مال و همت و صحت باشد.
گفتم چه چیز خلل به دولت رساند. گفت مزاح کردن با زیردستان و کم خردان و نزدیک داشتن دونان و صحبت افسوس خوارگان.
گفتم چه کنم تا مردم مرا دوست گیرند. گفت در معامله ستم مکن و به زبان مردمان را میازار.
گفتم اگر علم آموزم چه یابم. گفت اگر فقیر باشی غنی شوی و اگر مجهول باشی معروف شوی.
گفتم مال از برای چه خواهم. گفت تا مستحق را بازجویی و حقوق که در ذمه تو باشد ادا کنی و نیکی از پس پدر و مادر کنی و فرستی و از بهر آخرت ذخیره حاصل کنی و دشمن را دوست گردانی و دوست را غنی سازی.
گفتم چه چیز تن را رنجور کند. گفت سخن ناسزا شنیدن و رنج درویشی کشیدن.
گفتم آفت علم چه چیز است. گفت بر مردمان عرض کردن بیآنکه خواهد و به غیر اهل آموختن.
گفتم عبادت چند قسم است. گفت سه قسم یکی حظ دل، یکی نصیب زبان، قسمی بهره اعضاء، و بهرة دل فکر است و بهرة اعضا طاعت و بهرة زبان حفظ از خطا.
گفتم عاقبت را چه بهتر. گفت خوشنودی حضرت باری تعالی.
از آثاری که منسوب به بزرگمهر است باب برزویة طبیب ملحق به کتاب کلیله و دمنه و کتاب ایریدج در نجوم و فصول بزرگمهر در مسائل زیج و رسالهای در طالع بیماران و پندنامه که ابن سینا در روزگار جوانیش به دستور نوح سامانی آن را از پهلوی به فارسی نقل کرده است. از پند نامه در منابع گوناگون با نام های مختلف از جمله نصیحت نامه ، ظفر نامه، خردنامه و اندرزنامه یاد شده است.
بزرگمهر حکیم در قیاس با دیگر اندیشوران باستانی در ادب ایرانی و عربی پس از اسلام از همه بیشتر نام از خود باقی گذاشته است. حتی ادیبان و کاتبان اواخر عصر اموی و عباسی میبایست حتماً چیزی از حکمت های بزرگمهر میدانستند تا دارای فرهنگ و کمالی جامع تلقی میشدند. ابومسلم خراسانی سردار معروف ایرانی خود را نوادهی بزرگمهر معرفی میکرده است و حکیم و عارف معروف سهروردی افکار بزرگمهر را یکی از منابع اصلی حکمت اشراق خود میشمرده است. در کمتر کتب ادبی ایرانی مانند شاهنامهی فردوسی، سیاستنامه، قابوسنامه، کلیله و دمنه، مرزبان نامه، راحت الصدور، تاریخ طبرستان و غیره و غیره است که داستانی دربارهی بوذرجمهر حکیم به میان نیامده باشد و یا سخن و سخنانی حکمت اندوز از وی نقل نشده باشد.
بـدان گـاه نـو بــود بوذرجمهـر سراینده و زیرک و خوب چهر
چنان بـد، کزان نامـور موبــدان ستارهشناسان و هم بخــردان
همی دانش آموخت، وندر گذشت برآن فیلسوفان سزاوار گشـت
بـه راز ستـاره چو او کس نبــود ز راز پزشکی زکس پس نبــود
بـه تدبیـر و آرایش و رای نیــک از او بـود گفتار بـر جای نیک(شاهنامه)
نقل می کنند هنگامي كه حكيمان هندوستان، براي آزمودن هوش حكيمان ايران، بازي شطرنج را با خود آوردند، بزرگمهر رمز آن بازي را كشف كرد و در مقابل آن بازي نرد را ابداع كرد و آن را براي شاه هند فرستاد و شگفتي حكيمان هند را برانگيخت.
همچنین نقل می کنند روزي انوشيروان، پس از تاخت و تاز در پي شكار، خوابيد و بازوبند پرگوهر وي از هم گسست و بر زمين افتاد. مرغي سياه فرود آمد و دانه دانه گوهر هاي بازوبند را بلعيد. شاه از خواب برخاست و گمان برد بزرگمهر، كه در كنارش نشسته بود، آن گوهرها را، براي پالودن وجود شاه، در خواب به خوردش داده است؛ زيرا به نظر پزشكان آن زمان، بلعيدن گوهر بدن را پاك و تطهير مي كند. پس، شاه بر بزرگمهر خشم گرفت و او را به زندان انداخت. در اين دوران بود كه فرمانرواي روم صندوقچه اي مهر شده را به دربار ايران فرستاد كه ايرانيان محتواي آن را حدس بزنند و اگر نتوانستند، شاه ايران خراج را از روميان برگيرد. هيچ يك از درباريان و دانشمندان نتوانستند راز صندوقچه را فاش كنند و انوشيروان، پس از نا اميدي از درباريان، متوسل به بزرگمهر شد. بزرگمهر، كه در زندان بينايي خود را از دست داده بود، راز صندوقچه را يافت و همين سبب آزادي او از زندان شد و بار ديگر مورد توجه شاه قرار گرفت.
درباره ی فرجام كار بزرگمهر اختلاف نظر است. کشته شدن بزرگمهر به دست یکی از جانشینان خسرو اول، علاوه بر بیهقی ، توسط مسعودی ، ابن العبری و ابن الجوزی نیز آمده است که در مقابل روایت نظام الملک و ابن اسفندیار قرار دارد که معتقدند بزرگمهر تا پس از انقراض ساسانیان حیات داشته است. در شاهنامه از مرگ بزرگمهر سخني نرفته است. برخي از نويسندگان چون دينوري درباره مرگ بزرگمهر سكوت كرده اند. گروهي نيز بر آن اند كه انوشيروان به بزرگمهر بدگمان شده و او را از خود رانده است و گروهي نيز به اعدام بزرگمهر به اتهام تغيير مذهب اشاره كرده اند. برخي نيز بزرگمهر وزير را همان بزرمهر، از دبيران خسرو انوشيروان، دانسته اند كه بعدها به فرمان هرمز چهارم (حكومت: 590-578 م)، پسر و جانشين انوشيروان، كشته شد. آرتور كريستن سن نيز بزرگمهر را با برزويه طبيب يكي دانسته كه گمان نمي رود اين نظر درست باشد. در منابع ايراني و عربي دوره اسلامي، بزرگمهر نه فقط وزير داناي انوشيروان، بلكه دانشمند و قهرمان ملي و داناي رازهاي مكتوم و عامل سرشكستگي دولت هاي هند و روم در برابر ايران و آگاه از علوم پزشكي و نجوم معرفي شده است. در متون ادبي فارسي نيز همواره وزيران با تدبير را به بزرگمهر تشبيه كرده اند.
گزیده هایی از سخنان بزرگمهر
- اگر امیدواری که رنجت بار نیکو دهد هرگز گفتار آموزگاران را خوار مدار و از فرمانشان سر مپیچ .
- به بسیار گفتن آبروی خود مبر.
- دوستان برای شکار دشمنان چون تیر و کمان اند.
- ستوده و نیک فرجام کسی است که دادگر و نیکنام و در کردار و گفتار به هنجار باشد.
- آنچه دلخواه همه است جز تن درستی نیست، که اگر کسی روزی از آن محروم شد آرزویی جز بدست آوردنش ندارد .
- فر و شکوه زمانی فزونی می یابد که دانا نزدمان ارجمند باشد و کام بدخواه را به زهر بی اعتنایی بیالایم .
- برترین دانش ها یزدان پرستی است.
- دانایان روشندل می دانند که دوران زندگی دراز نیست، تن آدمی از این جهان است و روان از سرای دیگر.
- دل در آرزوی آنچه دسترسی بدان متصور نیست نباید بست، از آنکه مایه رنج تن و بلای جان است.
- کسی در شمار دانایان است که بر آنچه از دستش رفته افسوس نخورد، از نایافته به رنج نباشد، چون در طلب مرادی با سختی رویا رو شود سست نگردد و دل به ناامیدی نسپارد.
- خود را با هوس نزدیک مکن که خرد از تو روی بر می تابد.
- اگر خرسند و رضا باشی زندگی به دلخواه می سپاری .
- در آیین خرد در هر کاری اندیشه باید.
- برای آدمی دشمن دانا از دوست نادان بهتر است .
- دیو کین و دیو سخن چینی گزنده است. سخن چین هرگز جز به دروغ لب نمی گشاید. گفتارش همیشه بی فروغ است. دو روی و سخن چین از مهر یزدان بی بهره اند و از او در هراسند .
- هرکس گوش نصیحت داشته باشد و دل به آموختن بسپارد، بسا سخنان سودمند که از دانایان بشنود .
- باید کسی را که زبانش را از بد گفتن باز دارد و دل هیچ کس را به گفتن سخنان زشت نیازارد.
- به نزدیک خردمندان چهار چیز بر پادشاهان عیب است : ترسیدن در میدان جنگ ، گریز از بخشندگی ، خوار داشتن رای خردمندان ، شتابزدگی و نا آرامی و بیقراری در کارها.
- سخنی که سودی در آن نیست نگفتن بهتر ، چه سخن بی سود در مثل مانند، آتشی است که دودش بسیار و گرمی و فروغش سخت اندک باشد.
- برای نادان پیرایه ای سزاورتر و زیباتر از خاموشی نیست .
- فرخنده روزگار کسی است که اهرمن او را از راه راست بیرون نبرد و همواره بی گناه زندگی کند .
- کسی که به حکمت پروردگار معتقد و خستو باشد به بد و نیک روزگار نمی پردازد. چنین بنده ای در پرستیدن یزدان بیشتر می کوشد و از بد سکالی و پیروی دیوان می پرهیزد، ناکردنی نمی کند و از رنجه کردن بی گناهان بیزاری می جوید .
- نام جستن بی دلیری میسر نمی گردد و زمانه از بددلان بیزار است.
- اگر شاه به تو مهربان باشد دلیر و گستاخ مشو، از آنکه طبع شاه چون آتش است و دل شیر از آن می هراسد .
- اگر کوه با همه سنگینی و عظمت و صلابت که وی راست فرمان شاه را سبک دارد تیره رای خیره سری بیش نیست .
- به هنگام نبرد هوشیار و نگهدار تن خویش باش. چون دشمن در برابر تو ایستاد برآشفته مشو و تدبیر نیکو کن .
- دل کسی که خاطر شاه دادگر از او مکدر باشد جایگاه دیو است .
- هر کس را سرنوشتی مقدر است. یکی روز و شب در طلب سربلندی و سروری به جان می کوشد و بهره اش جز خستگی و فرسودگی و نامرادی چیزی نیست. به تعبیر دیگر در کنار چشمه روشن و گوارا تشنه می ماند. از سوی دیگر بی هنری بختیار، بی آنکه تن به کار و کوشش بسپارد، روزگار بر او می خندد و از همه گونه آسایش و آرامش برخوردار می گردد. پروردگار چنین خواسته و تدبیر بر تقدیر کارگر نمی افتد .
- دانش برترین داده های یزدان پاک است . خردمند همیشه سرور است.
- هر که تن درست و نیرو دارد هرگز سخن نادرست نمی گوید. دروغگویان همه بیمار و ناتوان و زبون اند .
- آنکه طالب آسایش جان و تن است باید شکیبا و بردبار باشد، در دوستی و داد و ستد با مردم کژی و کاستی و فریبکاری نکند. چون گناهی از کسی بیند و بر او دست یابد ببخشد، و کینه خواه و تیز خشم و دشمن سوز و نا بردبار نباشد.
- آنکس بر خویشتن نگهبان دارد که برای رسیدن به هوس و آرزوهای کوچک قدر نیکخویی و جوانمردی را نشکند، و اگر فزونی و کامیابی بد روزگار را دید تن به پستی و زبونی نسپارد .
- بخشنده نیکخوی آن کس است که به بخشش جانش را آراسته گرداند. دور از جوانمردی است که بخشنده بر آن کسی که چیزی به او داده یا خیری رسانده منت نهد.
- ده چیز بر ده گروه خاصه بر دانش پژوهان نکوهیده است: دروغ گفتن به فرمانروا ، سپهبدی که زر بر سپاه خویش نپراکند، مرد سپاهی که از پیکار بهراسد، دانشمندی که چون چیزی در نظرش مطبوع افتد دل به هوس سپارد و از گناه نترسد، پزشکی که خود بیمار و دردمند شود، تنک مایه ای که به دروغ به سرمایه و دارایی خویش نازد، سفله ای که بر هر کس که چیزی دارد رشک برد، خردمندی که زود خشم بود، و به چیز کسان طمع ورزد، کسی که رهنمایی از نادان امید دارد، و آنکه کارگاه و یا بنیادی عظیم را به کاهلی سپارد، و بی خردی که خردجوی نباشد .
- آدمی باید از گناه بپرهیزد، هر چه را به خویش نمی پسندد به دوست و دشمن خود روا ندارد .
- خرد بر سر جان چون افسری تابنده است و مدارا و مهربانی به قدر همسنگ خرد است .
- آنکه به خداوند پاک و مهربان بیش از دگران امید و بیم بسته است، بیش از همه در خور ستایش است.
- روشندل و نکته دان کسی است که سخنان کوتاه و پر معنی بگوید.
- دل اهل دانش وقتی شاد می گردد که بردبار بوده و مردم بی شرم را به خویش نزدیک نکند .
- زورمندترین و پر گزنده ترین اهرمن آز است، که دیوی است ستمکار و دیر ساز .
- خردمند هرگز غم آنچه را از دستش رفته نمی خورد، حتی اگر عزیز ترین کس اش مرد و وی را به خاک سپرد، شکسته غم و درد نمی گردد، دیگر آنکه مرد خردورز از نادیدنی ها چنان دل می کند که باد از بید می گذرد .
- پادشاهان مردم دوست برگزیدگان پروردگارند .
- مال هم مایه سربلندی و آسایش است، و هم سبب خواری و پریشانی. اگر به آیین خرد صرف شود آفریننده شادی و برآورنده نام نیک است، اما اگر بنهند و نخورند یا چنانکه باید بکار نبرند بهای سنگ و گوهر شاهوار یکی است .
- اگر امیدواری که رنجت بار نیکو دهد هرگز گفتار آموزگاران را خوار مدار و از فرمانشان سر مپیچ .
- توانگر کسی است که به آنچه خداوند توانا نصیبش کرده خرسند باشد . زیرا شوریده بخت تر و پراکنده خاطرتر از آزمند کسی نیست .
- بیدارترین ، هشیارترین ، و پسندیده ترین کسان ، دانای سالخورده ای باشد که دانش به تجربت آموخته است .
- آنکه در طلب کمال است باید خرد ورز و با دانش باشد .
- به بسیار گفتن آبروی خود مبر .
- خوشا به حال پیمان منشانی که وجودشان به پیرایه پاکی و شرم آراسته شده.
- اگر پرسند کیستی باید هنرهای خویش را بشماری.
- باید پیوسته به پروردگار بی همتا رو آوریم ، در هر کاری او را بینا دانیم و باور کنیم که روزی ده ی مختار اوست.
- آز مایه نگرانی و تشویش خاطر است .
- در حق کسی که قدر نیکمردی نشناسد نیکی نشاید .
- گشاده دلان بختیارانند .
- آسوده حال کسی است که بردبار است.
- آن که آرزوی سروری دارد باید هنر بسیار داشته باشد.
- هرگز درِ کژی و کاستی نمی کوبد و جز ره رادی و راستی نمی پوید .
- هفت چیز نشان بی خردی است : خشم آوردن بر بی گناه ، بخشش به ناسزاوار ، ناسپاسی به یزدان ، پراکندن راز ، دست زدن به کار ناسودمند ، اعتماد به مردمان نا استوار ، لجاج و ستیهندگی در دروغگویی.
- کسی که در انجمن خاموش بماند دل آسوده است . هوش و دل و جان از شنیدن و به خاطر سپردن سخن دانندگان توشه می یابد .
- هنر خردمند در این است که عیب خویش را دریابد و به رفع آن بکوشد .
- چون به کسی اجازه دادی که در حضور تو سخن بگوید بر او درشتی و تندی مکن و بمان تا سخنش را به پایان برد .
- چون دل راست اندیش و زبان راستگو باشد در کاستی و نادرستی بسته می شود .
- از دانش آموختن هیچ زمان ناآگاه ممان ، گرچه در این راه رنجها کشی ، مبادا که دلت از آموختن ناتوان و آشفته گردد .
- خرد ، آدمی را گران بهاترین چیز است ، و خداوند خرد در هر دو جهان کامروا و سرافراز است و اگر از خلعت خرد محروم بود دانش بجوید ، چه دانشور سرور سروران است، و اگر از آن هم بی بهره بود باید دلیر باشد و در میدان نبرد بی باک باشد تا در نظر پادشاه گرامی ، و پیوسته شاد و فرمانروا باشد و اگر این نیز نداشت دیگر درخور زنده ماندن نیست، و بهتر است که مرگ وی را دریابد.
- آنکه در آموختن جهد نمی کند هرگز نباید در انجمن دانایان لب به گفتار بگشاید .
- دوستان برای نخجیر دشمنان چون تیر و پیکان اند .
- در نظر خردمند شادیی که غم به دنبال دارد بی ارزش است.
- تن به تن آسانی و کاهلی نباید سپرد . کاری باش و از این راه شادی و آسایش فراهم کن.
- چون بخشنده ای با مستحق بخشش و کرم کرد در دل احساس شادی و فرح کند ، و ببالد . اما نیکی کردن به ناسزاوار روا نیست ، چه او هرگز قدر احسان را نمی شناسد و همچنانکه از خار خشک گل نمی روید ، ارج نهادن به نیکی را نمی داند . اگر از گنگی یا کری چیزی بپرسیم دور نیست که به گونه ای پاسخ گوید ، اما نشدنی است که نااهل و ناسزاوار قدر احسان را بشناسد و سپاس گوید.
- بد نژادان و بدگوهران اشتباه کار را باید از درگاه خویش براند تا نیکان از گزندشان در امان بمانند.
- شهریاری در خور آفرین است که مردمان راستگو و پرهیزگار از او گزند نیابند . و شراندیشان و بدان از بیمش اشتباه و گناه نکنند .
- رشک بردن زهر جان است ، و همنشینی و همزبانی با مردمان سخن چین و دو روی پر گزند .
- اگر کسی نه در وقت ضرورت سخن گفت قدرش شکسته می شود .
- خردمند به چیزی که اگر به دستش نیاید غمگین و دلازرده می شود ، هرگز دل نمی بندد.
- گرانبهاترین خلعت ایزدی خرد است . اگر زورمندی بی خرد باشد در حقیقت ناتوان و خوار و بی خریدار است .
- مرگ نادان به از زندگی اوست .
- اگر روزی به چیزی نیازمند شدی به ملک و مال و دیگر اسباب حشمت و بزرگی خویش مناز . به کار و پیشه ای بپرداز که نامت سبک و ننگین نشود .
- دوستی برای خود برگزین که به گاه سختی و درماندگی مددکارت باشد.
- در نظر مردم سخن سنج قدر سخن بیش از گنج است .
- کوشیدن به کار ناشدنی خلاف خرد است که در آهن به آب رخنه نتوان کرد .
- مبادا که از دشمن همزور بیم کنی، اما اگر در نبرد سستی نمایی نگون بخت و شکسته می شوی.
- بیهوده گوی در نظر هیچ کس قدر ندارد .
- ستوده و نیک فرجام کسی است که دادگر و نیکنام و در کردار و گفتار به هنجار باشد .
- آنچه دلخواه همه است جز تندرستی نیست ، که اگر کسی روزی از آن محروم شد آرزویی جز بدست آوردنش ندارد .
- فر و شکوه زمانی فزونی می یابد که دانا نزدمان ارجمند باشد ، و کام بدخواه را به زهر بی اعتنایی بیالایم .
- برترین دانش ها یزدان پرستی است .
- دانایان روشندل می دانند که دوران زندگی دراز نیست، تن آدمی از این جهان است و روان از سرای دیگر.
- دل در آرزوی آنچه دسترسی بدان متصور نیست نباید بست، از آنکه مایه رنج تن و بلای جان است.
- کسی در شمار دانایان است که بر آنچه از دستش رفته افسوس نخورد، از نایافته به رنج نباشد ، چون در طلب مرادی با سختی رویا رو شود سست نگردد و دل به ناامیدی نسپارد .
- خود را با هوس نزدیک مکن که خرد از تو روی بر می تابد.
- اگر خرسند و رضا باشی زندگی به دلخواه می سپاری .
- در آیین خرد در هر کاری اندیشه باید .
- دبیر اگر رایمند و هوشمند باشد ، خط نیکو بنویسد ، کم گو ، پارسا، شکیبا ، با دانش ، راستگوی، وفادار ، و تازه روی باشد شرف همصحبتی فرمانروا را می یابد .
- هر که را زر و سیم و خواسته است باید در خرج کردن اندازه نگهدارد ، نه چندان گشاده دست باشد که مدتی کوتاه بی چیز و بینوا گردد ، و نه چندان در نگهداری آن بکوشد و برخود سخت بگیرد که به مال اندوختن و خست طبع منسوب و معروف شود .
- هرگز سخنی که خرد نپسندد بر زبان میاور .
- دانا هرگز برده و زبون خواسته نمی شود ، و در راه اندوختن مال ، خویش را در تنگی و رنج نمی افکند .اما خصم خرد و روان روشن ، کردار بد است .
- شتاب زدگی از سبکساری باشد ، و هر که شتابزده باشد و آهستگی ندارد همواره پشیمان و غمناک باشد ، و مردم سبکسار در چشم مردمان حقیر باشد .
- فرو ریزی سلسله های بزرگ از آن جهت است که بر کارهای بزرگ کاردان خُرد و نادان گماشتند ، و دیگر آن که دانش را و اهل دانش را دشمن داشتندی .
- خردوران همیشه به راه آزادگان و راستان می روند.
- خود رایی و خودبینی ، همه کام و مراد خود طلبیدن و دیگران را نامراد و خوار و زبون خواستن ، راه اهرمن ، و دل به بهی و نیکی سپردن راه یزدان است .
- آنکه پیروی خرد است دل به هوس نمی سپارد .
- هر که را جان نگهبان تن باشد و خرد به او فرمانروایی کند زندگیش سراسر آسایش و روشنی است.
- توانگر راستین کسی است که آز در دلش راه نیافته است .
- شاه به دانایی و خاطر نگهداشتن مردمان نامبردار است نه به خودستایی و کبر و خودبینی و بیدادگری .
- پرحرف را که دشمن راستی و خصم روان پاک است هرگز نپذیر .
- بیزاری بجوی از کسی که دریغش می آید که کسی از نیکی و یاری کس دیگر بهره یابد ، نه دانشور است و نه می خواهد که از دانش دیگران سود جوید .
- دانای روشندل کسی است که به فرمان دیو از راه یزدان پاک جهان آفرین برنگردد.
- آنکه خشم بر او چیره نشود و بر گنهکار سخت نگیرد از گزند در امان است .
- دیو خشم چنان پر جوش و خروش است که هوش و خرد را زبون خویش می کند . دیوی پر آژنگ چهر که به هیچ مهربانی آرام نگیرد .
- هر کس از بند آز برهد ، و پیوسته بی نیاز بماند براستی نیکبخت است .
- ناسپاس رای و شرم ندارد .
- خرد در پیکار با دیوان برنده ترین سلاح ها است در برابر شمشیر تیز دیو ، خرد جوش است و جان بدان روشن .
- درگاه فرمانروا بسان دریاست ، جوینده ای از دریا ریگ به کف می آورد و دیگری دُر شاهوار .
- کسی که بنده گنج و درم نباشد هرگز پراکنده خاطر و دژم نمی گردد .
- هیچکس پر آوازه و به نیکی ثمر نمی گردد مگر آنکه از بدیها بپرهیزد .
- برای رسیدن به هدف و مقصود بهترین راه آن است که از راه راست رو نگر داند و از گناه بپرهیزد ، بی گمان آرام ، و کام و نام نصیبش می شود .
- کسی که به آنچه دارد رضا و خرسند است هرگز رنج و تیمار و بدی در دلش راه نمی یابد.
- ارزش هر کس به قدر خرد اوست.
- مردم خوش منش خویشتن دار همیشه در نظر همگان گرامی اند.
- خردمندی که بخشنده و دانشور و دادگر و نژاده باشد هرگز بد خو نمی شود.
- گیتی همه فسانه و باد است ، و آنچه بر آدمی می گذرد سراسر خواب و خیال را ماند ، آنچنانکه آدم وقتی از خواب بیدار می شود از آنچه به خواب دیده اثر نمی یابد ، تلخی ها و شیرینی های زندگی نیز پایدار نمی مانند.
- سخنهای بلند و نیکو را فراموش مکن که سخن بر تخت شاهی تاج است .
- خرسندترین آدم کسی است که دل از مهر و موافقت گردان سپهر برگیرد .
- امید ، آهستگی و ملایمت زندگی را روشن و شیرین می کند ، خشم و تیزی مایه رنج و بلاست . آهسته رو از عیبجوی می گریزد و شرم و آهستگی را دوست می دارد .
- آن کس که به آموختن کوشاتر و گوشش به دانش نیوشاتر است ، امیدوارترین کسان است .
- کسی لیاقت سرفرازی و سروری را دارد که فروتن ، بخشنده باشد ، بکوشد ، بجوید ، با همراهان همدل در طلب دانش و تجربه سفر کند ، و همیشه با همه کس به مدارا و آهستگی رفتار نماید .
- کسی که دلش از بیم نداری و بینوایی نلرزد وجودش همیشه لبریز شادی است.
- بد خو چنان به رنج اندر است که از زندگانی و تندرستی و خواسته لذت نمی برد .
- سنگین ترین چیزها برای آدم بار گناه است.
- بهترین خو سازش و آشتی خواهی است.
- هر که نیک نهاد و پاک منش و کوشا باشد ، به آنچه سزاوار است می رسد.
- بیهوده گویان پند آموزند ، زیرا هشیاران عیب ایشان را به دیده می نگرند و از بیهوده گویی می پرهیزند.
( لطفاً همه را با دقت و برای چند مرتبه بخوانید و در هر یک اندیشه کنید.)
با سلام، از شما درخواست می گردد در صورت تمایل جهت مطالعه ی کلیه ی مطالبی که تاکنون نگاشته ام، به بخش "عناوین مطالب" در بالای وبلاگ مراجعه فرمایید. سپاسگذارم