واژه ی انگلیسی Deism با Theism هم ریشه است.  Theism از کلمه ی یونانی Theos  و لاتین Deus به معنای خدا گرفته شده است. این تفکر در دوره ی روشنگری در اروپا یعنی قرون هفده و بیشتر هجده شکل گرفت و اصول اساسی آن موارد زیر می باشند:

1. اعتقاد به خدای واحد یا خالقی که این جهان و همه ی پدیده های موجود در آن از جمله انسان را آفریده است.

2. خداوند گرچه جهان را آفرید، اما آن را از همان ابتدای پس از خلقت رها ساخته است و هیچ گونه ارتباطی با جهان و موجودات آن ندارد.

3. خداوند برای ثبات و تداوم جهان، قوانین طبیعی خاص و ثابتی را مانند قانون جاذبه، نظم، غرایز انسانی، کمال طلبی انسان، حقیقت طلبی، عدالت طلبی و هر گونه خیر و شر و غیره به وجود آورده است که هر کدام به طور خودکار و طبیعی کار می کنند و خود پس از خلقت در آن ها هیچ نقشی ندارد. تمثیل هایی همچون "ساعت ساز" توسط رابرت بویل، "دست راهنما" توسط هوجسن و "دست نامریی" توسط آدام اسمیت از موارد بارز این گونه استدلال می باشند. به عبارت دیگر، خداوند مانند ساعت سازی است که ساعت را آفریده اما ساعت به صورت خودکار به کارش ادامه می دهد.

4. پیامبران انسان های معمولی ولی قهرمانانی هستند که برای دفع ستم کاری و جهالت و رهایی بشر دست به مبارزه زدند. آن ها هر گونه ادعای پیامبری را رد می کنند.

5. هیچ گونه وحی ای از سوی خداوند به پیامبران نازل نگشته و خداوند هیچ ارتباطی پس از خلقت با هیچ یک از انسان ها نداشته است.

6. کتاب های آسمانی نوشته ی افراد و یا پیروان افرادی اند که خود را پیامبر نامیده اند، در حالی که این کتاب ها هیچ کدام گفته های خداوند نبوده و نوشته ی انسان های معمولی است که به مرور نوشته شده اند.

7. دئیست ها وقایع فراطبیعی مانند معجزه، پیشگویی، روح و مانند آن ها را کاملاً رد می‌کنند.

8. در نهایت آن که، تنها راه رستگاری بشر عقل می باشد. خداوند برای نجات و سعادت بشر به او عقل داده و تنها این عقل بشری است که می تواند او را به خوشبختی این دنیایی و سعادت آن دنیایی برساند. [البته بیشتر دییست ها به دنیای پس از مرگ و مجازات و پاداش اعتقاد دارند و برخی کمتر آن را انکار می کنند.] در حالی که خداوند در خوشبختی این دنیایی و آن دنیایی بشر هیچ گونه نقشی ندارد. بنابراین دعا و نیایش و مانند آن ها هیچ گونه تاثیری ندارند چون خداوند هیچ ارتباطی با این دنیا ندارد و بشر موجودی تنهاست که تنها از طریق عقل خود می تواند خود را نجات دهد. به باور آنان بزرگ‌ترین هدیه‌ای که خدا به انسان داده ‌است دین نیست، بلکه قدرت استنتاج است. همان عقلی که تنها از طریق آن می توان خدا و آخرت را ثابت نمود نه از طریق وحی و مدعیان رسالت.

   دئیسم در سده هاى هفدهم و هجدهم و نخست در انگلستان و فرانسه و آمریکا گسترش یافت. چارلز بلونت، جان تولند، آنتونى کالینز، توماس وولستن، ماتیو تیندال، ولتر، ژان ژاک روسو، فرانکلین، جفرسون، جورج واشنگتن، توماس پین، تولند، لرد هربت چربری، جیمز هرپنگتون، الگرنون سیدنی، سرجان وایلدمن، پیر بیل، تیندال و ... همگی آن ها از رهبران عصر روشنگری و تفکر دئیسم بوده اند که به شدت به کلیسا، مسیحیت و انجیل حمله کرده و در کنار آن سایر ادیان را نیز به پرسش گرفتند. در این میان توماس پین به مراتب صریح اللهجه تر بود. پین به وجود خدا و انجام فضایل، اعتقادى عمیق داشت، زندگى اخروى را مى پذیرفت و دئیسم را جایگزین عقلانى دین وحیانى مى دانست. وى در "عصر خرد" (1794) استدلال کرد که موسى نویسنده ی تورات نیست و نیز اناجیل را رسولان ننوشته اند. او الوهیت عیسى را انکار کرد و ادعا کرد که زندگى مسیح آن گونه که در اناجیل به تصویر کشیده شده، ساختگى است. اهمیت بیشتر پین در این است که نظرات دئیسم را با خود به میان مردم عادى آورد.

   در زبان فارسی برای "دئیسم" معادل هایی چون "خداگرایی طبیعی"، "خداشناسی طبیعی"، "دین طبیعی" و "دادار باوری" یا "داداریسم" بکار می رود.