مقاله ی سید جمال الدین اسدآبادی و نوگرایی دینی

پژوهشکده ی مطالعات فرهنگی و اجتماعی ( مجموعه مقالات ) - پاییز ۱۳۸۸

دکتر مهدی رهبری[1]

 

چکیده:

ورود غرب به دنیای جدید، که به تدریج به قدرتمندی و سلطه آن بر سایر نقاط جهان انجامید، کشورهای شرقی و دارای تاریخ و تمدن را علاوه بر استعمار اقتصادی و سلطه سیاسی بیش از همه از جهت فکری و فرهنگی تهدید نموده است. از آنجا که مبانی فکری غرب جدای از مساله مسیحیت، به ویژه از لحاظ معرفتی در ارتباط با مدرنیته هیچ گونه سازگاری با سنت و تفکر شرقی نداشته است، این مساله در رابطه با کشورهای اسلامی به تضادی اساسی تر منجر گشته است. در برابر چنین سلطه ای، به ویژه از سوی کشورهای اسلامی و متفکران آن جهت مقابله با تهدیدها و عقب ماندگی ها، مقاومت هایی صورت پذیرفته و هر یک از دیدگاهی خاص به مقابله با استعمار غرب پرداختند. در حالی که مقابله برخی جریانها چون روشنفکران از طریق اخذ تمدن جدید غرب بوده است، اما بیشترین رویارویی از سوی متفکران دینی بوده که خود به دو دسته شریعت مداران ( از طریق نفی غرب و مدرنیته ) و جریان نوپای نوگرایی دینی ( از طریق سازگاری دین با مقتضیات جدید ) صورت پذیرفت. از این میان می بایست به یکی از مهمترین متفکران در جریان اخیر یعنی سید جمال الدین اسدآبادی اشاره نمود که سهم عمده ای در مقابله با سلطه فکری غرب از یک سو و هماهنگ سازی دین و دینداران با مسائل جدید جهت مقابله با مساله عقب ماندگی داشته است. در این مقاله نیز به بررسی اندیشه های سید جمال الدین و نسبت آن با نوگرایی دینی خواهیم پرداخت.   

کلید واژه:

مدرنیته، سنت، عقب ماندگی، استعمار، استبداد، شریعت مدارای، نوگرایی، نوگرایی دینی

 مقدمه

رشد بورژوازی در قرن 14 میلادی، جنبش اصلاح گری دینی در قرون 15 و 16، انقلابهای سیاسی و روی کار آمدن سلطنت های مطلقة غیر دینی در قرون 16 و 17، انقلاب صنعتی در قرن 17، انقلابهای علمی و معرفتی قرون 16 الی 19، کشف قاره آمریکا و سرزمین رویایی هندوستان در قرن 15، انقلاب روشنگری در قرن 18 و سرانجام انقلابهای دموکراتیک قرن نوزدهم در اروپا، همگی در سیری طبیعی و تدریجی اما پر از چالش میان نیروهای قدیم و جدید، به قدرتمندی غرب و ضعف دیگر نقاط جهان انجامید.( رندال،1353)

در حالی که کشورهای اسلامی چون ایران با دو رویه دانش و استعمار غرب همزمان مواجه شدند،(حائری،1367: 15) اما همگی پس از شکست های نظامی سریع و آسان ولی پر بهاء، متوجه دگرگونی های جدید و فاصله خود با غرب گردیدند. این کشورها، تماماً قبل از رویارویی مستقیم و نظامی با غرب، بر برتری فکری، سیاسی (نظام حکومتی)، اجتماعی، اقتصادی و حتی نظامی خود  باور داشتند، اما فروپاشی سریع، ناگهانی و بسیار گسترده در رویارویی با غرب که شکاف و فاصله بزرگی را میان آندو به نمایش گذارد، بر چنین تفکر جزمی و خود خواهانه ای پایان داد و به تسلیم و زانو در آمدن آنها در مقابل تمدن غرب با هر دو رویه آن انجامید. (طباطبایی،1384: 30)

گرچه در آغاز چنین تسلیم و سرخوردگی تقریباً با از دست رفتن سرزمین ها، سرمایه های ملی، فرصت ها و تحمیل حقارت ها همراه بود، اما به تدریج درون همین کشورها، جنبشهایی شروع به حرکت و رشد نمودند که با زیر سوال بردن رویه دوم یعنی استعمار غربی، و در پی برون رفت از وضعیت تحمیلی، دست به اقدام و مقاومت به شیوه های مختلف زدند. اما مشکل اساسی در راه مبارزه با استعمار، که حتی سبب توقف مقاومت و اصلاحات در کشورهای اسلامی گردید، بر سر نحوه رویارویی با غرب و جبران عقب ماندگی ها بوده است که در نهایت موجب جدایی و رویارویی افراد و افکار مختلف درون این کشورها گردید. به ویژه آنجا که چنین مبارزه ای مستلزم تغییر در «بینش و رویه» بوده است، با یکدیگر دچار اختلاف شده، که ناشی از نوع برداشت آنها از دین و مدرنیته یا همان رویة دانش و کارشناسی تمدن بورژوازی غرب بوده است. همین مبارزه با رویة استعماری غرب، کشورهایی چون ایران را وارد دوران جدیدی نمود که اینبار برخلاف هدف اصلی یعنی کسب استقلال و رویارویی با استعمار، به نزاع شدید درونی میان نیروهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی انجامید.( ارجمند،1383: 113-99)  در حالی که اروپا این چالش ها را به تدریج، طی چند صد سال پشت سر نهاد، اما کشورهای اسلامی به یکباره و در رویارویی سخت با قدرت مخرب امپریالیستی، درگیر نزاع های درونی بر سر نحوة پیوستن به دنیای مدرن شدند، بدون آنکه هیچ کدام از ساختارهای فعلی آن ها آمادگی پذیرش ساختارهای جدید را داشته باشد. (بهنام،1375: 21-19)

در حالی که جریان روشنفکری در این کشورها از جمله ایران، خواهان اخذ تمدن غرب برای جبران عقب ماندگی ها بوده است، جریان شریعت مداری خواهان توجه به سنت ها و در راس آن دین بوده و تنها راه سعادت را توجه به آموزه های دینی می دانست که این مساله در نهایت به رویارویی میان آندو همچون تحولات پس از انقلاب مشروطه ایران ( و اعدام شیخ فضل الله نوری ) منجر شد.( کمالی،1381: 133) از درون این دو جریان در همین اثنا جریان سومی شروع به بالیدن گرفت که ابتدا توسط سید جمال الدین اسدآبادی برای کلیه ملل اسلامی برای جبران عقب ماندگی ها و کسب استقلال پایه گذاری شده بود و سپس توسط افرادی چون شیخ هادی نجم آبادی، آیت الله نایینی در کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله، ملاعبدالرسول کاشانی و اسدالله ممقانی برای حل اختلافات داخلی میان مسلمین عرضه گردید. (میر سپاسی،1384: 315-314) جریان سوم که با هدف سازگاری دین با مقتضیات جدید توسط سید جمال بنیان نهاده شد، حتی در دهه های بعدی نیز ادامه یافت و تاثیری شگرف در کلیه کشورهای اسلامی در مبارزه با استعمار، خودآگاهی، و تلاش برای جبران عقب ماندگی ها داشته است.  

چارچوب نظری

 شكل گيري جريان نوگرايي ديني توسط برخي علما و متفکران اسلامی با اين استدلال بوده است كه از يكسو اسلام را از برداشت‌هاي جزم انديشانه و ثابت كه نمي‌‌تواند و يا نمي‌خواهد با مقتضات جديد سازگار شود خارج سازند و از سوي ديگر به خاطر آن بود كه بتوانند با هماهنگ شدن با تحولات جديد، از جوانب مثبت آن براي پيشرفت كشور بهره گيرند.( وحدت،1383: 112-110 ) اين جريان به واقع در مقابل شريعت مداران و روشنفكرانی شكل گرفت كه يكي به طور كلي منكر مدرنيته بود و ديگري گرچه در وادي امر با مذهب همراهي نشان داد ولي سپس در راستاي عرفي ساختن قوانين و مديريت كشور، مداخله علما و دين را مانع ترقي خواهي مي‌خواند.

از آنجا که پیدایش جریان نوگرایی دینی عمدتا" از درون مذهب و جمع علما صورت پذیرفته است، لذا مقایسه آن با جریان شریعت مداری به شناخت بیشتر از آنها خواهد انجامید. در حالي كه براي شریعت مداران در مقابله با نیروهای استعماری و استبدادی، ‌هدف از آزادی خواهی در دو قرن اخیر، نفي ظلم و برقراري شريعت بود، براي نوگرايان ديني، خود آزادی هدف بود كه به وسيله آن مي‌توان به نفي ظلم و برقراري شريعت و عدالت مبادرت ورزيد. به عبارت ديگر آنان بر خلاف شریعت مداران، از مدرنيته و ماهیت آن آگاهي- هر چند نسبي براي برخي از آنها -داشته‌اند كه آگاهي برخي از آنان چون سيد جمال الدين اسد آبادي دقيق و مستند بوده است. برای مثال در جنبش مشروطیت ایران آنها به خود مشروطيت و درستي آن اعتقاد داشته‌اند و همراهي آنان با مشروطه خواهي به علت همراهي با روشنفكران و مردم و مخالفت با استبداد- چنانچه براي برخی علما اينگونه بوده است- نبود،‌ بلكه از روي اعتقاد به درستي مشروطيت و لزوم برقراري آن در كشور بوده است.( آجدانی، 1383: 212-159 )

در حالي كه روش شریعت مداران براي دفاع از شریعت صرفاً كلامي – فقهي بوده است، اما براي نوگرايان ديني، روش فوق كلامي- استدلالي است. آنها گرچه مانند دسته نخست از احاديث و روايات و آيات براي اثبات مساله استفاده مي نمایند اما تنها بدان‌ها محدود نبوده، بلكه از روش عقلي و استدلالي نيز در خصوص چرايي و سود و زیان یک مساله بهره می گیرند. برای نمونه در انقلاب مشروطیت ایران اگر براي برخی علما دفاع از مشروطيت بيشتر تحت تاثير واقعيت ها و تحولات عيني يعني عملكرد نيروهاي استبدادي در سركوب خواسته ها و پيوند ميان استبداد با بيگانگان بوده است و يا اگر دفاع آنها از مشروطه براي دفع ظلم بود، براي نوگرايان ديني، دفاع از مشروطه به خاطر اعتقاد آنها به درستی مشروطيت و برتري‌ آن بر نظام استبدادي بوده است.( حائری،1364: 130-126) برخی علما در حالي كه به نفي ظلم مي‌پرداختند، نوگرايان ديني به نفي استبداد و نه ظلم پرداخته اند كه خود مستلزم آگاهي از انواع نظامهاي سياسي و فلسفه سياسي مدرن بوده و حكايت از بكارگيري روش استدلالي براي نفي استبداد دارد.

 در حالي كه برخی علما قصد اسلامي نمودن و يا اسلامي نشان دادن جنبش های آزادی خواهی و استعمار ستیزی را داشته‌اند، از جمله برخي انقلاب مشروطه ایران را نشانه ظهور حضرت مهدي (عج) دانسته و يا آنرا بر آمده از دين مي‌خواندند،( زرگری نژاد،1377: 292-275 ) براي نوگرايان ديني رسالت اصلي تطبيق ميان اسلام و مدرنيته، اسلام و آزادی خواهی و يا نشان دادن عدم تعارض ميان آنها بوده است. آنها قصد داشتند مدرنيته را با اسلام سازش دهند و با مبناي ديني قائل شدن براي آنها با روش كلامي – استدلالي،‌ به نوعي با واقعيات جديد همراه شده و از سوي ديگر به آنهايي كه اسلام را قادر به بر آوردن انتظارات جديد نمي‌دانستند پاسخ داده باشد.

همچنین ويژگي بسيار مهمي كه مي‌توان برای جريان روشنفكري قائل بود، نقادي است.( باتامور،1371: 77 ) از ديد آنان، مي‌بايست با معيارهاي عقلي به نقد سنت، سياست، دين،‌ فرهنگ و همه آنچه را كه بر عرصة ذهني و عيني جوامع حاكمند پرداخت. آنان با قائل بودن به نسبيّت حقيقت و تساهل، عرصة نقد را پهنه گسترده‌اي مي‌بينند كه نمي‌توان براي آن محدوديتي قائل شد. از ويژگي‌هاي مهم نوگرايي همين نقادي است بدون هيچ گونه ملاحظه‌اي. آنچه نوگرايي ديني را با روشنفكري پيوند مي‌دهد اعتقاد آن به نقادي است، اما آنچه كه آنها را از هم جدا مي‌سازد، اعتقاد نوگرايان ديني به نقادي همراه با ملاحظات و اعتقاد به مطلقيت حقيقت است. آنها در چارچوبهاي ديني، به نقد دينداري و نه دين مي‌پردازند. در حالي كه روشنفكري با اعتقاد به بنيادهاي مدرنيته چون نسبي‌گرايي، عقل گرايي، اومانيسم و اصالت تجربه به نقد سنت، دين و دينداري مي‌پردازد، نوگرايي ديني هيچگاه با چنين بنيادهايي به نقد دين نمي‌پردازد بلكه با اعتقاد به حقيقت مطلق و اصالت دين به نقد دينداري و نه دين مبادرت مي‌ورزد. نوگرايي ديني بر خلاف شریعت مداران، با جنبه‌هاي خرافي اعتقادات ديني مردم و بسياري از عناصري كه عقلاً با دين و نياز‌هاي جديد سازگاري ندارد، به چالش پرداختند كه عدة زيادي از آنها همچون سيد جمال و شيخ هادي نجم آبادي به كفر و ارتداد و حتي بابيگري متهم شدند.( keddie,1972: 16-17)

در مجموع مي توان گفت نوگرايان ديني با بكارگيري روش عقلي- کلامی در مقابل روش كلامي و یا عقلی صرف، شناخت از مدرنيته و ماهيت آن، نفي استبداد و نه ظلم، تلاش براي سازگاري ميان اسلام و مدرنيته (پاسخگويي اسلام به نيازهاي جديد و بكارگيري مدرنيته به ويژه جنبه‌هاي فكري و فرهنگي آن در چارچوب شريعت به گونه‌اي كه با دين در تضاد نباشد) و از همه مهمتر نقادي دينداري و نگاه نقادانه به فرهنگ ديني و تفسيرهاي ديني‌اي كه مانع از توسعه و سعادت دنيوي مي‌گردند و يا با حفظ وضع موجود در خدمت سلاطين قرار مي‌گيرند، خود را از سایر علما و روشنفکران جدا ساخته اند که سهم سید جمال الدین در پایه گذاری این اندیشه و گسترش آن در جهان اسلام و به خصوص ایران اساسی است.

نوگرایی دینی در اندیشه های سید جمال  

   اولين و مهمترین نوگراي ديني كه مي‌توان در ایران و جهان اسلام از او ياد نمود، سيد جمال الدين اسد آبادي مي‌باشد. مبارزي جهاني و نه محدود به جغرافياي خاص، اسلامي و نه ملي، راديكال نه بنيادگرا، استقلال طلب و استبداد ستيز كه قصد داشت با رجوع دادن مسلمين به كتابت (قرآن) و اخذ تمدن غرب، دين را از چهرگان افراطي، غيرسازگارانه، خرافي، جهل و بدفهمي برهاند و آنرا تبديل به چهره اي مدرن، سازگار، جهاني و انساني نمايد تا بدين وسيله بتوان هم از استبداد و عقب ماندگی در سرزمين‌هاي اسلامي رها شد و هم استعمار گران را كه حامي اصلي استبداد و عقب ماندگی در سرزمین های اسلامی اند، و قصدي جز ثروت اندوزي و چپاول اقتصادي ملل مسلمان ندارند، كه در اين راه بر جهل مسلمين و تفرقه ميان آنها دامن مي‌زنند، بيرون راند. از ديد اسد آبادي، نخستين كار در این راه گشودن كتاب تاريخ زندگاني و حيات بشري است:

«از اوضاع و احوال ملتهاي گذشته و مراحل مختلف آن آگاه باشيم و از تحولات ادواري آن مطلع شويم چون بدينوسيله مي‌توانيم به علل ترقي و پيشرفت ملل شرق پي ببريم.» ( اسدآبادی، عروه الوثقی:229 )

   بیشترین توجه سید جمال و نگرانی های او، به مساله عقب ماندگی کشورهای اسلامی و درماندگی آنان در مقابل غرب است که هر روزه بر پریشانی، فقر و وابستگی اشان افزوده می شود. او به طور راسخی رهیدن از عقب ماندگی را ممکن می داند و تمام هم خود را مصروف آن می سازد که در رفع آنها کوشا باشد.

   « این معجزه ( ترقی و نیل به تمدنی شکوفا ) در گذشته یک بار به ظهور پیوسته، پیشینیان ما از جاهلیت رسته، به اخذ و اقتباس از یونان و فارس پرداختند، در آن افزودند و رواج و رونق دادند و تمدنی بنا نهادند که اروپای امروز وامدار آنست. » ( اسدآبادی، 1348: 55 )

   سید جمال الدین همانند بسیاری دیگر که با موج یکباره تمدن غربی در شکل سلطه گرانه اش مواجه گشته اند، از علل عقب ماندگی و ضعف مسلمان می پرسد:

   « گریه ام بر گذشتگان و اشکم بر پیشینیان است. شما کجایید ای گروه رحمت و ای یاوران حقیقت؟ شما کجایید ای ستارگان درخشان مردانگی و ای اختران مجد و عظمت... چشم باز کنید و این روز بی سامان و وضع پریشان ما را بنگرید و بر حال فرزندان و نوادگان خود بیندیشید. آنان از راه و روش شما منحرف گشته اند... . » ( اسدآبادی، 1348: 147 )  

او که به کشورهای مختلف اسلامی و غربی سفر کرده و از نزدیک هم با مشکلات مردم مسلمان آشناست و هم با دست آوردهای جدید غرب و نقش آن در پیشرفت و سلطه غربیان، چاره كار را در سازش ميان اسلام و مدرنيته می دانست كه قبل از همه مي‌بايست دين را از اوهام و خرافه رهانيد تا حلال مشكلات باشد و نه مانع توسعه یافتگی. از دید او غالب ادیان موجوده گرفتار اوهام و خرافات هستند.( اسد آبادی، نیچریه: 76 )

«عقيده خرافيه حجابي است كثيف، علي الدوام حائل مي‌شود در ميان صاحب آن عقيده و ميانة حقيقت و واقع. او باز مي‌دارد از كشف نفس الامربلكه چون خرافي را قبول كرد عقل او را وقوف حاصل شد و از حركات فكريه سرباز زد، پس از آن حمل مثل بر مثل كرده جميع خرافات و اوهام را قبول خواهند نمود و اين موجب آن مي‌شودكه از كمالات حقه دور افتد و حقايق الوان بر او پوشيده ماند بلكه سبب خواهد شد كه جميع عمر خود را به اوهام و وحشت و دهشت و خوف و بيم بگذراند و از حركت طيور و جنبش بهايم در لرزه افتد و از هبوب رياح و آواز رعد و درخشيدن برقي مضطرب گردد و به واسطه تطيرات و تشئمات از غالب اسباب سعادت خود بازماند و هر حيله باز و مكار و دجالي را گردن نهد و كدام شقا و بدبختي و سوء‌عيش از اين گونه زندگي بدتر خواهد بود.» (همان: 55)

از نگاه نواندیشانه سيد جمال، اسلام امروزين پاسخگوي نياز‌هاي جديد نيست بلكه مسلمين بايد مطابق با مقتضیات و نیازهای جدید دست به نوسازي و اصلاح ديني زنند و بايد بي‌ آنكه كاملاً رشته ارتباط خود رابا گذشته قطع كنند، از نو دركل دستگاه مسلماني بينديشند. ( لاهوری، بی تا: 113-112 )

«به تدريج آثار آن عقايد و ايمان از روان مسلمين زايل گشت و آنچه كه از ايمان و عقايد مذهبي در ذهن آنان باقي ماند تبديل به يك سلسله صورتهاي ذهني شد كه فقط در گنجينه خيال آنان حفظ مي‌شد...( اسدآبادی، عروه الوثقی، 120-119 ) لذا اسلام بايد بر موجب حاجات و لوازم هر قرني تبديل يابد تا تطابق با آن احتياجات كند و الا آن را ترس زوال است... .» ( مدرسی، 1360: 115 )

از سوی دیگر سید جمال بر خلاف بسیاری از هم مسلکان خود در جهان اسلام و در ایران که تمدن جدید غرب را نکوهش می کردند و آنرا سراسر قابل نفی می دانستند، توجه به آن را لازم می داند:

 « مرا مانعی نیست که امیدوار باشم که مردم مسلمان و ملت محمدی هم روزی از روزها قیود و زنجیرهایی را که از دین نیست از هم بگسلند و در راه تمدن همانند مغرب زمین، مردمی که دین و آیین آنان با همه قیود و موانعی که ایجاد کرده بود مشکله شکست ناپذیری در پیش پای آنان نشد، گام بردارند.» ( اسدآبادی،1348: 51 )

وی در راستای همان تفکر نواندیشی دینی خود، همزمان با اصلاح مذهبی، مدرنيته را نيز براي جوامع اسلامي به صورت اصلاح شده پيشنهاد مي‌كند. سید جمال در حالی که برخی مظاهر تجدد به خصوص در ابعاد اقتصادی - سیاسی و پیشرفت دانش و معرفت جدید را می پذیرد، به برخی عناصر آن چون مادیگری و اصالت طبیعت نقد دارد. ( منوچهری،1384:341) اما در عین حال او اخذ تجدد را از روي آگاهي لازم مي‌داند. از جمله در باب  مهمترین اصل مدرنیته که خردورزی می باشد می گوید:

« پیروان ادیان باید در راه خردمندی گام بردارند، عاقل و دارای بینش و بصیرت شوند، در امور، برهان طلب کنند، چیزی را بی دلیل نپذیرند، از روی کوری پیروی نکنند، دینداری بلی ولی در روشنایی عقل و اندیشه»( اسدآبادی، نیچریه: 79 )

تاکید او را بر نفی تقلید در اخذ تمدن غرب و در عین حال توجه اش بر رفع موانع داخلی  توسعه یافتگی را در راستای روشنفکری دینی او می توان تفسیر نمود:

«با داشتن اوهام و خرافات كه از زمان كودكي با آنها مأنوس شده‌اند و با داشتن حس تعظيم نسبت به مللي كه اين علوم را از آنان فراگرفته‌اند، وجودشان در ميان ملت خويشتن يك آميزش نا متناسب مي‌باشد.» (اسدآبادی، عروه الوثقی: 87-86 ) «هر ملتي كه اخلاق و رفتار و تمدن ملتهاي ديگر را بدون توجه به خصوصيات قومي خود تقليد كند، طبعاً در ميان وحدت آن ملت روزنه كوچكي و راهي براي دخول دشمنان به ميان آنان باز مي‌شود.» ( همان: 91-90 )

از دیدگاه سید جمال الدین:

 « به منظور رسیدن به درکی درست از متنی مفروض انسان باید آزاد فکری داشته باشد. »  ( شرابی، 1367: 47 )

او با معرفی اینکه « سلطان عالم، علم است و غیر علم نه پادشاهی بوده است و نه هست و نه خواهد بود»( اسدآبادی، 1355: 89 ) ، در راستای توجه دادن مسلمین به تحولات جدید در غرب و در مقابل آن دسته از علمایی که اخذ هرگونه دستاوردهای غربی را منافی دین می دانستند، توجه به علوم جديد را يكي از راه‌هاي مهم برون رفت از مشكلات مي داند.

«آن امت كه از حقايق علوم جديد بسيار دور است، چگونه مي‌تواندتخم چنين دانش و فنوني را در سرزمين خودبكارد؟ چگونه آن راآب دهد؟  چگونه به رشد برساند؟ و با كدام آب آنراسيراب كند و با كدام خاك به آن غذا دهد ...  ( اسدآبادی، عروه الوثقی: 86 ) آنها كه منع علوم و معارف مي‌كنند به زعم خود صيانت ديانت اسلام را مي‌نمايند، در حالي كه آنها في الحقيقه دشمن ديانت اسلاميه هستند » (اسدآبادی، 1355:95 )

سيد جمال با اين اعتقاد كه تنها راه چاره خرابيها و عقب ماندگي جوامع شرقي و مسلمانان منحصر به علم است ( محیط طباطبایی، بی تا: 252 ) و اساساً ملت به علم زنده است، ( موثقی، 1378: 147 ) مي نويسد:

«بايد فهميد جميع اين ترقياتي كه در اروپا به ظهور رسيده، همه نتيجه علم است و اطلاع، كه ملل اروپا به حسن مواظبت خودشان بدون اينكه متوقع و منتظر ياري از دولت خودشان باشند، آن را بدست آورده و بدان واسطه برشأن دولت و شكوه ملت و آبادي و ثروت مملكت افزوده، حِرَف و صنايع را نيز درسايه همان امر، به نوعي پيش برده‌اند، كه جميع ملل مشرق زمين را در كافه اسباب زندگي محتاج به خود كرده‌اند» ( محیط طباطبایی: 253 )

   همچون علم جدید که در جوامع اسلامی مخالفان زیادی را میان دینداران داشته است، و آن را سبب انحراف از دین می دانسته اند، اعتقاد به جبر و نفی اراده بشر نیز در تعیین سرنوشت خود، مساله ای بوده است که سید جمال آنرا یکی از علل عقب ماندگی مسلمانان خوانده و به تاسی از مدرنیته و در تلفیق با سنت هم بر اراده بشری تاکید دارد و هم با تفکیک میان قضا و قدر ( مشیت الهی ) با جبر، چنین اظهار می دارد:

          « اعتقاد به قضا و قدر اگر با عقیده زشت جبر مورد اشتباه قرار نگیرد، موجب پیدایش صفت جرئت و اقدام، شجاعت و رادمردی می گردد و انسان را بر فرو رفتن در کارهای خطرناکی که دلهای سیاه و قلب های تاریک از ترس روبرو شدن با آن ها می لرزند، ترغیب می نماید.» ( اسدآبادی، 1348: 143-142 )

             سید جمال نتیجه می گیرد که مسلمانان صدر اسلام با اعتقاد به قضا و قدر و رد « جبر» موفق شدند بر ملت های دیگر چیرگی و برتری یابند، همان ملت هایی که بعدها مسلمانان به تقلید از آنها ( غرب متجدد ) نیاز پیدا کردند. ( همان: 147-144 )     

از آنجا که در تفکر روشنفکری و روشنفکری دینی، استبداد منشاء عقب ماندگی دانسته شده و راه پیشرفت را در دموکراسی و شکل گیری نهادهای جامعه مدنی می خوانند، سید جمال نیز با معرفي استبداد به عنوان منشاء همه خرابيها، ( همان: 259 ) آنرا مانع ترقي علم گرايي، تعقيب، تفرقه، و عامل ورود بيگانگان خوانده ( اسدآبادی، 1348: 73-71 ) و به حكومت استبدادي ايران سخت حمله مي‌برد:

«دورة طوايف الملوك در ايران به سر آمده، بايست در خرابي اساس حكومت مطلقه كه منعدم شدني است بكوشيد.» ( همان: 283 )

او كه بعد از ترور ناصر الدين شاه گفته بود: «من نگفتم ميرزا رضا ناصر الدين شاه را بكشد، بلكه گفتم ايران آباد نمي‌شود مگر به قطع ريشة شجرة استبداد، ( ناظم الاسلام،1384: 81 )   ادامه مي دهد:

«تنها تا قوت داريد در نسخ عاداتي كه ميانة‌ سعادت ايراني سدّ سديده گرديد، كوشش كنيد نه در نيستي صاحبان عادات. هرگاه بخواهيد اشخاص را مانع شويد وقت شما تلف مي‌شود.»( محیط طباطبایی: 282 )

سید جمال در راستای استبداد ستیزی، به مردم ظلم پذیر نیز به اندازة ظالم حمله می کند:

           «من با ظالم و مظلوم هر دو عداوت دارم. ظالم را برای ظلمش دشمن دارم و مظلوم را برای اینکه قبول ظلم می کند و سبب جسارت و ظلم ظالم می شود...» ( ناظم الاسلام: 81 )

  سید جمال برای رهایی از ظلم و استبداد حاکمان و استثمار بیگانگان، بهترین ملجاء و آرمان را اسلام می داند ( آبراهامیان،1377: 57 )  که می توان از طریق موازین عقلی و تطبیق با مقتضیات جهان نو، بدانها دست یافت.( عنایت، بی تا: 11 )

«دین مطلقاً ماية نیک بختیهای انسان است. پس اگر براساسهای محکم و پایه های متقن گذاشته شده باشد، البته آن دین به نهج اتم سبب سعادت تامه و رفاهیت کامله خواهد شد و به طریق اولی موجب ترقیات صوریه و معنویه شده، علم مدنیت را در میان پیروان خود خواهد برافروخت بلکه متدينين را به تمامی کمالات عقلیه و نفسیه فائز خواهد گردانید.»( اسدآبادی، نیچریه: 74 )

اما مقدمة دینداری و مقابله با استبداد و استعمار از منظر دینی، بیداری است:

«مسلمانان به واسطه آن عقایدی که از نیاکان خود فرا گرفته اند و به وسیله چیزهایی که در ذهن آنان از احکام اسلامی رسوخ کرده، فقط به کمی تنبه و بیداری نیاز دارند تا نهضت مهمی را شروع کنند و آنچه را که از دست داده اند، دوباره به دست بیاورند...»( اسدآبادی، عروه الوثقی: 300 )

در نهایت آنکه سید جمال میان دین و دنیا تضادی نمی بیند بلکه معتقد است پیشرفت نیز می تواند منجر به قوت دین شود:

«هر عالم پرهیزگاری اگر به اصل شریعت رجوع کند خواهد دانست که علوم و معارف معاشیه را به هیچ وجه مضاده و مغایرتی با دین نیست بلکه اگر خوب غور شود، معلوم خواهد شد که این علوم معاشيه سبب قوت دین است چون که قوت دین از متدینین است و قوت متدینین نتیجة غنا و ثروت و جاه و شوکت است و این امور بدون این علوم معاشيه هرگز صورت وقوع نخواهد پذیرفت...»( اسدآبادی، 1355: 83 )

نتیجه گیری

ملل شرقی که به یک باره با سلطه غربیان از یک سو و جاذبه های تمدن جدید غرب چون فرآورده های صنعتی مواجه گشتند، در تکاپوی کسب استقلال، توسعه یافتگی و یا رفع عقب ماندگی، از همان ابتداء هر یک مسیری جداگانه را پیمودند. در حالی که موانع درونی ( استبداد، تفرقه، خیانت، ناآگاهی و ... ) و بیرونی استقلال و توسعه اجازه چنین امری را نمی داد، این مساله به ویژه برای کشورهای اسلامی به دلیل ماهیت متفاوت آنها بسی سخت تر بوده است. استبداد تاریخی و قدرتمند با پشتوانه های مذهبی نیرومند، قومیت گرایی و جنگ های قومی، وابستگی به بیگانگان در راستای کسب یا حفظ قدرت، اختلافات مذهبی، سنت ها و آداب و رسوم غیر منعطف، خرافه گرایی، تعصب های قومی و مذهبی همراه با جغرافیای نامساعد همگی موانعی بوده اند که برای اصلاح گرانی چون سید جمال کار را بسیار دشوار و حتی غیر ممکن می نمود. سید جمال که سعی وافری داشت از طریق گفتگو با حاکمان، علما، اندیشمندان و حتی مردم به آگاهی آنها از مسائل پیرامون و علل سلطه و عقب ماندگی مبادرت ورزد، به تدریج سبب ایجاد حرکت در جوامع اسلامی شد ( عنایت،1363: 79) که نمونه بارز آن انقلاب مشروطیت در ایران و سایر نهضت های استقلال طلبانه در کشورهای اسلامی بوده است.

او که با بیشتر آزاد اندیشان و تجدد طلبان ایرانی، از جمله آخوند زاده، مشیرالدوله، مستشارالدوله، میرزا آقاخان کرمانی، طالبوف، ملک المتکلمین، سید محمد طباطبایی، نجم آبادی، دولت آبادی و به ویژه ملکم خان ارتباط داشت،( آریان پور، 1354: 378 ) به عنوان نخستین اصلاح گر و نوگرای دینی، از طریق چاپ روزنامه، بر پایی جلسات بحث و مناظره به ویژه با اندیشمندان غربی، گفتگو با حاکمان به ویژه سلاطین اسلامی و ... بر بیداری مردم مسلمان دنیا به ویژه ایران تاثیری شگرف گذاشت و در ایران همه نام او را می دانستند.( جعفری، 1362: 127 ) نامة او به میرزای شیرازی برای تحریم تنباکو و قیام علیه استبداد نیز تاثیر گذار بود.( محیط طباطبایی، بی تا: 252 )  در آگاهی علمای دینی شیعه که سید جمال آنها را بیشتر از دیگران مستعد مبارزه با استعمار و استبداد می دانست، نسبت به پیشرفت های غرب، قانون خواهی، ظلم بشری و عقب ماندگی مسلمین، بدون تردید، نقش اصلی را در مقایسه با دیگر اصلاح گران ایفا نمود. ( آدمیت، 1355: 32 ) مقالات و نوشته هایش به ویژه در عروه الوثقی یکی از مهمترین منابع خبری در خصوص تحولات جهانی بود که توسط علمای نجف و الازهر و سایر علما خوانده می شد و آنها نیز همان را بر سر منابر به اطلاع عموم می رساندند.

از این روی نقش سید جمال را علاوه بر بیداری مسلمین و آگاهی از وضعیت عقب ماندگی می بایست بیشتر در این راستا جستجو نمود که وی توانست در مقابل جهل و خرافه و تعصب، الگویی را از اسلام ارائه دهد که پاسخگوی نیازهای زمان باشد و تصویری را نیز از اسلام نزد ملل غربی ارائه نماید که صلح طلب و مترقی است. همچنین به جای ستیز با تجدد، آنرا با اصلاحاتی در راستای بومی سازی، برای جبران عقب ماندگی و سعادت دنیوی، به شکل آراسته شده ای به جهان اسلام ارائه نمود. همین امر او را در مقابل دسته های مختلفی قرار می داد که برخی چون سلاطین برای حفظ قدرت با هرگونه تغییری مخالفت می ورزیدند، و برخی چون نوگرایان با هدف نو ساختن جامعه خواهان حذف سنت ها و اخذ یک سویه تمدن غربی بوده اند و سرانجام در مقابل برخی دینداران متعصب که علاوه بر مقاومت در برابر هرگونه نوآوری و تغییر، با ماهیت فکری و فلسفی مدرنیته سر ستیز داشته اند. لذا با وجود چنین مخالفانی که توام با دشمنی استعمارگران نیز بوده است، می توان بیش از پیش به اهمیت کار سید جمال الدین اسدآبادی پی برد. 

 

منابع

الف- فارسی

- آبراهاميان.يرواند،  ايران بين دو انقلاب، ترجمه كاظم فيروزمند، حسن شمس آوري و محسن مدير شانه‌چي، تهران: مركز، 1377

- آرين‌پور، يحيي، از صبا تا نيما، تهران: جيبي، 1354

- آدمیت. فریدون، ايدئولوژي نهضت مشروطيت ايران، تهران: پيام ، 1355

- آجداني، لطف‌الله، علما و انقلاب مشروطيت ايران، تهران: اختران، 1383

- اسد آبادي. سيد جمال الدين، نيچريه يا ماديگري، قم: دفتر انتشارات اسلامي، بي‌تا

- اسدآبادی. سید جمال الدین، درباره اسلام و علم، مقدمه از دکتر محمد حمید الله حیدرآبادی، میرزا عباسقلی واعظ چرندابی، سید هادی خسروشاهی، تهران: محمدی علمیه، 1348

 - اسدآبادي. سيد جمال الدين ، عروة الوثقي، ترجمه زين العابدين كاظمي خلخالي، تهران: حجر، بي‌تا

- اسدآبادي. سيد جمال الدين ، مقالات جماليه، به كوشش ابوالحسن جمالي، تهران: طلوع آزادي، 1355

- اقبال لاهوري. محمد، احياء‌فكر ديني در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران: رسالت قلم، ‌بي‌تا

- ارجمند. سعيد امير، «قانون اساسي»، در: انقلاب مشروطه، ازسري مقالات دانشنامه ايرانيكا، تهران: اميركبير، 1383

- باتامور. تامس برتون، نخبگان و جامعه، ترجمه علیرضا طیب، تهران: دانشگاه تهران، 1371

- بهنام. جمشید، ایرانیان و اندیشه تجدد، تهران: فرزان، 1375

- جعفری. محمد مهدی، نهضت بیدارگری در جهان اسلام، تهران: 1362

- حائری. عبدالهادی، نخستین رویارویی های اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، تهران: امیرکبیر، 1367

- حائري. عبدالهادي،  تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق، تهران: اميركبير، 1364

- رندال. هرمن، سير تکامل عقل نوین، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 1، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1353

- زرگري‌نژاد. غلامحسين، رسائل مشروطيت (18 رساله و لايحه دربارة مشروطيت)، تهران: كوير، 1377

- شرابی. هشام، روشنفکران عرب و غرب، ترجمه عبدالرحمن عالم، تهران: دفتر مطالعات سیاسی، 1368

- طباطبايي. سيدجواد، مكتب تبريز و مباني تجدد خواهي، تهران: ستوده، 1384

- عنایت. حمید، سیری در اندیشه سیاسی عرب، تهران: خوارزمی، 1363

- عنايت. حميد ، شش گفتار درباره دين و جامعه، تهران: موج، بي‌تا

- فراستخواه. مقصود، سرآغاز نواندیشی معاصر، تهران: شرکت سهامی انتشار، 1374

- کمالی. مسعود، جامعه مدنی، دولت و نوسازی در ایران معاصر، ترجمه کمال پولادی، تهران: باز، 1381

- وحدت. فرزين، رويارويي فكري ايران با مدرنيت، ترجمه مهدي حقيقت‌خواه، تهران: ققنوس، 1382

- وطن دوست. غلامرضا ، انديشه سياسي ميرزا يوسف‌ خان مستشارالدوله و مشروطة ايراني، در مجموعه مقالات همايش بررسي مباني فكري و اجتماعي مشروطيت ، تهران: موسسه تحقيقات و توسعه علوم انساني، 1384

- مدرسي چهار دهي. مرتضي ، سيد جمال الدين و انديشه‌هاي او، تهران: پرستو، 1360

- محيط طباطبايي. محمد ، نقش سيد جمال الدين اسد آبادي در بيداري مشرق زمين،‌ قم: دفتر سازمان تبليغات، بي‌تا

- موثقي. احمد،‌ علل و عوامل ضعف و انحطاط مسلمين در انديشه سيد جمال اسد آبادي، تهران: ‌دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378

- منوچهری، عباس، « سنت، تجدد و انسجام نظری در اندیشه سیاسی سید جمال الدین اسدآبادی »، در مجموعه مقالات همایش مبانی فکری و اجتماعی مشروطیت ایران، تهران: دانشگاه تهران، 1384

- میر سپاسی. علی، تاملی در مدرنیته ایرانی، ترجمه جلال توکلیان، تهران: طرح نو، 1384

- ناظم‌الاسلام كرماني. ميرزامحمد، تاريخ بيداري ايرانيان، تهران: اميركبير، 1384

 

ب- انگلیسی

- Coupland. R, The constitutional Problem in India, London, 1945

- Keddie. Nikki, sayyid jamal ad-Din,” al – Afghani “, A political Biography, los Anjele: univ of California press, 1972

- Landau. M , Parliments and parties in Egypt, Tel. Aviv, 1953

- Lewis. Bernard , the Emergency of modern Turkey, London, 1964



1- دانشیار علوم سیاسی دانشگاه مازندران                        mehdirahbari@yahoo.com